آوای وشتــــــــــــــــــــــــــــان

سید محمد حسین دریاباری هستم، روزنامه نگار ، نویسنده و مدیرمسئول نشریه گو یه در استان قم .تلفن تماس 09127625987 کانال تلگرام https://t.me/daryabary1339

آوای وشتــــــــــــــــــــــــــــان

سید محمد حسین دریاباری هستم، روزنامه نگار ، نویسنده و مدیرمسئول نشریه گو یه در استان قم .تلفن تماس 09127625987 کانال تلگرام https://t.me/daryabary1339

گفتگوی تبیان با دکتر سید یحیی یثربی ریاست دانشگاه کردستان و استا

گفتگوی تبیان با دکتر سید یحیی یثربی ریاست دانشگاه کردستان و استاد فلسفه در دانشگاه تبریز

                            پیرامون رابطه ی فلسفه با علم،دین و اجتماع         1374مورخ

تبیان: پیرامون ارزش و قیمت فلسفه برای خوانندگان توضیحاتی بفرمایید.

جواب: از آنجائیکه نام فلسفه خارجی و یک کلمه ی یونانی است شاید برای مردم و آنهائیکه اهل فن نیستند زیاد مفهوم نباشد و کارائیش مجهول باشد و ندانند که فلسفه به چه دردی می خورد.فلسفه در حقیقت به معنی دانائی است،اما نه هر دانایی،نوعی دانایی برتر و این نام از آن روز بر این قسمت از دانش بشری انتخاب شد که سقراط گفت:مرا دانشمند منامید،بلکه علاقمند به دانش بنامید.این در میان بزرگان همیشه رسم است به عنوان تواضع می گویند من مثلأ عارف نیستم ولی علاقمند به عرفان هستم.یک مصرح عربی است که می گوید:"احب الصالحین ولست منهم"یعنی نیکان و صالحان را دوست دارم ولی خود جزو آنها نیستم.سقراط می گفت به من بگویید فیلاسوفیا یعنی دوست دار حکمت نه حکیم.

بعضی ها معتقدند که این کلام سقراط یک مقدار هم جنبه ی طنزی دارد،به سوفسطائیان آن زمان که تقریبأجو را در اختیار داشتند و اینها خودشان را دانشمند و محقق می نامیدند و سقراط شاید خواسته خودش را از آنها جدا کند؛نخواسته همان عنوانی که روی آنها بوده این عنوان روی سقراط هم باشد،برای خودش عنوان جالبی درست کرده که من از شما نیستم،من از این تیپ نیستم،من را بگویید دوستدار دانش.

فلسفه چنانکه عرض کردم دانائی است و ارزش دانائی در زندگی انسان بر کسی پوشیده نیست.اما چنانکه قبلأ اشاره کردم فلسفه هر دانائی را در بر نمی گیرد بلکه نوعی دانائی برتر است.ببینید دانش در یک حدی بین انسان و حیوان مشترک است،مثلأیک انعکاس فیزیکی از جهان در قوای ادراکی ما و حیوان هست.ولی انسان با این خاصیت ممتاز است که ادراکش را از جهان می تواند تنظیم کند،جمع بندی کند به صورت قانون و به صورت کلی در بیاورد.یک حیوان ممکن است ،هزار بار از آب داغی یا از آتشی آسیب ببیند،ولی به این قانون نمی رسد که آتش می سوزاند.

حیوان حوادث زیادی می بیند ولی آنها را جمع بندی نمی کند ولی انسان به این می رسد که جهان فانی است ، آیا آغاز دارد یا ندارد؟.این گونه اندیشه ویژگی مهم انسان است و لذا از دیر باز از روزی که ما فلسفه را داشته ایم ،در تعریف انسان گفته انسان جانداری است کلی اندیش.قانون اندیش.ناطق ترجمه تعبیری است از یونان که به معنی حرف زدن نیست بلکه به معنی موجودی است که می تواند قانون بیاندیشد و قانون شناس باشد.این خاصیت انسان است.انسان با این خاصیت با این جهان برخورد می کند.خوب طبیعی است یک سری مسائل جزئی را کشف کند مانند این که آتش گرم می کند، آب سرد می کند،زمستان باید لباس گرم بپوشیم،تابستان لباس نازکتر و سبک تر بپوشیم مثلأ:گندم را کشف می کند به عنوان مواد خوراکی خودش و همین طور کشفیات مختلفش در علوم و فنون مختلف که الان دارد روز به روز به طرف تکامل می رود ،این یک حوزه از کارکرد فکری انسان است که الان به آن می گویند حوزه ی علوم،علوم تجربی ، یک حوزه دیگر از کارکرد انسان است انسان فوق اینها است.یعنی:انسان تنها به این قناعت نمی کند که وسایل خورد و خواب و زندگی و نیازهای معمولیش را برطرف کند،بلکه یک موجودی است که روی کل هستی می اندیشد:هستی چیست؟به قول خواجه شیراز:

چیست این سقف بلند ساده بسیار نقش؟زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست.

و به قول مولوی :روزها فکر من این است و همه شب سخنم که چرا غافل از احوال دل خویشتنم.

از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود به کجا می روم آخر ننمائی وطنم.

این سؤالها ،سؤالهای مهم بشرند زمین و زمان را در اختیار یک انسان بگذار باز هم این پرسشها برای او مهم اند.اگر کسی نان ندارد نان برایش هدف است،ولی یک نفر اگر نان داشت ،آب داشت،زندگی داشت.

ساختمان و ماشین و همه چیز را در حد عالی داشت ،باز هم اگر به این سؤالاتش پاسخ نداشته باشد راحت نخواهد بود.در احوالات شمس آمده که پدرش او را می دید که خیلی دلگیر است.می گفت بچه آبت نیست؟نانت نیست؟چرا ناراحتی؟او می گفت کاش نه آب داشتم نه نان داشتم نه جامه داشتم و کاش همه ی اینها را که دارم،از من می گرفتند ولی به سؤالات من جواب می دادند،من سؤالاتی دارم که تا به پاسخ آنها نرسم هرگز آرام نمی نشینم،و آرام نمی خورم و آرام نمی خوابم.این مختص به یک انسان غربی و یا شرقی نیست و اختصاص به انسان یک عصر هم ندارد.همیشه انسانها این سؤالها را داشته اند و خواهند داشت.فلسفه در یک کلام یک تلاش بشری است برای پاسخ دادن به این گونه پرسشها یعنی:به سؤالات اصلی انسان درباره ی هستی و قوانین حاکم بر کل نظام هستی.این تعریف ساده فلسفه است. ما دیگر از آن تعریفاتی که در همه ی کتاب های فلسفه هست که فلسفه بحث از وجود بماهو وجود،و یا موجود بماهو موجود می کند صرف نظر می کنیم.فلسفه به طور کلی تلاش بشر است برای یافتن پاسخ به پرسشهای اصلی و بنیادی و فراگیرش،درباره ی هستی و قوانین حاکم بر هستی.به طور مطلق.حالا میزان موفقیت در این کار تا چه حد است محل بحث است.اما از آنجائیکه کار،کار بزرگی است،نباید انتظار داشت که نتیجه ی نهایی بزودی به دست آید.به هر حال در راه این کار بزرگ تلاش کردن ارزش دارد که:"کوشش بیهوده به از خفتگی"مولوی اشاره ای دارد به داستان زندانی شدن حضرت یوسف (ع) و در خانه ذلیخا و تلاشش برای رهایی و از آنجا گریزی میزند به تلاش معرفتی انسان که:

گر چه رخنه نیست عالم را پدید لیک یوسف وار می باید دوید.

گرچه عالم همه درهایش ظاهرأ به روی ما بسته است،و هستی همچون رازی نهفته به نظر می رسد اما هرگز انسان به صلاح خود ندیده و نخواهد دید که در راه کشف این راز بزرگ کوتاهی بکند،اما ثمره تلاشش تا حال چه بود؟ این دیگر بستگی دارد به امکانات محدود بشری و بزرگی مسأله و ارزیابی ما از محصول این تلاشها.

تبیان: فلسفه چیست و این دانش از چه زمانی به عنوان یک علم شناخته شده است؟

جواب: ظاهرأ سؤال اول شما این بوده که فایده فلسفه چیست پس بنابراین در سؤال اول هم فلسفه چیست را من جواب دادم و هم ارزش فلسفه را توضیح دادم.اما این سؤال را که فرمودید من یک نکته دیگر را در این باره به شما عرض می کنم:این که فلسفه چه ارزشی دارد؟از قدیم مطرح بود عده ای می گویند فکر نان کن که خربزه آب است.یعنی:ما باید دنبال چیزی باشیم که آبی و نانی داشته باشد.خوب ما با فیزیک مشکلات مادیمان را حل می کنیم،با شیمی مشکلات مادیمان را حل می کنیم . با این علوم از مرحله پیاده روی به مرحله هواپیما سواری می رسیم.ما از چراغ روغنی های قدیم رسیدیم به لامپ و لوستر و امثال اینها.خوب اینها برای مردم محسوس اند. هیچکس فیزیک و شیمی وضعیت و فن جدید یا قدیم را زیر سؤال نمی برد که فایده اش چیست؟ولی فلسفه را همه می پرسند که فایده اش چیست؟ارسطو این را در متافیزیک مطرح کرده است. من متأسفم که بزرگان ما قبلأ این متن را نداشته اند چون متن یونانی است و به زبانهای خارجی هم ترجمه شده بود ولی غالبأ در حوزه ها،زبان خارجی نمی دانسته ایم و از این متن بی خبر بودیم،مثلأ:حتی مرحوم علامه طباطبایی از این متافیزیک ،بوسیله ترجمه های قرن سوم هجری خبر داشت ولی این متن هفت هشت سال است که از اصل یونانی است به وسیله آقای دکتر شریف خراسانی ترجمه شده و در تهران به چاپ رسیده است.در این کتاب ارسطو خود این نکته را مطرح کرده که بشر به دنبال دانش برود برای نتیجه اش می رود که ببیند برای زندگی او نتیجه ای دارد یا خیر؟اما از فلسفه نباید این انتظار را داشته باشیم که مشکلات روز مره زندگی ما را حل کند ،بلکه ما می خواهیم با کوشش فلسفی راز جهان را کشف کنیم زندگی مادی می گذرد و اگر کشف هم نکنیم می گذرد.

حیوانات جهان در این فکر نیستند زندگی هم می کنند!

ارسطو می گوید :پس نمی شود گفت که این دانش ،دانش بشری است،چون بشر یک موجود ناقص است که همیشه به دنبال رفع حوائج خودش است پس نباید به دنبال این دانش برود.

بنابرابن ،این دانش ،دانشی است در شأن خدایان که برتر از نیازهای روزمره اند و یک شوخی هم کرده و گفته خدایان غیورند و کسی که به قلمرو آنها تعدی کند،سرکوبش می کنند.این را از یک شاعر نقل کرده بعد گفته ما نباید حرف شاعران را زیاد جدی بگیریم ،ما باید کار خودمان را بکنیم!برای تذکر به علاقمندان

فلسفه،این دو نکته را داشته باشید در حوزه های ما هم از قدیم یک نوع شایعه بوده که اهل فلسفه زیاد خوشبخت نیست!فقها و علمای دین همیشه با عزت و حرمت زندگی کرده اند ولی اهل فلسفه همیشه در سختی و رنج بسر برده اند.بنابراین موضوع فلاسفه ریشه در متافیزیک ارسطو دارد و شایعه جدید نیست و البته این حرف جنبه علمی ندارد.نکته دوم که جنبه علمی دارد آن است که چرا فلسفه را الهیات می نامند؟این را ابن سینا ،ملاصدرا و همه دانشمندان ما این جور فهمیده اند که چون در فلسفه از خداوند بحث می شود به خاطر این الهیات نامیده می شود و خودشان هم این اشکال را می کردند که بحث خداشناسی جزئی از فلسفه است و همه فلسفه نیست،پس چرا همه را الهیات نامیده اند آیا از باب تسمیه کل به اسم جزء است؟هیچ بعید نمی دانم که این اسم را از متافیزیک ارسطو و ترجمه های قدیم آن گرفته باشند.از آنجا که ارسطو گفته این علم در شأن خدایان است و یک علم الهی است نه علم بشری،یعنی عنوان الهی را برای این علم ،از متافیزیک  ارسطو گرفته اند.آن را الهی می نامیم چون دنبال ایده ها و آرمانهای والایی است که فوق مسائل روزمره زندگی انسان است و پیگیری چنین مسائلی در شأن خدایان است و لااقل در شأن انسانهای خداگونه است.ما از افراد عادی انتظار نداریم که زیاد این مسائل را جدی بگیرند.اگر چه آنها نیز نسبت به این مسائل بی تفاوت نیستند.چون هر انسان بی سوادی هم برای خود فلسفه ای دارد گر چه فلسفه اش ترکیبی است از معتقدات آباء و اجدادی اش.

پس تا اینجا این نکته ها را دانستیم که فلسفه چیست؟و فایده فلسفه چیست؟ بعلاوه این دو نکته جهت یادآوری بد نیست-مخصوصأ برای اهل فلسفه-اما مطلب یعدی این که فلسفه از کی آغاز شده است؟با آن تعریفی که من عرض کردم ،جواب این سؤال خود به خود روشن است.چون ویژگی انسان این است که دنبال کلی یابی و قانون یابی باشد پس بی تردید از روزی که انسان به معنی رسمی کلمه در روی زمین پدید آمده است ،حالا پیدایش او به صورتی بوده که در متون مذهبی آمده یا به صورت تکاملی که بعضی از ماتریالیستها مطرح می کنند،ما کاری نداریم ،ولی از روزی که ما از هر طریق در روی کره زمین انسان داشته ایم بی تردید نوعی از تفکر فلسفی با او همراه بوده است. همان انسانهای اولیه هم به قصد شناخت به جهان نگاه کرده اند .که این سقف بلند چیست؟این زمین چیست؟این کوهها و این موجودات روی زمین از کجا آمده و به کجا می روند و برای چه آمده اند؟پس پیدایش فلسفه همراه با پیدایش انسان است.اما فلسفه بصورت تدوین شده به صورت رنگ فلسفی محض اش باید بگویم که از یونان آمده از حدود 2500 سال پیش ،از زمان سقراط و افلاطون و کمی هم جلوتر از آنها .ما فلسفه مدون را با

عنوان رسمی فلسفه از حدود 2500 سال پیش در دست داریم،ولی تفکرات فلسفی به صورت ترکیبی از تعالیم دینی ،سابقه اش خیلی بیش از 2500 سال است شاید بیش از 6یا 7 هزار سال پیش در سرزمین هند و ایران باستان و یونان تفکرات فلسفی وجود داشته است.

تبیان:فلسفه به صورت مدون از یونان بر آمده موقعی که فلسفه به صورت مدون و کتابی در آمده و تنظیم شد مسائل چقدر بوده یعنی در حدود چند تا مسأله داشت؟ اینها به چه مقدار از این نیازها و سؤالهای بشری پاسخ داده اند؟

جواب:در اینجا اول باید یک نکته را توضیح دهیم و آن اینکه تکیه فلسفه بر قوای ادراکی انسان است وبس.برایش نه جغرافیا مطرح است نه دین نه مذهب.همانطور که گفتیم فلسفه یک تلاش انسانی است برای کشف اسرار هستی.این تلاش به هر حال از جائی شروع می شود.از هر جائی که انسان پیدا شود.مثل ریاضیات که یک تلاش بشری است،حالا اول چینی ها شروع کردند یا یونانی ها یا هندی ها،مهم نیست.هر جا اول آغاز می شد،جاهای دیگر هم از آنجا می گرفتند و یا خودشان جداگانه آغاز به کار می کردند.به هر حال فلسفه یا ریاضیات محصول فکر بشرند و فکر بشر چنانکه چنین بوده در یونان هم بوده است.منتهی تدوین فلسفه به صورت رسمی از افتخارات یونانیان است.ما این را انکار نمی کنیم.اما اینکه بعضی ها معتقدند بر آنچه یونانی ها آورده اند دیگرا ن چیزی نیافزوده اند مطلبی است که باید بررسی شود.در حوزه فلسفی ما این سؤال مطرح است که آیا ما غیر از فلسفه یونانی ها خودمان چیزی داریم یا نداریم؟در مورد اینکه یونانی ها خیلی کار کردند جای انکار نیست،ابن سینا در مورد منطق می گوید شما نگاه کنید ببینید بر چیزی که این مرد بزرگ (ارسطو) آورده کسی توانسته چیزی بیافزاید؟ در مورد فلسفه هم وقتی که آدم { متافیزیک  }ارسطو را می خواند واقعأ می بیند دریایی از مطلب است.اما مسلمأ دانشمندان اسلامی و دانشمندان اروپایی بسیاری از مسائل را خودشان ابداع کرده اند و بر میراث یونانیان افزوده اند.غربیان در معرفت شناسی و فلسفه علم و منطق جدید کار کرده و مسائل جدیدی مطرح کرده اند.

در جهان اسلام هم ما در تصوفمان از افلاطونیان یونان متأثریم ،ولی خودمان هم خیلی کار کرده ایم .در فلسفه مان از آنها متأثریم ولی خودمان هم خیلی کار کرده ایم.منتهی حدود این کار را مشخص کردن یک مقدار مشکل است.اولأ چنان که عرض کردم تا این اواخر ما منبع دقیقی بر خلاف اروپایی ها از فلسفه یونان در دست نداشتیم،تا درست ارزیابی کنیم.در آثار مرحوم مطهری لیست مسائلی را می بینیم که اینها به عنوان ابتکارات فلسفه اسلام مطرح شده اند.مثلأ :از جمله زیادت وجود بر ماهیت.ولی یکی از دوستان که الان دکتر فلسفه هستند در دوران دانشجویی اش به من گفت:فلانی من همین مطلب را به همان مثالی که ابن سینا در اشارات مطرح می کند در آثار ارسطو دیده ام.بنابراین مرز ابتکارات و ابداعها را اگر بخواهیم مشخص کنیم باید دقیقأ نه با تخمین ،فلسفه آنها را جمع بندی کنیم که الان در اختیار همه مان در همین ایران هم هست،فکر نمی کنیم متنی از یونان باشد که به فارسی ترجمه نشده باشد.بعد از اینکه اینها را جمع بندی کردیم ،بیاییم کارهای خودمان را هم جمع بندی کنیم و بعد ببینیم اینها چقدرش هنوز به حالت اولیه اش مانده و چقدر ما اضافه کرده ایم و در چه مواردی هم آن مواد اولیه را تغییر داده ایم .چون هر سه نوعش را داریم .هم چیزهایی داریم که در همان حدود اولیه اش حفظ کرده ایم ،هم چیزهایی داریم که تغییر داده ایم و هم چیزهایی داریم که خودمان به آن اضافه کرده ایم.ما در جهان اسلام در مورد فلسفه با یک مشکل روبه رو شدیم وآن اینکه بعد از اینکه غزالی به فلسفه حمله کرد،با مقبولیت خاصی که داشت ،فلسفه در جهان اسلام آسیب پذیرفت.باید گفت:که فلسفه در جهان اسلام هم شروع می شد؛اگر موضوع ترجمه هم در کار نبود باز هم شروع می شد.منتهی آن ترجمه ها هم به ما کمک کردند.اما ار همان اوائل که شروع شده بود مقبولیت و مشروعیت چندانی نداشت،و لذا وقتی یک روحانی منتفذ که سیاستی هم پشت سرش بود ،به آن حمله کرد سخت آسیب دید.بعد ار آن فلسفه در جهان اسلام در واقع نوعی به فعالیت زیر زمینی پرداخت.فلسفه به صورت مستقل دیگر بعد از ابن سینا بعد از حمله غزالی نتوانست پیشرفت کند ،ما آثار ابن سینا را در واقع در خود ابن سینا خاتمه یافته می بینیم،بعد از آن ابن رشد بلند شد ولی اگر دقت کنیم می بینیم که کاری از دستش نیامده و خیلی لرزان در این راه بلند شد،اگر چه شهامت خیلی زیادی به خرج داده اما کار از کار گذشته بود. اما فلسفه زیر زمینی به دو صورت فعالیتش را ادامه داد زیرپوشش دو جبهه و دو جناح مقبول جهان اسلام که یکی کلام بود و یکی تصوف .کلام در میان متشرعان و علمای دین مقبولیت داشت،فلسفه رفت زیر بال آن،در نتیجه ما بعد از آن می بینیم که کلام وسعت پیدا می کند،ما شرح موافق را داریم در هشت جلد که یک دائرة المعارف فکری است،خیلی دقیق و عمیق اما نامش و عنوانش و شیوه اش،کلام است و کلامی.اگر چه قابل مقایسه است با آثار ابن سینا،با شفای ابن سینا ،اما دیگر فلسفه نیست،کلام است.از طرف دیگر هم رفت زیر بال تصوف که در قشر عظیمی از جامعه از مرفهین اهل مسامحه و بعضی تیپهای دیگر رواج گسترده ای پیدا کرده بود که علمای دین حریف آن نبودند.همان غزالی که فلسفه را کوبید،دربست عرفان را تصویب کرد!خودش هم اظهار می کرد که من عارفم و برادرش که از بزرگان اهل عرفان است (احمد غزالی)و عرفان نظری به صورت یک جهان بینی خیلی قوت گرفت.در قرن ششم و هفتم ما آثار صدرالدین قونوی ،و قیصری را داریم که اینها هر کدامشان از نظر جامعیت قابل مقایسه با شفای ابن سینا هستند .دیگر شفای ابن سینا کم رنگ شده بود .انتظار می رفت یک قرن بعد از ابن سینا یک شرح شفای 10 جلدی داشته باشیم،دو قرن بعد اثری از آن بزرگتر داشته باشیم،اما عملأ چنین نشد.اما در مقابل آن ،در کلام و تصوف رشد سریعی را از نظر عرضه یک سیستم معرفتی مشاهده می کنیم،تا می رسیم به قرن دهم که صفویه در ایران حکومت شیعی اعلام کردند و دیدگاههای جدید در این سرزمینها حاکم شد.چون صفویه خودشان گرایش صوفیانه داشتند.دوباره می بینیم که فلسفه ما با رنگ تصوف ظهور پیدا می کند.اصل فلسفه ملا صدرا قابل مقایسه است با شفا ،اما اگر جسارت نشود باز هم شفا نیست و ادامه کار شفا هم نیست،بلکه یک تصوف قرن هفتم و هشتم است.یعنی محصول کار شارحان مکتب ابن عربی از قبیل قونوی و قیصری و جندی و سید حیدر آملی است،به علاوه شفا.یعنی ما شفا را می بینیم که آمد و با آثار ابن عربی ترکیب شد.یعنی :ابن سینا و ابن عربی در یک قبا و در لباس ملا صدرا ظاهر شده اند.در حوزه هامان معمولأ با اقبال و احترام از این کار یاد می کنیم،مثلأ می گوییم :ایشان توانست کلام و عرفان و فلسفه مشاء و اشراق را یک جا جمع کند !اما در واقع در جای خودش بیشتر توضیح می دهم که این جمع کردن کار درستی نبود.البته با احتیاط عرض می کنم و نظر خودم است و"النظر کالخبر یحتمل الصدق و الکذب" من شخصأ معتقدم که با این جمع کردن هر دو را از کار خودش باز می داریم .ما اگر عرفان را فلسفی یا فلسفه را عرفانی کنیم کار درستی نکرده ایم.چون ابزارشان با هم فرق می کند.فلسفه متکی به عقل و ادراکات معمولی است که عرفان در حوزه خودش اینها را اصلأ قبول ندارد .عرفان متکی بر شهود است که فلسفه اصلأ از آن خبر ندارد .ولی خوب ملا صدرا یک عارف بود که فلسفه را هم یدک می کشید در نتیجه هر دو را با هم جمع و جور کرد –البته ار نظر یک عده کار بسیار ظریف و خوبی است-ولی من معتقدم که در آینده تفکیک فلسفه و عرفان از یکدیگر از ضروریات است تا هر یک بتوانند کار خود را بکنند و پیشرفت خود را داشته باشند تفکیک این دو ،به عهده حوزه ها و دانشگاههای ماست.من این نکته را درکتاب عرفان نظری خود به طور مختصر مطرح کرده ام،باز هم می گویم این کار حوزه ها است که هر چه سریعتر عرفان و کلام را از فلسفه جدا کنیم،کلام مان را با اصول و مقدمات و اهداف و اغراض خودش جداگانه مورد بحث قرار بدهیم،فلسفه مان را نیز با اصول و ابزار و مبانی و مقدمات و اهداف خودش جداگانه و عرفانمان را با همان اصول و مبانی و مقدماتش چداگانه مورد بحث قرار دهیم .ما عرفان را به صورت فلسفه مطرح می کنیم و با سخنرانی ها می خواهیم مثلأ عرفان را ترویج کنیم،در صورتیکه عرفان تربیت می خواهد ،سلوک می خواهد این را باید از راه خودش و آنرا هم از راه خودش.

تبیان:آقای دکتر باز برمی گردیم به عقب ،بعضی از نویسندگان معتقدند که ارسطو ،افلاطون،سقراط این دید عمیقی که نسبت به مسائل داشتند و به طور کلی در طبیعیات ،ریاضیات،نجوم،موسیقی،منطق و فلسفه و خلاصه در همه چیز نظر داده اند،اینها بیشتر در اندیشه خودشان متأثر از پیامبران بودند و آنها را از مکتب پیامبران گرفتند واقعأ می خواهیم ببینیم این دیدگاه تا چه اندازه با واقعیت نزدیک است؟

جواب:واقعیت را من نمی توانم بگویم آنچه مطرح می کنم نظر خودم است که من آنرا به واقعیت نزدیکتر می دانم آنچه مسلم است در طول تاریخ ،ایمان،به تعقل انسان-اگر خوشبینانه برخورد کنیم باید بگوییم-که کمک کرده است و اگر بدبینانه برخورد کنیم باید بگوییم که ایمان همیشه تعقل انسان را به نوعی تحت تأثیر قرار داده است.ما این را علنأ در دانشمندان خودمان می بینیم،مثلأ:ابن سینا در اشارات یک فیلسوف است،در منطق و طبیعات و حتی در الهیاتش ،اما ناگهان می بینیم که در نمط هشتم و نهم ودهم و قسمتهای آخر نمط هفتم متکلم یا عارف می شود!این نتیجه آن است که بالاخره ایمان جایگاه خود را در وجود ابن سینا داشته و نتوانسته بروز ندهد اما خوب حتی الامکان سعی کرده فیلسوف بماند .این تلاش را انصافأ ابن سینا صادقانه رعایت کرده ،اما انسانی که متأثر از ایمان نباشد خیلی کم است ،یعنی نداریم مگر به ندرت.فلاسفه غرب هم چنین اند."کانت"با آن عظمت عقل را نقد می کند ولی از این طرف می آید راحت و آسان مؤمن می شود .دلیل این امر همان ایمان به مسیحیت است .ایشان خدا را از آن طرف به راحتی رد می کند و از این طرف می پذیرد !از دیدگاه عقل نظری ردش می کند و از دیدگاه عقل عملی فورأ قبولش می کند.تفکر یونانی هم مقداری تحت تأثیر ایمان است، حتی بعضی ها می گویند:اینان از ایران باستان از هند باستان از تعالیم دینی یونان باستان متأثرند.اما این کار ،کار ساده ای نیست که آدم بیاید بگوید که ،بله ارسطو حتمأ این حرفهایش را از فلان دیانت گرفته است اما اصل تأثر حتمی است تالس که به عنوان نخستین متفکر آن منطقه (یونان)مطرح می شود نظریه خود را که بر اساس آن عنصر اصلی جهان را آب می داند تحت تأثیر عقیده دینی ابراز داشته است که الهه آب را آفریدگار جهان می دانست.آری حتی تالس که ماتریالیستها تقریبأ او را جزو خودشان می دانند ،عقیده اش را از دین گرفته است من منکر این نیستم منتهی باید دید از کجا و چطور؟اما اینجا شما من را به یاد نکته ای انداختید.

ارسطو یک جا می گوید:این افسانه هایی که ما داریم مثل همین چیزهایی که الان به صورت آداب و رسوم جامعه از آن تبعیت می کنیم-معمولأ مبانی عقلانی هم ندارد-بعید نیست که محصول تفکر و استدلال باشند.یعنی :بشر بر این کارها استدلالهایی داشته است.مثلا چهارشنبه اگر قرار است سفر نکنیم ،دلیل عقلی داشته و یک دیدگاه فکری است منتهی آن دلیل عقلی از بین رفته و حکم آن برای ما مانده است بنابراین بسیاری از افسانه هایی که ما از پیشینیانمان داریم از قبیل جاندار بودن آسمانها و زنده بودن آنها و در یک کلام حتی خرافات ،شاید برای خود دلایلی داشته اند که آن دلایل از بین رفته و احکام باقی مانده است.

ایشان در یک کلام  سعی می کند خرافات را به فلسفه برگرداند یعنی می گوید:همه اینها دلایلی داشته که دلایل از بین رفته ولی حکمها مانده اند،بنابراین ارسطو در ظاهر حرمتی هم برای تعالیم سنتی قائل است.اما اصالت را به تفکر می دهد.اما چون نبوت به آن معنی که ما الان قبول داریم ودر شرع می شناسیم در یونان مطرح نبوده درباره ارسطو تأثر از انبیاء چندان مطرح نیست اما اگر از یونان صرف نظر کنیم در ایران باستان پیوسته تفکر با نبوت همراه بوده ،در هندوستان تفکر با نبوت همراه بوده و در خاورمیانه ،در مکه و اورشلیم ،بالاخره همیشه تفکر با نبوت همراه بوده است.در واقع طراحان اصلی جهان بینی انبیاء بودند.

بالاخره یا الهام از طرف آسمان بوده و یا این قدرت را خداوند زمین و آسمان به انسان داده که به دنبال این گونه مسائل بوده باشد.شاید اگر انبیاء هم نمی گفتند جهان مبدأیی دارد ،خودش روزی به آن می رسید ،ولی خوب بعثت انبیاء یک امداد غیبی است که کارش را آسان کرده و کاری که بشر هزاران ساله ممکن بود به آن به صورت ناقص برسد،انبیاء از اول پیش افتادند که به صورت کامل به آن برسیم .اما خوب این یک دیدگاه است اما باید همیشه فلسفه را برگرفته از دین مطرح نکنیم.ما فلسفه را باید به عنوان یک تلاش مستقل بشری برای دست یابی به اسرار هستی مطرح کنیم.برخلاف کلام که در کلام ما همیشه مکتبی را قبول داریم و در صدد آن هستیم که اصول آن مکتب را عقلانی کنیم و از شبهات دفاع کنیم.اما در فلسفه ما فقط تکیه بر ذهن و فکرمان می کنیم حالا سرانجام به دین رسیدیم متدین می شویم .و اگر نرسیدیم نمی شویم .اما از اول هیچ تعهدی در این باره نداریم.ما می افتیم دنبال عقلمان عقلمان هر جا ما را برد ،می رویم.در فلسفه حتی عقل ما را به پیشگاه حق هم می برد.نه هیچ وسیله ای دیگر از قبیل کشف یا الهام یا نبوت ،در فلسفه هر جا که رفتیم باید با عقل برویم و بس.

تبیان:در صورت امکان سیر فلسفه را در جوامع علمی و فرهنگی برای خوانندگان تشریح بفرمایید.

جواب:این سؤال همان طوری که از عنوانش پیداست کلی و جامع است و نمی شود به این راحتی جواب کوتاهی به آن داد.فلسفه در اروپا سرنوشتی داشته ،یک حالت خاصی داشته است،آنها هم مثل ما بعد از مدتی فلسفه یونان را گرفتند و یک مقدار رنگ دینی به آن دادند ،آن را به خدمت دین درآوردند،ما هم چنین کارهایی کردیم اگر چه با هم تفاوتهایی دارند ولی مشابهت هایی هم دارند.به هر حال در اینجا فرصت بحث آنها را نداریم اما در ضمن سؤالاتتان بود که پیدایش فلسفه در جهان اسلام و در ایران چگونه بوده ؟ فعلأ آن را بررسی می کنیم،بعدأ اگر لازم شد اشاره ای هم به نحوه گسترش فلسفه در کشورهای غربی می کنیم.

تبیان:در برخی از علوم افرادی را به عنوان بنیانگذار می شناسند.در فلسفه چه کسانی از بنیانگذاران محسوب می شوند ؟

جواب:افتخار تفکر فلسفی بر می گردد به اشخاصی که در تاریخ فلسفه نامشان برده شده است.از همان فیلسوفان نخستین یونان که یک کتاب مستقل در شرح حالشان در زبان فارسی داریم.فیلسوفانی از قدیم در یونان بودند مثل تالس،امپدوکلس و غیره.اما افتخار تنظیمش بر می گردد به ارسطوو افلاطون ،حتی سقراط را هم ارسطو مطرح می کند.ما مستقیما از سقراط چیزی نداریم این افلاطون است که او را به صورت قهرمان نوشته های خودش مطرح می کند و دیدگاههای او را برای ما بیان می کند.بعدا فلسفه در حوزه های دیگر هم مطرح می شود از جمله در ایران و مصر و اسکندریه.در یونان بعدها،فلوطین را داریم

که متفکر خیلی قویی بوده با گرایشهای اشراقی و عرفانی و شاگردانش از جمله فرفوریوس آثارش را تنظیم کردند.در حوزه اسلامی خودمان هم از بنیانگذاران فلسفه می تواند کندی را نام برد و بعد فارابی .کندی در قرن سوم بوده و فارابی در قرن چهارم و ابن سینا می رود به اوائل قرن پنجم.این سه نفر به عنوان فیلسوفان اصلی جهان اسلام نام می بردند که در این میان سهم فارابی و ابن سینا خیلی زیاد است و سهم ابن سینا نسبت به فارابی خیلی بیشتر است،یعنی:خیلی کار کرده است.کتاب کوچکی در دست داریم که چند مسأله بنیادی فلسفه را مطرح کرده است از جمله یک تحلیل دقیق از علم خدا و تحلیل ظریفی از آزادی و حدود آزادی انسان را ارائه می دهد.این کتاب معروف است به نصوص الحکم فارابی .این کتاب منسوب به فارابی است اما این احتمال هم هست که بعد از ابن سینا نوشته شده باشد.چون از نظر پختگی به آثار بعد از ابن سینا می ماند،اگر این کتاب از فارابی باشد تاریخ تألیف این کتاب در مقایسه ابن سینا و فارابی خیلی مؤثر است.ابن سینا مقامش خیلی بیش از آن می شود که این کتاب قبل از او از فارابی نبوده باشد.حالا به هر حال محور فلسفه ما در شرق و غرب ابن سینا است و بعد از ابن سینا ،ابن رشد و دیگران چیزی بر آن نیافزوده اند.حتی در حوزه اصلی فلسفه من در تردید هستم که حتی ملاصدرا هم چیزی برآورده های او افزوده باشد.اما این سخن به این سادگی که الان گفتم دعوا درست می کند و به راحتی پذیرفته نمی شود.ملاصدرا با ترکیبی که از عرفان و فلسفه درست کرده،انصافا حرفهای تازه زیادی دارد.ولی از نظر بکارگیری روش ناب فلسفی ،ابن سینا بر ملاصدرا ترجیح دارد.بعضی جاها هم ما درباره بعضی مسائل دچار یک نوع جو سازی شده ایم مثلا: مسأله حدوث دهری میرداماد مشکلی را که ابن سینا نتوانسته حل کند حل نکرده،ولی یک جو درست شده که او حل کرده است اما باید بررسی شود که ببینیم آیا مشکل قدم زمانی جهان که متکلمین مشکل داشتند و زیر بارش نمی رفتند و میرداماد خواسته در واقع آن مشکل را حل کند.آیا با طرح حدوث دهری اش بازی با لفظ کرده یا مشکل را حل کرده است؟ خوب باید اهل فن بیندیشند بحث کنند.یا مثلا درباره ملاصدرا می خواهند بگویند که مشکل معاد جسمانی را حل کرده که برای ابن سینا حل نشده بود!تا بدین وسیله متشرعان را راضی کنند .من نمی خواهم  معاد جسمانی ضمن این سؤال به صورت مسأله فرعی مطرح شود،در یک فرصت دیگر تصمیم گرفته ام مقاله ای درباره معاد بنویسم و اینکه آیا ما بعد از ابن سینا در معاد نظری جدید داریم یا نه؟این را انشاءالله می نویسیم .ولی خوب این قدر می خواهم بگویم که معاد جسمانی ملاصدرا فقط یک سروصدا است!یعنی :ملاصدرا هم عین ابن سینا معاد را روحانی می داند.منتهی می گوید ارواح ضعیفه جسم را برای خودشان تخیل می کنند.ارواح ضعیف چون هنوز انسی با جسم دارند،به خاطر ضعفشان نمی توانند بدون جسم باشند .مثلا:شما رفتید به یک کاخ عظیمی آنجا زندگی می کنید ولی هفتاد سال از عمرتان را در یک کوخ زندگی کرده اید حالا در همان کاخ که شما می خوابید خواب می بینید که توی کوخ هستید .ملاصدرا معاد را عین ابن سینا روحانی می داند ،برای حشر این جسم هیچ دلیلی اقامه نمی کند .مثل ابن سینا این جسم را رها می کند که درهم بریزد و قاطی کرده خاک شود هر چه هم بر سرش آمد بیاید.و اساس را روح می داند منتهی می گوید :ارواح عالیه که اصلا با جسم سرو کار ندارند ارواح ضعیفه جسم را برای خودشان تخیل می کنند ،این کجایش معاد جسمانی است.

در صورتی که جو سازی شده همه می گویند:معاد جسمانی را ملاصدرا اثبات کرده است!در صورتی که خود ابن سینا در بحث معاد می گوید:از بعضی ها نقل شده که می گویند ارواح ضعیفه بدون جسم نمی توانند باشند و لذا متعلق می شوند به اجسام آسمانی که پایدار و باقی هستند .سپس می گوید این نظر زیاد هم دور از عقل نیست. پس خود ابن سینا به این نتیجه رسیده بود که بعضی از ارواح اصلا بدون اجسام نمی توانند باشند او می گوید که متعلق یک جسم عینی می شوند که جسم خارجی و آسمانی است اما ملاصدرا می گوید که : ارواح ضعیف جسم را تخیل می کنند ،مثل اینکه در خواب می بینند که اسب و قاطر دارند و زمین و میوه دارند.بنابر این می بینیم که اصول فلسفی سیطره خودش را دارد و اصول نمی شکند.یک مقدار مسأله را می بریم روی های و هویی که اگر این های و هویی ها را از آن بگیریم چیزی نمی ماند.ابن سینا می گوید تنها روح می ماند من با این اجسام کار ندارم . دین گفته روح می ماند .حالا جسم هم میماند یا نمی ماند،من هم به تبع شرع می گویم می ماند ولی نمی توانم اثبات کنم.از نبی اکرم(ص) قبول می کنم.او گفته می ماند من هم می گویم می ماند اما ملاصدرا می گوید نه من اثبات می کنم که جسم  هم می ماند ولی کجا اثبات می کند ؟او جسم را اثبات نکرده است.او هم می گوید که روح می ماند ولی برای خودش جسمی تخیل می کند.بعد آمده گفته خوب حالا اصل هر شئ فصل اخیرش است ،یعنی روح اما جسم مهم نیست،هرگونه جسمی باشد.حالا جسم مادی باشد یا جسم خیالی یا مثالی .خوب دعوا بر سر همین جسم مادی بود ما یک کلاه شرعی مانند اینجا درست کردیم در واقع معاد جسمانی را ملاصدرا هم قبول ندارد اما نمی گوید که قبول ندارم.بنابراین ملاصدرا هم صادقانه مثل ابن سینا باید بگوید من معاد جسمانی را با تکیه بر شرع می پذیرم و معاد روحانی را برای شما اثبات می کنم،ولی ایشان این زیرکی را کرده گفته نه آنها نتوانستند،من حالا برای شما معاد جسمانی را اثبات می کنم.

تبیان:نحوه ورود فلسفه یونان به جهان اسلام چگونه بوده است و چه عاملی سبب ورود آن بوده؟

جواب:خوب این سؤال خیلی سؤال دقیقی است.این سؤال سؤال بسیار مهمی است جوابش به صورت ایده اصلی در همان بحث قبلی مان بود.فلسفه در جهان اسلام از کی شروع شده از همان روزی که در جهان اسلام انسان بوده است هر انسانی بالاخره به این مسائل می اندیشید پس یاران پیامبر(ص) به نحوی جواب برای سؤالات خودشان داشتند،منتها تحت آن شیفتگی خاصی که اصحاب به نبی اکرم(ص) داشتند ،در زمان او در واقع جوابها را همه از او می دیدند و به خودشان بر نمی گشتند و از برکات وجودی آن حضرت مست وسرشار بودند .اما وقتی که آن حضرت را از دست دادند و خودشان ماندند اینجا دو محرک عمده عامل شکل گیری تفکر در جهان اسلام بود،من پیش از اینکه این دو چیز را بگویم ،و آن اینکه دین اسلام یک افتخار برجسته ای دارد که هنوز در دنیا معرفی نشده و آن افتخار این است که دین اسلام یک دین شطحی نیست برای اینکه این مطلب درست روشن شود،من کلمه شطحی را به عنوان یک اصطلاح که از صوفیه گرفته ایم به کار می برم.اول آن معنی را که منظورم است از شطحی بیان می کنم.شطحی به قضایا یا به تصوراتی می گوئیم که در حوزه اندیشه ما قابل تصور و تصدیق نباشد .مثلا:اگر من به شما بگویم من انسانی هستم که با شما حرف می زنم ،آن برای شما قابل تصور است ولی اگر بگویم من در عین حالیکه می بینید انسان هستم و با شما صحبت می کنم کلاغ هم هستم این در حوزه ادراکی شما قابل قبول نیست ،یا شما فکر نکنید من هم انسانم هم کاغذ،شما عملا می گویید این عقلش را از دست داده است ،اگر خیلی هم به من اطمینان داشته باشید می گویید شاید ما مثلا مشاعرمان درست کار نمی کند یا یک عقل دیگری می خواهد که ما این فرمایشات را درک کنیم .که کسی هم آدم است و هم کاغذ!شطحی آن چیزی است که در ذهن ما مثل دو دو تا پنج تا یا دو دو تا نه تا منعکس بشود؛یعنی به ذهن که عرضه کردیم ذهن دفعش کند ،بگوید نه اینطور نیست ادیانی داریم در اصول اولیه شان شطحی هستند ،مثل مسیحیت که الان در اروپا و جهان متمدن امروزه که می گویند دین یعنی مسیحیت!اینها هر وقت که می گویند دین منظورشان مسیحیت است فلسفه دین ،تاریخ دین ،علم و دین،سازش علم و ایمان مثلا تفاوت برداشتها نسبت به متون دینی ،دین و زبان ،فلسفه دین یا همان مسأله قبض و بسط معرفت دینی که در غرب خیلی وقت است مطرح شده است؛منظورشان از دین ،اسلام و ادیان دیگر نیست،دانشمندان غرب وقتی می گویند دین یعنی مسیحیت همان طوری که وقتی بشر می گویند یعنی خودشان ،حالا با ارزانی نفت میلیونها انسان از گرسنگی می میرند اینها بشر نیستند حقوق بشر هم مطرح نیست حالا چهار تا دولت نفت را گران بکنند یا مثلا عقل پیدا بکنند و روزی بگویند نفت 18 دلار ارزان است،15 دلار ارزان است،نفت را ما بشکه ای 150 یا 300 ذلار می دهیم به قیمت آب آشامیدنی فرانسه،آن وقت است که می گویند:کارخانه های ما می خوابد ماشینهای ما می خوابد صنعت و تمدن ما آسیب می بیند و شما بر ضد حقوق بشر کار می کنید.

ولی با ارزانی اش میلیونها انسان کباب می شوند اصلا چون آنها را بشر نمی دانند و لذا به فکر حقوقشان هم نیستند ،در افغانستان هزار نفر کشته بشود بشر نیستند که به فکرش بیفتند.خودشان دسیسه جور می کنند این به آن اسلحه می دهد آن به این اسلحه می دهد،ولی در آمریکا یا در اسرائیل یک نفر را ترور بکنند بشر است و آنجا حقوق بشر را تا آسمان می برند.اینها بشر را که می گویند یعنی خودشان و دین هم که می گویند یعنی مسیحیت.

متأسفانه بعضی از متفکران معاصر که به زبانهای خارجی هم مسلط هستند تحت تأثیر همین برداشت ، در جهان اسلام فلسفه دین می نویسند و بحثهای تئوریک دینی را مطرح می کنند که در واقع نوعی غربزدگی است .اخیرا من یک مقاله ای نوشته ام دادم به دو و سه جا ،بعد ببینم کجا چاپش می کنند،به فرهنگستان علوم هم به عنوان یک سند فرستادم ،به { کیان } هم دادم به جاهای دیگر هم دادم،من اخیرا دیدم هی کتابی این ور و آن ور در می آید در رابطه شک با ایمان که ایمان بدون شک نمی شود.کتابی هم اخیرا چاپ شده به نام دین و فرهنگ که یک فصل مفصل درباره اینکه ایمان بدون شک نمی شود دارد .این یک اصل مسیحی است و یک اصل اساسی  در الهیات مسیحی،عین بطلان دور و تسلسل در فلسفه ما.چرا ما به طور مطلق این را مطرح می کنیم؟چرا نقدش نمی کنیم؟ شک اصولا با ایمان در تناقض است ،ولی چون مسیحیت اصولش شطحی است یعنی اولین بار من و شما اگر بخواهیم مسیحی بشویم می گویند باید معتقد شویم که یک چیز در عین حال سه چیز است!

و بشر خداست و خدا بشر است.ما می گوییم یعنی چه؟ می گویند آنچه ندارد شما باید بپذیرید.حوزه ایمان را از حوزه اندیشه جدا می کنند در نتیجه یک اصل که با ایمان قابل قبول است با اندیشه مردود است .پس در نتیجه در دل ایمان شک و انکار نهفته است.در مسیحیت می گویند انسان باید شهامت داشته باشد ،جرأت داشته باشد ،قیام کند،اقدام کند تا بتواند ایمان بیاورد .تو قبول کن اگر چه سر تا پای قوای ادراکیت بگوید این طور نیست!اما یکی از ویژگیها و امتیازات اسلام که متأسفانه معرفی نشده همین است که اصول اولیه اش شطحی نیست.اسلام می گوید جهان مبدائی دارد ،هر عقل و اندیشه ای آن را می پذیرد همه قبول دارند که اثر مؤثری را پشت سر دارد.و لذا دین اسلام شطحی نیست و این باید معرفی شود من در کنگره شیخ مفید یک مقاله داشتم که مقایسه ای بود بین دیدگاههای دو متکلم که از پیامبرشان فاصله مشابهی داشتند یکی اگومتین که با مسح چهارصدو بیست و سه سال فاصله دارد.یکی هم شیخ مفید که از نبی اکرم (ص) چهارصد و سی وچهار سال فاصله دارد.ما دیدگاههای اینان را در دو ،سه اصل دینی مقایسه کرده بودیم گفته بودیم.که از نظر معقولیت کلام اسلامی همه اش معقول است ولی کلام مسیحی هیچ مسأله اش معقول نیست چون اسلام شطحی نیست،از اول تکیه بر عقل بشر کرده "افلایعقلون" "افلا یتدبرون" تدبر و تفکر و تعقل را مورد تشویق قرار می دهد بر خلاف مسیحیت که می گوید حتی خدا آدم را از بهشت بیرون کرد چون به درخت معرفت نزدیک شد. ما می گوییم حتی ارزش عبادتهای شما با تعقل شماست،اگر عقل نداشته باشید عبادتتان چیزی نمی ارزد بنابراین اول این نکته را داشته باشیم که اسلام برای تفکر یک فضای باز و آماده ای را ایجاد کرده بود و هیچ عاملی نبود که جلوی تفکر را بگیرد پس فضا آماده بود.

بشر هم که عطش تفکر دارد مانعی در کارش نیست تبعأ شروع کردند به تفکر. محرک اصلی تفکر دو چیز بود یکی تضاد و یکی تأمل و تدبر.تضاد ناشی می شد از درگیریهای مسلمانان با غیر مسلمانان و تضادی بعد از نبی اکرم(ص) در درون پیدا شد.

با بروز یک سری مسائل اختلافی مسلمانان به فرقه های مختلف تقسیم شدند و برای احتجاج با یکدیگر محتاج شدند به تفکر و تدبر ،محرک دیگر پیدایش و رشد تفکر در جهان اسلام تأمل و تدبر بود که اگر تضادی هم نبود تأمل کار خودش را می کرد .یعنی فرض کنیم که اصلا هیچ اختلافی پیش نمی آمد و همه امت هم یک دست می ماندند و تقسیم نمی شدند،خود تأمل مسلمین تفکر را آغاز می کرد نخست در آیات الهی شروع کردند به تفکر که خدا سمیع و بصیر است یعنی چه؟ خدا متکلم است چه جور حرف می زند آیا دهان و زبان دارد؟ یا چگونه؟ حتی می گویند اصل بحث از همین کلام در گرفت و علم کلام را به خاطر همین "کلام " نامیدند.تدبر کشید به حدود آزادی انسان.وقتی که خدائی بالا سر داریم قادر مطلق،آیا باز برای قدرت ما جائی می ماند آیا این قدرت تقسیم می شود بین خدا و ما،یا تفویض شده به ما ،یا خیر کلا در دست خداست؟ همه اینها محرکهایی بودند برای پیدایش تفکر در جهان اسلام که کاملا هم در حوزه دینی رنگ دینی داشت.منتهی از این گرایشها یک گرایش که از اول پایبندی و وفاداری خودش را به حالت ظواهر کتاب و سنت حفظ کرد تفکر ظاهریه و اهل حدیث بود و یک گرایش که سعی می کرد اصول عقلانی را بیشتر مورد توجه قرار دهد معتزله بودند معتزله سعی می کردند که عقل را بیشتر بها دهند .اگر ظواهر دینی با اصول عقلانی سازگار نبود ظواهر دینی را تأویل می کردند ،ولی اهل حدیث و ظاهریه سعی می کردند همان دلائل ظواهر را بگیرند.در این میان یک تلاش هم شد برای پل زدن میان این دو و آن تلاش ،تلاش ابوالحسن اشعری بود .ابوالحسن اشعری که مردی زیرک و باهوشی بود ،تلاش کرد که کاری بکند که هر دو طرف را راضی نگهدارد نه سیخ بسوزد نه کباب و این عجیب شد که در جهان اسلام جا باز کرد و الان هم می توان گفت که اکثریت قریب به اتفاق اهل سنت پیرو این مکتب هستند.او گفت آنجائیکه اهل ظاهر می گویند که مثلا خدا می شنود با همین گوش معمولی خوب خطا می کنند،اشتباه می کنند اما آنجائیکه اهل تأویل می گویند خدا می شنود،یعنی: شنیدنی ها را می داند دیگر اصلا مسأله شنیدن برای خدا نفی می شود و سمع و بصر به علم برمی گردد .والله سمیع علیم به معنی الله علیم می شود ظاهریه هم مقاومت می کردند و می گفتند آقا اگر خدا می خواست بگوید الله علیم خوب می گفت علیم چرا می گفت سمیع بصیر؟! ابوالحسن اشعری آمد گفت:نه معنی سمیع همان است که اهل ظاهر می گویند.سمیع ،سمیع اما با این گوش معمولی هم نه!اما چطور ؟ما نمی فهمیم ! همین ما نمی فهمیم تکیه گاه اصلی اشعری است در حل اهم مشکلات مورد اختلاف این دو فرقه.مثلا یکی می گفت ذات خدا غیر از صفاتش است و دیگری می گفت ذات خدا عین صفات اوست و در واقع صفات را نفی می کردند ابوالحسن گفت نه بابا خدا در قرآن هم ذات را مطرح کرده هم صفات را اما گفت ما نمی دانیم رابطه اش چگونه است ،خدا ذات هم دارد صفات هم دارد اما آیا عین هم اند یا غیر هم،به ما مربوط نیست کیفیت مجهول است .در "استوی علی العرش" هم به همین گونه.اشعری راه میانبری زد اما به هر حال در این گیر و دار حتی جلوتر از اشعری به قول مرحوم مطهری دقت ها و ناخن زدن ها ی متکلمین تفکر اسلامی تبلور خاص خودش را پیدا کرد و فلسفه بالاخره پدید آمد.

مخصوصا با ترجمه هایی که از یونان شد یک امدادی هم به تفکر فلسفی در جهان اسلام رسید و ما در وسط های قرن سوم می بینیم که یک جبهه هم به نام جبهه فلسفه در مقابل کلام معتزله و کلام ظاهریه و اهل حدیث و اشاعره پیدا می شود و از آن روز شروع به کار می کند .پس بنابراین در جهان اسلام ما انسان را داریم پس باید فلسفه را هم که مولود انسان است داشته باشیم زمینه را هم برای تفکر داشتیم چون قرآن و دین ما شطحی نبوده و ضد عقل نیست پس کاملا انسان را در تعقل آزاد گذاشته و لذا فلسفه در اسلام آغاز شد و بزودی هم شکل فلسفی خودش را پیدا کرد .در اینجا چون مسأله شطحی  نبودن اصول دین را مطرح کردم می خواهم اشاره به نکته ای بکنم که اگر صلاح دانستید مطرح بشود.

یکی از محققان و اندیشمندان معاصر که اختلافی هم ظاهرا با حوزه دارد در یکی از صحبتهایش گفته بود علم در حوزه به مقدس می رسد به خط قرمزمی رسد نکته این است که اصلا اصطلاح خط قرمز اصطلاح کلامی مسیحیت است . ما در دین مسیحی به خط قرمز می رسیم به جایی که ذهن دیگر اجازه اندیشیدن ندارد ،باید بپذیرد و ایمان بیاورد.

اما در اسلام اصلا خط قرمز نداریم اگر خط قرمز را به عنوان اصطلاح معرفت شناسی در نظر بگیریم .خط قرمز به جایی می گویند که آنجا برای اندیشه اجازه دخالت ندهد .یعنی مسائلی باشد که عقل حق دخالت در آنها را نداشته باشد.

در مسیحیت ما می رسیم به خط قرمز یعنی آنجا باید چون و چرا نکنیم ولی در اسلام اصلا خط قرمز – حتی در وجود خدا هم – نداریم ما در وجود خدا هم باید بحث کنیم اصلا بحث نکنیم مسلمان نیستم ما اگر خدا را به عنوان خط قرمز بپذیریم یعنی بدون اندیشه و دلیل ،اسلام این عقیده را از ما نمی پذیرد .

دین می گوید باید چون و چرا بکنی اگر عقلت قبول کرد بپذیری و گرنه ،نه. اصل توحیدمان هم خط قرمز و مقدس نیست ،نه اینکه مقدس نیست به اصطلاح عرفی کلمه یعنی اینکه شما می توانید ناسزا بگویید .نه این عوامانه است ،مقدس نیست یعنی یک چیز قابل چون و چرا نیست ما می گوییم خدا را عقلت قبول می کند بپذیر ولی هیچ وقت دست بشر را نمی بندیم که بگوییم آقا دیگر عقل تو نباید فضولی کند اینجا باید بپذیری ما خط قرمز نداریم و این نکته یکی از نورانیتهای اسلام است ما چیزهایی را که نداریم چرا به تبع الهیات لنگ مسیحی آنها را یدک بکشیم .خدا در فلسفه ما و در زندگی ما عقل را به ما معرفی می کند یعنی ما مثل پادشاهی مغرور می نشینیم عقل و ادراکمان را مثل مأمور می فرستیم ،ببینیم که آیا جهان خدایی دارد یا ندارد!اگر عقلمان به خدا برسد می آید به ما می گوید خدا هست و اگر نرسید می گوید نیست.

ادامه دارد .

تبیان شماره 13مورخ 1374سال سوم آذر،دی

تهیه وتنظیم از سیدمحمدحسین دریاباری

آخرین دفاعیات مدیر مسئول هفته نامه گویه در خصوص شکایت معاونت داد

بسمه تعالی

آخرین دفاعیات مدیر مسئول هفته نامه گویه در خصوص شکایت معاونت دادستان استان قم به بازپرسی شعبه سوم 

 9 /10 /1386

در پی ارسال احضاریه ازسوی مقام قضایی مبنی بر حضور در شعبه سوم بازپرسی دادسرای عمومی قم درخصوص اتهام جریحه دار نمودن عفت عمومی با چاپ مقاله ای تحت عنوان "نگاهی به حقوق زنان" در شماره 136 هفته نامه گویه،اینجانب به عنوان مدیر مسئول هفته نامه و اسماعیل باقریان خوزانی نویسنده مقاله مورخ 9/10/86 به آن شعبه مراجعه و به پرسش بازپرس محترم بطور اجمال پاسخ داده و مقرر گردید آخرین دفاعیات به حضور ایشان تقدیم گردد. گفتنی است شاکی محترم، معاونت دادستان استان قم می باشد.

مقاله" نگاهی به حقوق زنان" در سه شماره از هفته نامه گویه چاپ شده است این مقاله از لحاظ علمی مورد نقد قرار نگرفته است. زیرا منابع این مقاله غالبا کتب فقهی و حقوقی است. تنها یک نقد بر مقاله از سوی خانم"افسانه زمانی مهر" از اعضای کمیسیون بانوان استانداری قم به دفتر نشریه ارسال گردید. این نقد که نویسنده را متهم به نگارش مقاله غیر علمی کرده است متاسفانه منتقد که تحصیلات او در رشته روانشناسی بالینی است و مدرک کارشناسی آن رشته را داراست نیز نه تنها مشی علمی در پیش نگرفت بلکه صرفا به انتقاد از نحوه برشمردن حقوق زنان پرداخته و در خلال نقد، نویسنده را بطور تلویحی مورد اهانت قرار داده است. بهر تقدیر نشریه گویه جهت حفظ حقوق همگان نقد فوق الذکر را هم چاپ کرده است. یادآور می شوم آن نقد در شماره 137 به چاپ رسیده است. با این بیان، روشن گردید که محتوای مقاله از لحاظ مفهومی به دلیل مدارک محکم مخالف و منتقد ندارد اما چند سطر از آن که به عنوان حق خاص یاد شده مورد ایراد معاونت محترم دادستان قرار گرفته و مبنای شکواییه علیه هفته نامه گویه گردید. نتیجه اینکه گویه متهم به جریحه دار نمودن عفت عمومی شده است. اینک متن کامل چند سطر را آورده و سپس از آن دفاع خواهیم کرد.

"منظور از نفس خویش را در اختیار زوج قرار دادن و طی کردن زن است و تحقق و طی به آن است که حشفه یا مقدار آن از سوی مقطوع الاله مخفی و پنهان شود و ضابطه آن داخل شدن مقداری از آلت است که موجب غسل می شود. خواه از جلو یا پشت که همین و طی نمودن موجب استقرار کامل مهریه بر عهده زوج می گردد.

این متن برخلاف ادعای شاکی محترم که معتقد است عنفت عمومی را جریحه دار کرده است به دلایل زیر وجاهت قانونی نداشته و بلحاظ  حقوقی و فقهی لوازم و عناصر مورد نیاز تحقق جرم را به همراه ندارد. دلایل و مدارک ما به شرح زیر است:

بند اول اینکه این متن کوتاه باید با خود مقاله که درصدد بیان حقوق متقابل زنان و مردان است مورد مقایسه و تطبیق قرار گیرد تا نتایج آن واضح و روشن گردد.

متاسفانه منتقدان اگرچه اندک و انگشت شمارند چنین کاری را نکرده اند.

متن فوق بدون لحاظ مجموع مقاله هم درصدد بیان چند مساله کاملا ضروری است که بنظر فقها و صاحب نظران حقوق، دانستن آن لازم و در زمره بایدها است. نخست اینکه علل، عوامل و موجبات غسل را به مکلف گوشزد می کند که بدون شک دانستن آن واجب شرعی است. دوم اینکه درصدد بیان نحوه تعلق مهر کامل و تنصیف آن برای زنان و پرداخت آن توسط مردان است. این موضوع هم فقهی است و هم در حقوق خانواده جایگاه مهمی دارد بنابراین دانستن آن برای دختران و پسران یک ضرورت شرعی و حقوقی محسوب می شود. فراموش نکنیم که مراجع تقلید بدون استثنا از قدیم تا کنون در رساله های عملیه و کتب مفصل فقهی دیگر مباحث مربوط به تقلید و مسائل تکلیف فتوا دادند: بر هر مکلفی واجب است مسائلی را که غالبا به آن احتیاج دارد یاد بگیرد.

بند دوم نظیر متن فوق و مشابه آن در رساله های عملیه، استفتاءات مراجع، کتب آموزشی احکام و حتی کتابهایی که درخصوص مسائل خانواده تدوین شده ، آمده است. پرسش اساسی این است چرا و چگونه آن دسته از کتب با تیراژ هزاران نسخه عفت عمومی را جریحه دار نمی کند ولی نشریه با تیراژ هزار الی هزار و پانصد نسخه عفت عمومی را جریحه دار می کند؟!

برای روشن شدن موضوع ضرورت دارد چند نمونه از رساله های علمیه را در این خصوص عنوان کنیم و به خواندن آن ارجاع دهیم.

مباحث مربوط به عرق جنب از حرام، مبحث استبرا، که یک عمل مستحبی است و فواید آن هم چشمگیر نیست و مستحب می باشد. احکام جنب که واژه های گویاتر در آن بکار رفته است، مباحث حیض، نفاس و استحاضه که ویژه زنان است در رساله ها وجود دارد و در اختیار مردان هم می باشد. مبحث جماع در مبطلات روزه، مبحث استمناء در مبطلات روزه، عیوب موجب فسخ نکاح دایم، قصاص و دیه اعضا وبالاخره دهها موضوع دیگراراین دست که، احکام عقد رساله ها و کتب فوق الذکر یاد می شود البته بنظر ما چون این موارد احکام شرعی است باید به اطلاع مردم برسد اما شاکی محترم که آن را مغایر عفت عمومی می پندارد چرا از اشاعه، ترویج و چاپ آن ممانعت بعمل نمی آورند؟ گفتنی است همه این رساله ها و کتب فوق الذکر در اینترنت قرار گرفتند.

بند سوم متن فوق با الفاظ رایج که قباحت ندارد و اکثر آن هم عربی و دور از درک و فهم عموم است بیان گردید و به عبارت روشن تر قانون استخدام و بکارگیری واژه و الفاظی را ممنوع کرده که رکیک و کاربرد آن مغایر با عفت عمومی باشد اکنون پرسش اساسی این است که الفاظ رکیک استخدام شده کدام است؟ در آن متن واژه حشفه بکار گرفته شده درحالی که در رساله ها "ختنه گاه"، در متن مورد مناقشه، و طی کردن آمده در رساله نزدیکی کردن می -نویسند. بقیه واژه ها را هم می توانید به نشانی داده شده مراجعه کنید، پس بنابراین چون الفاظ و کلمات رکیک که مغایر با متن قانون و مبانی شرع است بکار گرفته نشده برداشت جریحه دار شدن عفت عمومی وجاهت قانونی ندارد. ممکن است این برداشت سلیقه ای و شخصی باشد. در این جا باید به این موضوع هم اشاره کنیم که در مقاله فوق به هیچ شخص یا صنف و یا گروهی حتی به طور تلویحی اهانت یا اموری از این دست نشده است.

بند چهارم تحقق جرم نیاز به عناصر و عوامل متعدد مادی و معنوی دارد که یکی از آن عناصر و عوامل قصد و نیت انجام آن است اگرچه در موضوع مورد بحث الفاظ پدید آورنده جرم وجود ندارد اگر به فرض هم که باشد شواهد و قرائن و منابع مقاله نشان می دهد که نویسنده و نشریه درصدد بیان احکام دینی و فقهی اند و آن الفاظ استخدام شده نیز در همین راستا بوده است نه چیز دیگری بنابراین قصد سوء نیت، انجام فعل سوء و یا هر امری از این دست در دستور کار نبوده است . بر این اساس نمی توان آثار جرم را بر آنان مترتب  ساخت مضافا بر این نویسنده مقاله و مدیر مسئول نشریه با توضیح بند اول اثبات کردند که متن مورد بحث صرفا بخاطر دینی بودن، فقهی بودن و حقوقی بودن آن چاپ شده است.

بند پنجم شاکی محترم بر این باور است که متن فوق عفت عمومی را جریحه دار کرده است. این ادعا و باور مورد قبول نیست. نخست اینکه تیراژ نشریه اگر هزار و پانصد نسخه باشد و همه در اختیار مردم قرار گیرد و هر نسخه ای را پنج نفر بخوانند مجموعا هفت هزار و پانصد نفر خواهند شد این عدد مشمول واژه عام نمی شود زیرا میزان افراد باسواد در استان قم حداقل هشتصد هزار نفر است. مضافا براین افراد و اشخاص روزنامه خوان، صفحه و ستون مشخص خود را مطالعه می کنند نه اینکه از آغاز تا پایان آن را مورد مطالعه قرار دهند علاوه براین مقاله "نگاهی به حقوق زنان" بدلیل حقوقی بودن و تعلق آن به قشر خاص، افراد خاص آن را مطالعه کردند افزون بر این مقاله با چند حدیث عربی آغاز شده و متن ترجمه گردید که تقریبا بخشی از مقاله بدین سبک بوده است. نوشته ها و مقالاتی از این دست حوصله زیادی را می طلبد که افراد عادی و بدون انگیزه فاقد آن می باشند. پس بنابراین طالب و خواننده مقاله مذکور در حد بسیار بسیار محدود و اندک بوده است.

بند ششم متن مندرج در مقاله در چارچوب مقررات و قوانین بوده و تلاش گردید با واژه هایی مطلب بیان شود که کمترین تالی فاسد را در پی داشته باشد اکنون پرسش اساسی این است مقامات فرهنگی چرا راهکاری برای مجوز برخی از کتب
نمی اندیشند نظیر کتاب «حلیة المتقین »که غالب مباحث آن در امور مستحبات است کتاب زهر الربیع که دقیقا معلوم نیست در چه مقوله ای سخن می گوید. لغت نامه ها مانند دهخدا و معین. دهخدا درباره دستگاه تناسلی زن و مرد دهها صفحه بحث کرده است و بالاخره اینکه هزلیات شعرا بویژه مثنوی معنوی که عفت عمومی در آن ، خروارش ارزش و قیمت ندارد چه رسد به مثقالش. همه موارد یاد شده در دسترس مردم است .!

بند هفتم هفته نامه گویه 137 شماره منتشر شده است. در این مدت کوشید در چارچوب قوانین و مقررات نظیر قانون اساسی که میثاق ملی است و قانون مطبوعات که مصوب منتخبان ملت در خانه ملت است گام برداشته و بدان عمل نماید و شاید همین رعایت مقررات و قوانین بوده که تنها بااحتساب این  شکایت دو فقره شکایت از مدیر مسئول آن شده است. شکایت نخست به دلیل اعتراض ما و فرجامخواهی به دیوان عالی کشور ارسال و در حال طی کردن مراحل قانونی است. بهر تقدیر تا این لحظه هیچگونه سابقه ای برای ما به ثبت نرسیده است. این موضوع بخوبی اثبات می کند که ما به دنبال ساختن جامعه و سالم سازی آن بوده نه درصدد ایجاد ناهنجاری و خدای ناکرده تخریب آن.

بند هشتم متن مورد بحث بلحاظ روحی و روانی ممکن است مخالفان و موافقانی داشته باشد چرا که انسان ها را باید بلحاظ سلیقه، رفتار حجب، حیا، خجل بودن و عدم آن و نیز بلحاظ آداب و رسوم متنوع دانست. به همین دلیل ممکن است عده ای از این متن تنفر داشته باشند و عده ای آن را عادی تلقی کنند و بلحاظ دینی دانستن آن را ضروری تلقی کنند. آنچه که مسلم است ادوات جرم در آن بکار نرفته است. بنابراین حالات، آداب، رسوم، سنن، رفتارهای متنوع انسان، سلایق متنوع و بالاخره روحیات انسان که مستند به شرع و قانون نباشد نه حجت است و نه می تواند مستند قانون یا اتهام و یا جرمی قرار گیرد. این بند را با یک مثال به پایان می بریم. مثلا اگر کسی یک موضوع شرعی را به خاطر حجب و حیا و یا بدلیل بودن بزرگترها انجام نمی دهد و از حکم الهی سرپیچی می کند چنین شخصی با حیا و دارای عفت است یا متمرد، پس مساله لاحیاء فی الدین  کجا رفت؟

بند نهم ما اذعان داریم که متن فوق درصدد تشریح چند مساله است که کاملا فقهی بوده و واژه هایی که در آن بکار رفته مغایر با عفت عمومی نیست بنابراین چیزی که جزء احکام اسلام است باید برای ترویج آن کوشید. اصل سوم قانون اساسی تاکید می کند برای نیل به اهداف مذکور در اصل دوم همه امکانات خود را برای امور زیر به کار برد. بالا بردن سطح آگاهی های عمومی در همه زمینه ها با استفاده صحیح از مطبوعات و رسانه های گروهی و وسایل دیگر. آنچه که در مقاله مذکور آمده با رسالت مطبوعات مغایرت ندارد زیرا به زعم ما بیان مسائل شرعی است. ماده 2 قانون مطبوعات بند الف، بند ب و بند دال همواره مدنظر ما بوده و هست. خاطرنشان می سازم مقاله مندرج در گویه با توضیحاتی که داده شده مشمول ماده 6 بند 2 نخواهد شد. از سوی دیگر چون مقاله فوق موضوع کاملا شرعی، فقهی و حقوقی را ترسیم کرده الفاظ و واژه هایی که در آن بکار رفته متعارف بوده و هرگز رکیک نبوده با ماده 28 قانون مطبوعات هم قابل تطبیق نیست مضافا براین ماده 640 قانون مجازات اسلامی هم درخصوص موضوع مورد بحث ساکت است.

بند دهم در شبکه های گوناگون صدا و سیما در خصوص موضوع خانواده و برخی از مباحث مربوط  به آن نظیر تدریس شروط ضمن عقد، نحوه همسرداری و مسائلی از این دست مطرح شده و می شود و واژه هایی از این قبیل با کمی شدت و حدت بکار می برند. مطبوعات هم در سراسر کشور مباحث مشابه را دارند چرا و چگونه جاهای دیگر اقدام به برخورد نمی کنند؟ ولی مقامات قم با حساسیت حتی حاضر نیستند مباحث شرعی با شرحی که بیان گردید مطرح شود؟

بدون تردید این نوع رویکرد پرسشهای گوناگون مردم را پاسخ نمی دهد البته اعتقاد براین است چون شهر قم مقدس است با این رویکرد می خواهند قداست آن دستخوش آسیب نگردد. البته ما نیزمانند همه معتقدیم قم مقدس بوده، هست و خواهد بود. برخورد با جرایم و مفاسد باید با الگوهای علمی، مناسب و در چارچوب مقررات و ریشه ای انجام پذیرد بگونه ای که با ریشه برخورد گردد نه با سرشاخه.

بند یازدهم بسیاری اوقات شنیده شده که شهرستان قم با سایر نقاط ایران متفاوت است. ما این تفاوت را که بلحاظ قداست و مذهبی بودن قم است می پذیریم به همین دلیل سکونت در قم را انتخاب نمودیم اما بلحاظ قوانین و مقررات هرگز زیرا قوانین مصوب برای همه شهروندان ایرانی یکسان است و استان قم هم یکی از استانهای ایران محسوب می شود. بنابراین مواجهه با مردم باید بر اساس قوانین و مقررات باشد نه چیزی کم و نه زیاد. ما نیز با تمام قدرت حاضر به همکاری با مقامات استان جهت سالم نگاهداری استان قم هستیم. آگاهی بخشی، تلاش فرهنگی و انتشار نشریه هم در همین راستا است.

بند دوازدهم در پایان لازم می دانم چند سطری هم درباره خود بگویم. من از خانواده ای مذهبی بوده و هستم و از سن شانزده سالگی که آغاز انجام تکالیف شرعی بود به دلیل ارتباط با افراد مذهبی و انقلابی، امام خمینی را به عنوان مرجع تقلید انتخاب و کماکان بر ایشان باقی ام تاکنون به هیچ دلیل پا به دادگاه یا کلانتری نگذاشته ام تنها دو مورد شکایت از اینجانب به عنوان مدیرمسئول گویه شده که محکومیتی هنوز برایم ثبت نگردید. بلحاظ اخلاقی راه تحقیق آزاد است گمان می کنم اکثریت دوستان و آشنایان حسن اخلاق ما را مورد تایید قرار دهند. در خاتمه امیدوارم با توجه به مبانی حقوقی و با در نظر داشتن خداوند سبحان و توجه به حال، گذشته و آینده ما اقدام به صدور قرار مورد نظر خویش فرمایید. در پایان متذکر می شوم نویسنده مقاله نیز فاقد سابقه و از خانواده مذهبی و روحانی است. جوانی است در مسیر رشد و تکامل. امید است رویکرد شما بر حجم تکامل و رشد ایشان بیافزاید.

سید محمد حسین دریاباری

مدیرمسئول هفته نامه گویه

 

 9 /10 /1386

ترکه های انار بر کف پای روزنامه نگاران اصلاح طلب

ترکه های انار بر کف پای روزنامه نگاران اصلاح طلب

حکایت این برهه از زمان برای روزنامه نگاران اصلاح طلب حکایت مکتب خانه های قدیمی شده ؛ حکایتی که شنیدن آن خالی از لطف نیست. یک قرن پیش که جنبش مشروطه شکل می گرفت ، مکتب خانه ها دایر بود و آنان که می خواستند فرزندانشان سواد خواندن و نوشتن فراگیرند تا در جایی میرزا نویس شوند یا در حجره ای در بازار منشی گری کنند و حساب دخل و خرج نگهدارند به دست « اوستای » مکتب دار سپرده می شدند . خرج مکتب که در خانه اوستا و یا در مساجد برپا می شد توسط شاگردان تأمین می شد ؛ یا پول بود یا شیر و گوشت و تخم مرغ و نان و خورشت و ..... و البته از نگاه اوستا ، نورچشمی ها کسانی بودند که دم اوستا را خوب می دیدند ؛ با تحفه هایشان و یا با چرب زبانی ، همیشه در صدر بودند و آنانکه تحفه هایشان جیب گشاد اوستا را پر نمی کرد و زبانشان مجیز گوی اوستا و تفکراتش نبود ، حتی اگر بهترین هم بودند در مکتب خانه به بهانه های واهی خرد شدند ترکه های انار را بر کف پایشان تحمل می کردند و باز تحمل می کردند . با تأسیس دبستان توسط میرزا حسن خان ردیه که اولین آن در تبریز در سال 1267 شمسی تشکیل شد ، باز غوغایی برپا شد توسط همین مکتب داران سنتی که نگران بودند دکان و دستکشان تخته شود . اما اینکه دیگران چرا با آنان در تخریب و به آتش کشیدن دبستان همد استان شده بودند چیزی نمی توان گفت جز این که هدف مؤسس اولین دبستان و شیوه مدرن آموزشی در آن ،« آگاهی بخشی » بود نه اموزش کورکورانه و روخوانی از گلستان و بوستان و ..... و نقل امروز مطبوعات و رسانه های اصلاح طلب و روزنامه نگاران این طیف نیز جز این نمی تواند باشد که هدف انان آگاه سازی جامعه و نه باندبازی و سیاسی کاری بوده است که مروری بر فعالیت های نشریات توقیف شده ، برخی سایت های فیلتر شده ، و روزنامه نگاران بازداشت شده و یا در معرض حکم و محکوم شده می تواند قضاوت درستی به هر قضاوت کننده منصفی دهد .

در هفته گذشته باز یکی از نشریات افراطی قم که از تهمت های کثیفش بسیاری از فعالان مطبوعاتی و سیاسی مصون نبوده اند ، مدیر مسئول گویه و فعالین مطبوعاتی در آن را چوب زده بود و با ادبیات کثیفش مورد تفقد قرار داده بود . به خاطر خود نمی نویسم چرا که بارها متهم به ضد انقلابی گری و اتهامات اخلاقی و غیره توسط اینان شده ام و گفته ام جواب ابلهان خاموشی است اما اگر دریاباری ، مدیر مسئول «‌گویه »‌ که یک روحانی صاحب فکر ، پایبند به ارزشها ، رزمنده سالهای جنگ ، جانباز انقلاب ، پایبند به حفظ نظام و از همه مهمتر متعهد را نمی شناختم و قصد اینان که معرفی این نشریه به عنوان یک نشریه اجاره ای برای زمینه سازی توقیف آن و محروم کردن قم از یک نشریه معتدل اصلاح طلب نبودنمی نوشتم که اگرهمه راچوب می زنید ترکه های انار را چرا بر پای این چنین افرادی می شکنید ؟ مگر گویه نیز نمی توانست مثل برخی نشریات رنگی باشد و صفحات زیاد کند و مجیز گوید و نگران هزینه های کمر شکن آن نباشد و دست اندرکاران آن ماشین های فلان سوار شوند و در خانه های فلان بنشینند اما دریغ از این واقعیت که بدانند که برای تأمین بخشی ازهزینه های نشریه مدیر مسئولش چند روزی در هفته را در یکی از شهرهای دور دست مشغول به کار است ، آن هم در نهادهای تأتیرگذار این نظام . راستی راز این است که این نوشتجات تأثیری بر انان که باید ، چون همیشه تاریخ مطبوعات ایران ، نخواهد گذاشت ، فقط مخاطب آن ارشاد است و دادگستری قم و نیروهای امنیتی که تعاملشان با مطبوعات تاکنون خوب بوده که تحت تأثیر جو سازی های غیر منصفانه و غیر معقولانه افرادی که خود بهتر می شناسندشان قرار

 نگیرند ، تا قضاوت مردم و اصحاب جراید به عملکرد انان تغییر نکند ، که همه انها در تاریخ مطبوعات این سرزمین ، چه محکوم شده اند ، چه کشته ، چه تودهنی خورده اند و چه سر از دارالمجانین درآورده اند و چه نوازش ترکه را بر کف پای حود حس کرده اند ، همواره بر این تأکید داشته اند که « بزن ، بزن ، که داری خوب می زنی »‌ و مطبوعات و روزنامه نگاران چون همیشه تاریخ مطبوعات ایران راه و رو یه جلوی خود را ادامه می دهند .........

نویسنده : حامد متقی

چاپ شده در نشریه پیام قم مورخه  9/7/1383  شماره  240 این مقاله                                 در دفاع از مدیر مسوول نشریه گویه نوشته شده است . جانباز انقلاب بودن مورد تأیید نیست و تکذیب می گردد .

استکبار جهانی طراح توطئه علیه اوپک

 استکبار جهانی طراح توطئه علیه اوپک

استکبار جهانی طراح همه ی توطئه ها ،ترفندها علیه مردم مستضعف سراسر جهان ،در پی شکست های متعدد خویش در امور سیاسی – نظامی – فرهنگی – اجتماعی و اقتصادی دست به توطئه ی جدیدی زده است. البته استکبار که با خشم خروشان محرومان و ستمدیدگان مواجه شده و توان رویارویی با آنان را از دست داده امکانات دفاعی خویش را افزایش داده است تا شاید با ابزار پیچیده ی نظامی ، سکوهای مقاومت مردمی را در هم بشکند، گر چه این امر ناممکن به نظر می رسد ، ولی به کارگیری ابزار و وسایل مدرن نظامی و افزایش محافظان برای فرونشاندن خشم و انزجار عمومی مردم علیه استکبار ، نیاز به بودجه ی بیشتر دارد. به هر حال کمی و کسری بودجه باید از طریقی تأمین و فراهم شود. جبران خسارت و زیان به چند صورت امکان پذیر است: یا با مداخله ی نظامی در یک کشور و به غارت بردن اموال و منابع عمومی محرومان و یا با رخنه در تأسیسات اقتصادی و شرکت های مربوطه به آن و یا با موضع گیری علیه سازمان های اقتصادی و برهم زدن توازن و تعادل آن که منجر به فلج شدن اقتصاد یک کشور و اختلال در سیستم های اقتصادی می شود. و توطئه ی جدید ، بخشی از همین قبیل توطئه هاست. استکبار جهانی با هم دستی انگلیس ، موضع خصمانه ای را علیه کشور های صادرکننده ی نفت اوپک اتخاذ کرده تا بدین وسیله اعضای این سازمان را تسلیم اراده ی خویش نماید و با کاهش بهای نفت و افزایش تولیدات آن در سیستم اقتصادی جمهوری اسلامی و برخی از کشور های پیشرو و مترقی سازمان ناهماهنگی ایجاد شود و نتیجتا توان رویارویی آنان در برابر کشور های امپریالیستی سلب گردد. اخبار و گزارشهای واصله ، این واقعیت را نشان می دهد که این حرکت مزورانه ی استعمار پیر انگلیس به رهبری آمریکا صرفا توطئه ای است علیه انقلاب اسلامی ایران که در تمامی کنفرانس های اوپک نقشه های منفعت جویانه ی آن ها را متلاشی کرده است. طراحان توطئه برای چندمین بار است که چهره ی کریه خویش را به مردم ایران نشان می دهند. دشمنان انقلاب تصور کرده اند که با فشار های اقتصادی ، مردم ، مسئولان جمهوری اسلامی را تحت فشار گذارده و تحقق بخش اراده ی پلید آنان خواهند بود. اکنون زمان آن گذشته است که مردم انقلابی ایران تحت تأثیر یاوه گویی های آنان قرار گیرند ، زیرا تک تک آحاد این ملت با داشتن تحلیل و آگاهی سیاسی از دست آوردهای شکوهمند انقلاب اسلامی به خوبی مطلع اند و همچون روزهای نخست انقلاب با اراده ی پولادین خویش توطئه های آنان را بی اثر و مجریان آن را تسلیم خویش خواهند کرد. اکنون ضروری به نظر می رسد که  نگاهی به ماجرای تلخ و ناگوار نفت انداخته و رویدادهای مربوط به آن را بررسی نماییم و دریابیم که صاحبان اصلی این منبع حیاتی کیانند و شرکتهای جهانخوار نفتی چگونه به اهداف سودجویانه ی خویش در منطقه دست می یابند؟ یکی از مهم ترین شیوه های قدرت های بزرگ در یک منطقه ی سرشار از منابع و ذخایر زیرزمینی ، این است که در میان کشورهای منطقه ، قدرتی وابسته به خویش برای چپاول وتضعیف کشورهای دیگر پدید آورند تا بدین وسیله ، زمینه ی چپاول و سودجویی و اعمال قدرت آن ها فراهم شود، مصداق بارز این ترفند، اسراییل غاصب و افریقای جنوبی است که دو بازوی نیرومند امپریالیسم غرب در خاورمیانه و افریقا می باشند. شیوه ی دیگری را که می توان به عنوان یک مسأله ی مهم سیاسی و حربه ی نیرومند آنان مطرح کرد ایجاد تفرقه و تشکیل جناح های گوناگون و نتیجتا تجزیه ی کشورها است. زیرا قدرت های بزرگ نخستین گامی را که برداشتند کشورهای بزرگ اسلامی را که قدرتی در قبال آنان محسوب می شدند و دارای منابع حیاتی و نیروی عظیم انسانی بودند به عناوین گوناگون تجزیه نمودند و ضرورتا منابع و درآمدها نیز توزیع و تقسیم شده است. به هر حال ، بعد از اجرای چنین توطئه ای نیز پذیرفته اند که برای هر ناحیه ، رهبرو یا مسئولی وابسته به خویش بگذارند تا منافع و درآمدهای عمومی مردم را به سوی شرکت ها و کمپانی های عظیم غرب سرازیر نمایند و مردم که صاحبان واقعی این منافع و درآمد بودند، در فلاکت آمیزترین وجه به حیاتشان ادامه دهند و قربانی خواسته های گروهی از سودجویان غرب و عمال وابسته به آنان بشوند. وقتی که تاریخ منطقه ای نفت مورد مطالعه قرار می گیرد، روشن می شود که این منبع حیاتی در اختیار قبیله یا گروه و یا فردی از افراد بوده است و طی آن این انسانهای خودمحور و خودکامه، درآمد حاصله از آن را صرف عیاشی و خوشگذرانی می کردند و اکنون نیز برخی از کشورهای عربی به گونه ای دیگر به همین سنت ننگین و شیوه ی ناپسند ادامه می دهند و این درحالی است که محرومیت ها و بیچارگی ها و مصرف گرایی و وابستگی های عمومی را می توان در میان کشورهای عربی یافت. اکنون اسلام خواهی و استقلال طلبی مردم عرب در کشورهای عربی موجب گردیده است که سردم داران این کشورها بر وابستگی بیفزایند. آری این سرگذشت ناگوار و ماجرای تلخ نفت و منبع حیاتی عمومی مردم است که با دوشیوه ی ویژه در اختیار گروه خاصی درآمد و بدین شکل از آن استفاده می شود وباعث مسرت و موفقیت کارتل ها و شرکت های نفتی غرب گشته است. اوپک یا سازمان کشورهای صادرکننده ی نفت در ژانویه ی 1961 در کاراکاس تشکیل شد، این سازمان از بدو تأسیس تا به امروز 25 سال را سپری کرده است و اعضای کنونی اوپک، مجموعا 13 کشور می باشند که در دو نوبت به عضویت سازمان درآمده اند. نخستین کشورهای که دولت هایشان به عضویت اوپک درآمده و یا به عبارت دیگر از پیشگامان تأسیس آن بوده اند، عبارتند از: ایران ، عراق ، قطر ، کویت ، عربستان سعودی و ونزوئلا و سپس با گذشت اندک زمانی ، کشورهای اندونزی ، ابوظبی ، لیبی و نیجریه و چند کشور دیگر به آن پیوسته اند. غرض از تشکیل چنین سازمانی ، این بود که منافع کشورهای صادر کننده  نفت یک نواخت تأمین گردد. سازمان در بدو تأسیس ، یادآوری کرد کمپانی های نفتی بهای نفت استخراجی را به طور مداوم و صرف نظر از نوساناتی که ممکن است در امور اقتصادی کشور حاصل شود پرداخت نمایند. کشورهای عضو اوپک در آن مقطع (1) 45 درصد نفت مصرفی جهان را تأمین می کردند سازمان از شرکتهای نفتی خواست بها و قیمت های نفت و مشتقات آن را همیشه یکسان نگهدارند تا به رشد اقتصادی کشورهای صادرکننده ی نفت لطمه ای وارد نشود (2) . اکنون ، اوپک یک سازمان جهانی است که دارای ابعاد اقتصادی به شمار می رود و حیات اقتصادی برخی از کشورها ، وابسته به آن است، زیرا اعضای اوپک در آغاز تأسیس به این واقعیت تصریح کرده اند که گروهی از کشورها پایه های اقتصادشان ، نفت خواهد بود. به همین منظور از شرکت های نفتی خواستند تا بهای نفت و مشتقات آن را یکسان نگه دارند تا به رشد اقتصادی کشورهای صادرکننده ی نفت لطمه ای وارد نشود. اگر اختیار کامل در دست این کشورها بود، چنین تقاضای خاضعانه ای قابل تصور نبوده است. اگر چنین انتقادی به سازمانی و یا مصوبات یک موسسه ای صورت می پذیرد، هدف حمله قرار دادن و تضعیف آن نیست بلکه روشن ساختن واقعیت هائی است که در پس پرده ها نهان شده است، 25 سال از عمر این سازمان می گذرد کماکان کلیه ی اعضای آن ، متکی به درآمد نفت می باشند، آیا اعضای اوپک سردم داران کمپانی های غرب را نمی شناختند؟ آیا اعضای این سازمان به اوضاع رقت بار و مشقت آمیز مردمشان آگاه نبودند؟ اینها به این سوالات و دهها سوال دیگر چگونه پاسخ خواهند داد؟ به هر حال اعضای سازمان ، تعهدی از کمپانی های غربی و یا خریداران نفت گرفتند و آنان نیز برای بهره جویی بیشتر ، تعهد را پذیرفته اند. چپاول این شرکت ها تاکنون بیان گر نقض تعهد آنان است. عبارت نقل شده حاکی از آن است که اعضای این سازمان شدت عمل به خرج نداده و هنگام تأسیس اوپک ، تقاضای دیگری نیز نمودند و کمپانی های عربی را در همان حال ، ناگزیر و مجبور به پاسخ نمودند و آن عبارت است از این که کمپانی های غربی ، موظفند قیمت های نفت و مشتقات را یکسان نگه دارند، تا به رشد اقتصادی کشورهای صادرکننده ی نفت ، لطمه وارد شود. عبارت فوق، بیانگر این واقعیت است که اقتصاد این کشورها برای همیشه متکی به نفت خواهد بود و تمام روزنه های امید و پیشرفت در ابعاد اقتصادی دیگر و نیز زمینه ی مطالعات و پژوهش ، مسدود شده است، اکنون چه درصدی کشورهای عضو اوپک برپای خویش ایستاده است؟ این ها باید در مسایل اقتصادی تصمیمات جدی تری را اتخاذ نمایند، زیرا فروش نفت، پایه های اقتصاد را نه تنها استوار نمی نماید، بلکه با برخی تغییر و تحول ها، زیان های فراوانی را به همراه خواهد داشت. حرکت های اعضا در اوپک، این واقعیت را نشان می دهد که برخی از آنان نسبت به اساسنامه ی آن بی تعهدند بعد از انقلاب اسلامی در ایران، این کشور توانست علی رغم مشکلات فراوان، صدور نفت را کاهش دهد و افریقای جنوبی و اسرائیل را از این منبع حیاتی محروم ساخته و لطماتی به خریداران غربی وارد سازد و پیشنهادهایی جدی به سازمان مذکور ارائه دهد هر چند مواضع ایران طرفداران کمی را در اوپک شاهد بوده است. توطئه ای که اخیرا استکبار جهانی به اتفاق هم دستان خویش طرح ریزی نموده و قویا خواستار اجرای آن از سوی برخی کشورهای عضو اوپک به طور مخفیانه و نیز گروهی از کشورهای غیرعضو به صورت علنی شده است، برای وارد ساختن فشار بر جمهوری اسلامی در ناهماهنگ ساختن اقتصاد این کشور است تا بدین سبب، ایران صدور نفت خویش را کاهش دهد و زمینه ی تبلیغات برای مخالفان جمهوری اسلامی ایران فراهم آید و طی آن اعلام نمایند که ایران براثر حملات عراق، صدور نفت خویش را کاهش داده و یا توانایی صدور آنرا ندارد. نکته ای که شایان ذکر است، این است که کاهش صدور نفت ایران تنها برای نزول بهای آن از سوی قدرت های بزرگ بوده است، بنابراین می توان اظهار نمود که توطئه ی کذایی یعنی کاهش بهای نفت در بازار جهانی، توطئه ای است علیه اوپک – عموما – و خنثی ساختن پیشنهادهای جمهوری اسلامی ایران مبنی بر کاهش صدور نفت و افزایش قیمت آن و در نتیجه به رکودنشاندن انقلاب اسلامی –خصوصا – صورت پذیرفته است. علیهذا جمهوری اسلامی ایران، سازمان کشورهای صادرکننده ی نفت (اوپک) را محترم می شمرد و خود را موظف می بیند که به اساسنامه ی اوپک عمل نماید و دست های مرموز و توطئه گر علیه این سازمان اقتصادی را قطع کرده و تا این سازمان بتواند به حیات خویش تداوم بخشد و تصمیم نهایی به نفع کشورهای عضو باشد. بسی جای شگفتی است که برخی از رادیوهای وابسته به استکبار جهانی، ایران را عامل تشنج در اوپک قلمداد میکنند.دلیل این امر نیز روشن است. همین رادیوها در گزارش هایشان، ضمن اعلام این مطلب که جمهوری اسلامی ایران خواهان افزایش بهای  قیمت نفت است و در غیر اینصورت صدور نفت خویش را کاهش خواهد داد، افزودند: جمهوری اسلامی توانست برای مدتی، قیمت هر بشکه ی نفت را به 36 دلار برساند، بنابراین دریافتند که ایران مانع سودجوئی آنان به شمار می رود و با تبلیغات گسترده، ایران را عامل تشنج در اوپک و مانع پیشرفت کار آن قلمداد کرده اند، در این سازمان کشورهائی وجود دارند که نه تنها بر افزایش قیمت نفت اصرار ندارند،بلکه به خاطر وابستگی هایشان تنزل بهای آن هیچ گونه نگرانی برای آنان پدید نخواهد آورد، بنابراین جمهوری اسلامی به عنوان یک عضو، موظف است پیشنهادهایی به آن سازمان ارائه دهد که هم برای آنان مفید و معقول بوده و هم اصل 42 قانون اساسی خویش را که در آن جلوگیری از سلطه ی اقتصادی بیگانه بر اقتصاد کشور مورد تأکید قرار گرفته است به عمل درآید. اینک جای این سخن است که آیا اوپک با ایران همکاری خواهد کرد یا نه؟ احتمال می رود برخی از کشورهای ترقی خواه از پیشنهادهای آینده ایران استقبال نمایند. البته مواضع سیاسی و وابستگی همه جانبه ی این گونه کشورها، جای تردید و شکی را برای عدم پذیرش پیشنهادهای ایران در اوپک باقی نگذارده است. اظهارات پی در پی آنان نشان دهنده ی این واقعیت است که آنان از غرب و کشورهای امپریالیستی الهام می گیرند و گفتارهای آنان دیکته شده از سوی سران این کشورها است. وقتی که کنفرانسهای اوپک طبق معمول نزدیک می شود، مسافرت های سیاستمداران غربی به منطقه ی خاورمیانه افزایش می یابد. به همین دلیل، این بار نیز قابل پیش بینی است که این سفرها بذر توطئه را در منطقه کاشته است. برای مثال می توان به سفرهای پی در پی ریچارد مورفی فرستاده ی ویژه ریگان به منطقه و سفر وزیر امور خارجه ی انگایسی به عربستان سعودی اشاره کرد. در همین حال رادیو دولتی انگلیس به گونه ای دیگر از طرح چنین توطئه ای از سوی دولت آن کشور پرده برداشت و طی تفسیری گفت: اوپک همواره خواهان ثبات قیمت ها در بازارها بوده و با کاهش تولید، تعادل میان عرضه و تقاضا را حفظ می کند و اما تلاش های اوپک کرارا به علت تقلب برخی از کشورهای عضو بی نتیجه مانده است». این رادیو سپس افزود: بریتانیا براین امر مصر است که در مقابل فشارهای اوپک تسلیم نشود و اما فشارهای موجود بر لیره هم چنان ادامه یافته و نرخ بهره های بانکی لاجرم بالا رفته دولت ناگزیر خواهد بود اوضاع را مجددا مورد بررسی قرار دهد. (3) این عبارت نشان می دهد که آنان برای منافع خویش و چپاول دولتهای اسلامی، تلاش می نمایند. این نکته را باید به اعضای اوپک گوشزد نماییم که در تصمیماتشان استوار و ثابت قدم باشند و به حال منافع و آسایش مردم خویش بیاندیشند و گفتارهای دشمنانشان را به دقت مطالعه نمایند. اگر این رادیو برخی از اعضای اوپک را متقلب و مخالف رویه ی اوپک معرفی می کند. تقلب این اعضاء نیز به نفع آنان بوده و در نتیجه، تمرد و سست عنصری آنان را در قبال اوپک و خط مشی آن اثبات خواهد کرد. به هر حال در هر دو صورت، برای مردم و استقلال این کشورها زیانبار و خسارت آمیز خواهد بود. چگونه می توان باور نکرد که اظهارات رادیو دولتی انگلیس پیرو اظهارات برخی از اعضای اوپک نبوده، تمرد و سرپیچی و اظهار نگرانی مقامات نفتی عربستان سعودی نسبت به تصمیمات اتخاذ شده ی اوپک، زمینه ی تبلیغاتی را برای این رادیو که مدت ها در انتظار آن بوده فراهم ساخته اند، اینک برای روشن شدن مطالب فوق، بخشی از گفتارهای مهم آنان را نقل کرده تا خوانندگان، خود به قضاوت بنشینند و سپس در پایان، ما نیز اظهارنظر خواهیم کرد. در اوایل سال 1983 که کاهش قیمت نفت توسط بعضی از اعضای اوپک به رهبری عربستان مطرح شد، جمهوری اسلامی ایران مخالفت علنی و صریح خود را در این مورد ابراز داشت (4) همین پیشنهاد یعنی کاهش بهای نفت در سوم مرداد ماه توسط وزیر نفت عربستان سعودی تکرار شد که وزیر نفت ایران، جلسه را به عنوان اعتراض ترک گفت. نکته ی جالب توجه ، این است که یمانی با اظهارات خویش، به بلندگوهای استعماری کمک کرده و سازمان قدرتمند اوپک را در حال حاضر روزانه 60 درصد نفت جهان را تأمین می کند، بی اراده و تابع سیاست های غرب و کشورهای غیرعضو اوپک معرفی کرده است و حیثیت و استقلال این سازمان را برباد داده است. یمانی در آن جلسه اعلام کرد: «اوضاع در کوتاه مدت، هم چنان مبهم است.» در صورتی که کشورهای صادرکننده ی نفت غیرعضو اوپک به سیاست هایشان در مورد افزایش تولید و عدم همکاری با کشورهای عضو اوپک ادامه دهند، ممکن است یک کاهش در قیمت جهانی نفت رخ دهد. آیا پیشنهاد مداوم مبنی بر کاهش بهای نفت و تقاضای افزایش تولید و سرپیچی با روند اوپک مخالفت علنی با اوپک نیست؟ چگونه می توان با اظهارات اینها، آنان را از حامیان اوپک و مردم قلمداد نمود؟ به نظر می رسد دولت عربستان سعودی به خاطر مصرف گرایی زیاد و وابستگی شدید به غرب و پرداخت یک ششم هزینه ی جنگ عراق و نیز پرداخت پول های اسلحه ی خریداری شده از کلیه ی کارخانه های سلاح سازی جهان نمی تواند به تصمیمات اوپک گردن نهد. در همین حال یمانی نارضایتی خویش را از اوپک خاطر نشان ساخت. وی ضمن ابراز عدم رضایت کشورش نسبت به ادامه ی نقشش به عنوان یک تولیدکننده ی در حال نوسان گفت که نمی توان بطور محدود بار حفظ قیمتها را بدوش بکشد(5)  در تأئید گفتارمان مبنی براین که ایران خواهان ادامه ی حیات شرافتمندانه ی اوپک و پای بندی به اساسنامه ی آن است و هرگز موضع تمرد جویانه علیه مصوبات آن نگرفته است. برخی از کشورها ( غیر از عربستان سعودی که از عمل کرد آن سخن رفت) موضع تمردجویانه و سرپیچی در سراسر قوانین و مصوبات سازمان نامبرده اتخاذ نموده اند. مع الوصف، اوپک هیچ گونه اقدامات تلافی جویانه را علیه آنان صورت نداده است. برای مثال کشور عراق که حاکمان آن نیز از اعضای اوپک محسوب می شوند، مضافا براین که کشور یاد شده از اعضای کمیته ی ویژه این سازمان است، رسما مخالفت خویش را  علیه مصوبات و خط مشی اوپک اعلام داشته و تصمیمات اتخاذ شده از جانب اوپک را بیهوده و خلاف  موقعیت کنونی کشور خویش یاد کرده اند. وزیر نفت رژیم صهیونیستی عراق در کنفرانس های پیشین اعلام کرد که کشورش بدون توجه به نتایج و گفتگوهای مقامات اوپک به تولید دو میلیون بشکه نفت در روز خواهد پرداخت. (6) گفتار حاکمان عراق ، هنگامی آغاز شد که آنان، پایبند بودن به قوانین و یا یک سری مصوبات و اصول را فراموش کرده و یا در مراکز آموزش، آن را نیاموخته اند و تنها چیزی را که بعد از به حکومت رسیدن صدام تاکنون فرا گرفته اند، قتل، جنایت، آدم کشی و شکنجه و ده ها حرکت از این مقوله بوده است. مضافا بر این که موضع گیری کذایی رژیم عراق در حالی صورت گرفته که گزارش های منابع خبری حاکی از آن بود که این کشور ، توانایی صدور نفت خویش را بر اثر تحمیل جنگ به ایران از دست داده است و در همان تاریخی که رژیم عراق، صدور نفت دو میلیون بشکه را در روز خاطرنشان ساخت، منابع غربی که در تمام مواقع حامی وی بودند، یادآور شدند که عراق آخرین توانایی خویش را به کار گرفته و همیاری دیگران می تواند یک میلیون بشکه نفت صادر کند. این در حالی است که مخارج جنگ و عیاشی حاکمان بعثی عراق ماهانه بیش از 5 میلیارد دلار است. البته این مطلب را نباید از نظر دور داشت که از روزهای نخست جنگ، کشورهای حاشیه ی خلیج فارس و قدرت های بزرگ، کمک های سخاوتمندانه ی خویش را برای شکست جمهوری اسلامی به آن کشور گسیل داشته و اکنون که عراق در آستانه ی سقوط است نیز به آن ادامه می دهند. آن چه را که تمام محافل سیاسی به ویژه غرب به آن اذعان دارند، این است که عراق بر اثر حملات ایران، توان صدور نفت را از جوانب گوناگون از دست داده است و به هر تقدیر کشوری که پای بند به هیچ سازمان بین المللی نیست نباید امید داشت که قوانین اوپک و مقررات آن را محترم بشمارد. گفتار ما، مواضع جمهوری اسلامی را در مورد اوپک روشن ساخته که این کشور خواهان حیات شرافتمندانه ی اوپک بوده و تلاش می کند مقامات سازمان کشورهای صادرکننده ی نفت دست بیگانه و سودجو را از اوپک قطع کرده و متخلفین به مقررات آن را مجازات نماید و اظهارنظرها هماهنگ صورت گرفته و همیشه اعضای اوپک را مدنظر داشته و هم صدا در جهت خنثی سازی توطئه ی استکبار جهانی برآمده و کشورشان را با صدور نفت کم و افزایش بهای آن از بحران اقتصادی و گرایش به نفت تنها نجات بخشند.

                                                       «والسلام»

پاورقی ها

(1)             – منظور در حدود 10 تا 15 سال گذشته است.

(2)             – به نقل از فرهنگ سیاسی نمونه صفحه ی 51

(3)             – رادیو بی.بی.سی – ساعت45/7 مورخه4/11/64

(4)             – روزنامه ی اطلاعات – شماره ی17349

(5)             – روزنامه ی اطلاعات – شماره ی 17802

(6)             – روزنامه ی اطلاعات – شماره ی – 17705                                              

سید محمد حسین دریا باری

روزنامه اطلاعات مورخ 10 اسفند 1364 شماره 17827

گزارشی از هفتمین کنفرانس وحدت اسلامی درسنندج

گزارشی   از هفتمین کنفرانس وحدت اسلامی درسنندج

همزمان با گرامی داشت میلاد مسعود منجی عالم بشریت خاتم الانبیاء حضرت محمد بن عبدالله و بزرگداشت ایام خجسته هفته وحدت،هفتمین کنفرانس وحدت اسلامی با شرکت اندیشمندان داخلی و خارجی در سالن اجتماعات صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران مرکز کردستان بر گذار گردید .در این کنفرانس یک روزه سخنرانان پیرامون ابعاد گوناگون شخصیت حضرت رسول(ص) و ضرورت وحدت امت اسلامی سخن گفتند. میهمانان خارجی کنفرانس ،از کشورهای یمن،ترکیه،سیر الوءن و نیجریه بودند.میهمانان داخلی را حجة الاسلام و المسلمین واعظ زاده خراسانی ،دبیر کل مجمع تقریب بین مذاهب اسلامی ،دکتر تبرائیان رئیس دانشگاه مذاهب اسلامی ،محمد باقر حجتی ،دکتر بی آزار شیرازی ،دکتر آینه وند و حجةالاسلام والمسلمین خوشنوس تشکیل می دادند همچنین در این کنفرانس شخصیت های علمی ،فرهنگی و اجرایی منطقه و استانهای هم جوار شرکت داشتند. در کنفرانس وحدت سنندج حجة الاسلام و المسلمین موسوی نماینده مقام معظم رهبری و رئیس کنفرانس وحدت اسلامی ،آقای رحیمی استاندار کردستان ،نماینده محترم مردم شهر های قروه،سنندج،دیواندره،کامیاران،مریوان و ارومیه در مجلس شورای اسلامی شرکت داشتند . همچنین ائمه جمعه شهر های مختلف استان و روحانیون کردستان و آذربایجان غربی نیز هیاتی از استان کرمانشاه در کنفرانس وحدت سال جاری حضور داشتند.کنفرانس وحدت اسلامی در ساعت 9 صبح روز شنبه 9 مرداد 75 باقرائت آیاتی چند از کلام الله مجید آغاز به کار کرد.ابتدا حجة الاسلام و المسلمین موسوی رئیس کنفرانس وحدت اسلامی طی سخنانی پیرامون وحدت و اهمیت آن برای مسلمانان گفت: مسلمانی که سیاسی است ،اسیر تفرقه نمیشود ،مگر این که دنبال سیاست به معنای غلط و شوم آن باشد. سیاست به معنای اسلامی در پایه و ریشه اش اندیشه ی وحدت و اتحاد نهفته است .وی افزود:ما خوشنود هستیم که امام بزرگوارمان (قدس سره شریف)تحولی در فکر و اندیشه ما بوجود آورد و این تحول امروز بحمد الله در عالم اسلامی فراگیر شده است .هر جا که امروز نور انقلاب اسلامی و نهضت اسلامی متجلی شده است ،جلوه های وحدت نیز مشاهده می شود .نماینده مقام معظم رهبری در ادامه سخنانشان گفتند:هر کشوری که امروز در دنیای اسلامی ،برای عزت و عظمت اسلام و مسلمین تلاش میکند ،برای تحقق حکومت اسلامی تلاش می کند ،اول بر مبنای وحدت و اتحاد بین مسلمانان تلاش می کند .این مسئله کاملا"روشن و واضح است .ما احساس مان این است که اگر بنا است از ارزشهایی که امام (ره) آفرید و رهبر معظم انقلاب از آن دفاع می کند پاسداری کنیم،یکی از آن ارزشهای والا حراست از اخوت و برادری است .ایشان در خاتمه از آقای رحیمی استاندار محترم کردستان و سایر میهمانان داخلی و خارجی که در کنفرانس حضور داشتند تشکر و قدر دانی کرد.سپس حجة الاسلام والمسلین واعظ زاده خراسانی دبیر کل مجمع تقریب بین مذاهب اسلامی سخنان مبسوطی پیرامون وحدت اسلامی و ارزش آن در عصر حاضر –برای مسلمانان که در تهاجم مستقیم استکبار جهانی قرار دارند- ایراد کرد .وی ضمن اظهار رضایت از برگزاری کنفرانس وحدت اسلامی در سنندج گفت: موضوع کنفرانس وحدت اسلامی امسال در تهران سیره نبوی و اهل بیت پیامبر و همچنین امامان اهل سنت و علاقه آنها به وحدت اسلامی است . وی افزود :این گرد همایی برای علماء و مسلمانان ارزش و اهمیت دارد ،زیرا برای اندیشمندان اسلامی امکان تبادل افکار جهت حل مشکلات جهان اسلام را فراهم می آورد. دو تن از سخنرانان دیگر کنفرانس «شیخ محمد ناصر شیبانی» و «شیخ عبد الله شیخ» از یمن بودند .این دو ضمن بیان مطالبی پیرامون وحدت اسلامی گفتند:در یمن فرقه های گوناگون اسلامی وجود دارد که همگی در جوار یکدیگر با کمال آرامش زندگی می کنند و توجه همه مسلمانان این کشور همچون مردم ایران معطوف دشمن مشترک اسلام و مسلمین شده است .سخنران بعدی کنفرانس آقای محمد رضا رحیمی استاندار محترم کردستان بود .وی ضمن تبریک میلاد مسعود و پر برکت حضرت رسول و هفته مبارک وحدت ،به همه کسانی که در کنفرانس و همایش وحدت شرکت داشتند از طرف همه مسئولان و مردم استان خوش آمد گفت .وی در بخش دیگری از سخنان خود به خدمات دولت جمهوری اسلامی به استان کردستان اشاره کرد و گفت: در این مقدار فرصتی که در اختیار قرار گرفت ،ممکن نیست خدماتی را که دولت در این استان انجام داده است به استحضار میهمانان و برادران مسلمان از سایر ملل اسلامی برسانم. خدمات دولت جمهوری اسلام در کشور و در استان کردستان قابل شمارش نیست ،اما ما به بخشی از آن اشاره می کنیم ،میهمانان عزیز بدانند دولت جمهوری اسلامی عنایت و توجه فراوان به مردم این استان دارد .چرا که مقام معظم رهبری به این مردم توجه و عنایت دارد و سایر مسئولان نیز از ایشان پیروی می کنند .اگر برای میهمانان فرصت می بود و از قسمتهای مختلف استان بازدید می کردند ،قطعا" تصدیق می کردند آنچه در این استان اتفاق بی نظیر است .آقای رحیمی با اشاره به این مطلب که استان کردستان از استانهای مطرح جمهوری اسلامی است گفت: ما پس از انقلاب در کردستان گرفتار دو موضوع شده بودیم ،یکی از ناحیه دولت عراق و دیگری از سوی منافقان و اشرار داخلی که این دو موجب گردید آهنگ سازندگی کمی کند گردد .وقتی که آن را دفع کردیم فعالیت و تلاش اقتصادی را در سطح گسترده آغاز کردیم ،زیرا در بستر امنیت می توان کارا قتصادی انجام داد .البته در عین حال که جنگ با دولت عراق ادامه داشت،دولت دست از سازندگی در این استان بر نداشت بلکه شبانه روز با جدیت این کار را دنبال می کرد تعدادی از برادران جهادی ما در تلاش برای سازندگی و خدمت به این استان خون دادند و به درجه رفیع شهادت رسیدند.امروز استان کردستان یکی از استانهای مطرح جمهوری اسلامی است ما از میهمانان داخلی و خارجی درخواست می کنیم خارج از چهار چوب کنفرانس به استان کردستان تشریف بیاورند و هر نقطه ای را که خودشان مایل هستند ببینند ،قطعا متعجب خواهند شد که با وجود این تنگناها چقدر کارهای عمرانی انجام پذیرفته است ،

وی افزود : من به ناچار به برخی از امور همراه با آمار و ارقام جهت اطلاع میهمانان اشاره می کنم . هنگامی که اقای هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور به استان کردستان سفر کردند 1000 میلیارد ریال برای سرمایه گذاری استان کمک کردند که از جمله آن احداث کارخانه ذوب آهن در این استان است . ما برای میهمانانمان کارهای انجام شده را با انچه قبل از انقلاب اسلامی صورت گرفته است مقایسه می کنیم تا میهمانان عزیز بدانند ضمن اینکه 8 سال جنگ داشتیم و در محاصره اقتصادی بودیم و دهها توطئه خارجی علیه ما طراحی شده بود ، این کارها هم به انجام و ثمر رسید . در کردستان قبل از انقلاب 3 مرکز آموزشی از مراکز عالی کشور دایر بود ولی امروز به 11 مرکز آموزشی افزایش یافته . تعداد استاد در قبل از انقلاب 23 نفر اما امروز به 100 نفر افزایش یافته است . شمار دانشجویان در قبل از انقلاب 549 نفر بوده و اکنون به 11 هزار نفر رسیده است . قبل از انقلاب در صد افراد با سواد 31%بوده و الان به 74% رسیده است ، آقای رحیمی در ادامه سخنانشان افزود : قبل از انقلاب در کردستان 6 بیمارستان وجود داشت . ولی امروز این رقم به 15 بیمارستان افزایش یافته است . شمار پزشکان فعال در گذشته 37 نفر بوده و اکنون بالغ بر 550 نفر می باشد . همچنین در قبل از انقلاب 426 روستا از اب اشامیدنی استفاده می کردند و الان بالغ بر 1000 روستا از نعمت اب اشامیدنی و بهداشتی بهره مند هستند . در قبل از انقلاب تنها 3 روستا از برق و نعمت روشنایی برخوردار بوده و اکنون بیش از 1200 روستای این استان از نعمت روشنایی بر خوردار هستند . استاندار کردستان در باره اعتبارات عمرانی گفت : اعتبارات عمرانی این استان در قبل از انقلاب 15 میلیون بوده و امروز به 250 میلیارد ریال افزایش یافته است . البته انچه در باره اعتبارات عمرانی عرض می کنم فقط آمار و ارقام رسمی است که از طریق بودجه های استانی و ملی به ما داده می شود ، اگر ارقام غیر رسمی را به ان اضافه کنیم حتما بالغ بر 400 میلیارد ریال خواهد بود . جمع رشته های تحصیلی در دانشگاههای کردستان در قبل از انقلاب تنها 7 رشته بوده است ولی در الان به 85 رشته افزایش یافته که به یقین برای میهمانان عزیز قابل توجه خواهد بود . آقای رحیمی در پایان سخنان خود ضمن تشکر از اقای موسوی نماینده مقام معظم رهبری ، بخاطر برگزاری کنفرانس وحدت اسلامی در سنندج گفت : جمله آخری که برای میهمانان عزیز می خواهم عرض کنم این است که در کردستان وحدت بین مسلمانان حاصل است ، ما سالها است که در اینجا در هفته وحدت جشن بر گزار می کنیم . امیدواریم این الگو و نمونه ای باشد برای تمام کشورهای اسلامی و انها از این الگو پیروی کنند و همچنین امیدواریم وحدت در جهان اسلام بنحو مطلوبی که مورد نظر امام (ره) و مقام معظم رهبری می باشد در جهان اسلام فراهم شود . سخنران بعدی آقای ماموستا شیخ الا سلام از مدرسان برجسته حوزه علمیه اهل سنت سنندج بود . وی طی سخنانی ضمن تبریک میلاد پیامبر اسلام و هفته وحدت ، اتحاد مسلمانان را بهترین ابزار برای موفقیت در برخورد با استکبار جهانی و رژیم اشغالگر قدس دانست . آقای شیخ الاسلام در بخشی دیگر از نطق خود گفت : ما اهل سنت به خاندان رسالت و اهل بیت پیامبر علاقمند هستیم و بزرگان اهل سنت در بزرگی و عظمت اهل بیت رسول الله (ص) شعر و مدح سروده اند . وی در ادامه سخنان خود اشعاری از امام شافعی در مدح حضرت زهرا (س) و فرزندانش را قرائت کرد . وی از اشعار بلند مو لا نا خالد نقشبندی یاد کرد که در مدح امام رضا (ع) هنگام عبور از مشهد مقدس سروده بود . سخنان شیخ الا سلام چه به زبان فارسی و چه به زبان عربی به اندازه ای جذاب و حساب شده بود که تمام حاضران در جلسه را تحت تاثیر عمیق قرار داد . ایشان در پایان برای علو درجات روح امام خمینی (ره) و طول عمر رهبر انقلاب دعا کرد .

سخنرانان بعد از ظهر کنفرانس وحدت اسلامی دکتر آینه وند ، دکتر بی آزار شیرازی ، دکتر محمد باقر حجتی و حجه الا سلام و المسلمین خوشنویس بودند . آنان ضمن اشاره به امکانات مدرن و تبلیغاتی و خبری دشمنان اسلام ، خواستار مقابله مسلمانان جهان در این حربه از طریق اتحاد و خود باوری مسلمانان شدند . همچنین انان این گونه گرد همایی را برای مشورت علماء و اندیشمندان موثر دانستند . این کنفرانس راس ساعت 8 بعد از ظهر با قرائت قطعنامه ای به کار خود پایان داد .

     مجله تبیان     شماره 16-17 در خرداد ،تیر،مردادوشهریور 1375 

سد محمد حسین دریاباری

چگونگی کمک رسانی –مادی و معنوی –به قیام انتفاضه فلسطین

            چگونگی کمک رسانی –مادی و معنوی –به قیام انتفاضه فلسطین

در حال حاضر ،هم دولتهای اسلامی به طور جداگانه و با برنامه ی مشخص می توانند به مردم فلسطین –که تلاشهای رها یی بخش آنان انتفاضه و قیام عمومی نا م گرفته است –کمک کنند و هم مردم به طور فردی و یا در قالب تشکلهای مردمی و حزبی می توانند به هر نوع کمکی که باعث تقویت قیام فلسطینیان شود ،مبادرت ورزند.در کشورهای اسلامی ،احزاب ،سازمانها و تشکلهای مردمی گوناگون وجود دارند که می توانند این مساله ی بزرگ –یعنی کمک رسانی به انتفاضه فلسطین –را مورد بررسی قرار دهند و در خصوص آن تصمیم گیری نمایند.

دولتهای اسلامی نیز همگی مبارزات مردم فلسطین را پذیرفته و به رسمیت می شناسند.علاوه بر این ، همه کشورها ،عضو سازمان کنفرانس سران اسلامی هستند و این سازمان یکی از سازمانهای شناخته شده ی بین المللی است که بیش از یک ملیارد طرفدار دارد .این سازمان برای دفاع از حقوق مسلمانان و حل بحرانهای منطقه ای و بین المللی تاسیس شده است .با توجه به فعال شدن سازمانهای منطقه ای و بین المللی در جهت حل بحرانها ،لازم است ،سازمان کنفرانس سران اسلامی بیشتر از پیش به تلاش و کوشش دست زند تا بحرانهای منطقه ای و بین المللی مسلمانان را خود حل و فصل نماید.علاوه بر این ،شماری از کشورها ،سازمان اقصادی نیرومندی را در اختیار دارند که می توانند به راحتی در شعله ور ساختن قیام فلسطینیان نقش اساسی ایفا نمایندو بر صهیونیسم متجاوز فشار در خور توجه –که موجب عقب نشینی آن شود –وارد سازند.یکی از سازمانها ،اوپک یا سازمان کشورهای صادر کننده نفت می باشد.دنیای امروز ،دنیای رقابت محسوب می شود ،اوپک نمی تواند برای فروش نفت ،شرط و شروط قرار دهد ،زیرا فروشندگان غیر عضو جای آنان  را خواهند گرفت،اما همین سازمان می تواند با افزایش قیمت ،بر سران صهیونیسم فشار مضاعف وارد ساخته ،از رکود اقتصادی کشورهای عضو بکاهد و از این طریق بحرانهای منطقه ای مسلمانان را –که مانند زخمی بر پیکره ی   جهان اسلام است –التیام بخشد. سازمان دیگر اقتصادی که اکنون اعضای آن به ده کشور می رسد ،اکو می باشد که عمده ترین و نیرومند ترین کشورهای عضو آن ایران ،ترکیه و پاکستان هستند.این سازمان چندان کمکی نمی تواند به انتفاضه فلسطین بکند ،زیرا ترکیه ،پیمان نظامی با دولت اسرائیل دارد ،از سوی دیگر مردم آن، چندان توجهی به مساله فلسطین نشان نمی دهند.پاکستان هم در موقعیت مناسبی قرار ندارد ،زیرا این کشور همواره هم پیمان ایالت متحده ی آمریکا بوده است ؛ولی مردم پاکستان آمادگی فراوان در حمایت از فلسطین را دارند.در سازمان یاد شده تنها ایران است که مردم و دولت آن در خصوص مساله ی فلسطین ،سیاست هماهنگ و وحدت رویه دارند .در کشورهای عربی ،بدون شک سازمان ها ،گروهها و تشکلهای فراوان وجود دارند که معتقد هستند باید از انتفاضه مردم فلسطین حمایت کرد،

اما مهمترین این سازمانها اتحادیه عرب و کنگره زبان عرب می باشد.

اتحادیه عرب برای ایجاد همبستگی و اتحاد بیشتر کشورهای عربی تاسیس شده است . شورای مشترک دول عرب،فلسطین را یکی از ارکان منطقه ی عربی می داند ومعتقد است ؛ دست اندازی به حقوق مردم فلسطین،مانع دستیابی به صلح و امنیت در سراسر بلاد عربی خواهد بود .این اتحاد قطع روابط با یهود را یکی از هدفهای مهم خود در خصوص فلسطین میداند . همین اتحاد در گذشته دستور قطع روابط اقتصادی را با یهودرا صادر کرده بود-_ا لبته این دیدگاه هم اکنون وجود ندارد- یکی از شیوه های این اتحادیه  آن است که هر گاه مساًله ایی را نخواهد تصویب کند آن را به خود اعضای  اتحادیه واگذار میکند ،

این سیاست بهترین توجیه برای شانه خالی کردن از مسولیت این جامعه تلقی می گردد . در مبارزات و حماسه آفرینی فلسطین، کنگره زبان عرب نقش اساسی و سازنده ایفا کرده و میکند. کنگره ی زبان عرب برای حمایت از زنان و مردان حماسه ساز فلسطین، بطور گسترده فعال شد . بنا به دعوت خانم (( هدی شعر)) اولین کنگره زنان در تاریخ عرب، برای دفاع از فلسطین در مصر تشکیل شد .نمایندگان زنان مسلمان مصر، سوریه ، لبنان ، عراق ، فلسطین و اُردن در آن کنگره شرکت داشتند که قراردادهایی در مورد تاَیید مبارزات مردم فلسطین وکمک و مساعدت مادی و معنوی به مبارزان و پشتیبانی از نهضت ملی آن کشوررا تنظیم،امضاء و منتشر ساختند.اکنون سازمانها و تشکلهای زنان فعالتر شده است .

بدون شک برای کمک به مردم بویژه زنان فلسطینی ، نقش مهمتری میتواند ایفا کند.کشور های عربی در منطقه ی خلیج  فارس، شورای همکاری خلیج فارس را تاسیس کردند ،این شورا موظف است؛اعضا را در زمینه های سیاسی،نظامی واقتصادی هماهنگ سازد،تا این کشورها از آمادگی لازم در برابر دشمن برخوردار باشند.اینان از فلسطین حمایت می نمایند واسرائیل را یکی از دشمنان خود تلقی می کنند.این در حالی است که برخی از اعضای آن ،روابط اقتصادی نزدیک با اسرائیل داشته اند.جان کلام این است که کشورهای اسلامی در خصوص مساله ی فلسطین و آزادی قدس برنامه ی هماهنگ وسیاست مشترک ندارند،زیرا شماری از کشورهای اسلامی وعربی با دولت صهیونیسم پیمان صلح امضا کرده ،تعدادی دیگر پیمان نظامی با آن رژیم منعقد نموده اند وگروهی دیگر از کشورهای هم پیمان ایالات متحده ی آمریکا محسوب می شوند،بنابراین ،این چند کشور مستقل به تنهایی در عرصه های بین المللی نمی توانند کار وتلاش قابل ملاحظه ای انجام دهند،اما بیت المقدس بهانه ای مناسب برای  دولتهای اسلامی وعربی گردیده که افکارعمومی مردمشان را با این تنور گرم نگه داشته باشند، تا حکومت آنان براحتی وبدون هیچ دردسرآن طور که میخواهند تداوم یابد .

فلسطین و فروش زمینها، شایعه یا واقعیت :

فلسطین منطقه ای عربی بشمار میرود که از طرف غرب به دریای مدیترانه وازطرف شمال به جمهوری لبنان واز جانب شرق به رود اردن و جمهوری سوریه وازناحیه جنوب به شبه جزیره سینا- که بخشی از خاک مصر است- محدود میباشد . این کشور از نظر جغرافیایی برای کشورهای عربی موقعیت بسیار مهمی دارد،زیرا فلسطین در قلب ممالک عربی واقع شده ودر حقیقت ، پلی است که کشورهای عربی آسیا را به کشورهای عربی در آفریقا متصل میکند و راه اتصال و ارتباط جزیره العرب به دریای مدیترانه به شمار می رود .وسعت و پهنای این کشور بیست و هفت هزار و بیست و چهار کیلومتر مربع  می باشد.هفتصد و چهار کیلومترمربع آن را دو دریاچه به نام طبریه و حوله و نصف دیگر آنرا دریای مرده یا بحر المیت که متعلق به خاک فلسطین است تشکیل می دهد .جمعیت فلسطین دراواخر سرپرستی انگلستان وقبل از تقسیم آن یعنی در سال 1947 یک میلیون ونهصد وچهل و هشت هزار نفر بود.فلسطین هم مانند بسیاری از کشورهای منطقه، تحت حاکمیت امپراتوری عثمانی قرار داشت.در سال 1881 میلادی یهودیان خارجی مجاز شدند تا در تمامی مناطق تحت حاکمیت امپراتوری عثمانی به جز فلسطین سکونت یابند.پس ازچند سال، بازرگانان وژنرالهای یهودی اجازه می یابند به این سرزمین وارد شوند. بسیاری بر این باورند که در نوامبر 1892 میلادی خرید زمینهای فلسطین توسط یهودیان آغاز شد.دراوت سال 1898 میلادی اولین کنگره ی صهیونیزم برای دستیابی ونیل به اهداف بلند مدت تشکیل شد.در آن هنگام خوشبختانه مطبوعات عربی نسبت به برگزاری اولین کنگره ی یهود وانگیزه ی آن واکنش نشان دادند،در این راستا روزنامه ی مصری <<المنای>> نسبت به اهداف صهیونیستها برای تسلط بر فلسطین هشدار داد.وقتی قانون برای خرید زمین از یهودیان حمایت کرد ،در آن دهه شهر تل آویو احداث می گردد.مورخان می گویند:با ورود ارتش بریتانیا به فلسطین عملیات خریدزمینها تشدید است،.نیروهای بریتانیا ازچند وسیله برای وصول به اهداف خویش سود جستند . اینان اعلامیه بالفور و علاوه بر آن بند دوم سند قیمومیت را در اختیار داشتند.

این بند تاًکید میکند دولت قیم ، مسوول وضعیت سرزمین فلسطین از نظر سیاسی ، اداری و اقتصادی می باشد ، به نحوی که ضامن شکل گیری وطن ملی یهود در آن گردد. برای تحقق یافتن اعلامیه ی بالفور و بند دوم سند قیمومیت و نیز بند ششم آن، دولت انگلیس به تعدیل قانون عثمانی مربوط به تملیک اراضی به شرط احیای آن پرداخت و موافقت مدیر اراضی را بر اصل قانون افزود. مدیراراضی در آن دوران یکی از یهودیان معروف بوده است . در بند 13 قانون اساسی فلسطین که توسط دولت انگلیس منتشر شد ، آمده است : نماینده ویژه وزیر                 مختار دولت بریتانیا ، تمام صلاحیتها و حقوق را در استفاده از زمینهای فلسطینی دارد . دولت انگلیس قانون چپاولگرانه ی دیگری را به تصویب رسانید ،

این قانون به نام << انتزاع مالکیت >> معروف شد . این قانون به نیروهای استعماری این اجازه را میداد تا به بهانه ی انجام پروژه های اقتصادی- که البته تمامی آنها در مالکیت یهودیان قرار می گرفت- زمینهای فلسطینیان را مصادره نماید. گفته میشود عامل دیگر وامها و مالیات ها بود. نیروهای استعماری ، سیاست تشدید فشار بر فلسطینیان را در پیش گرفتند و کوشیدند تا مردم فلسطین را در انواع و اقسام وامها و مالیات غرق کنند. تمام بازارها را در مقابل صادرات تولیدات فلسطینی مسدود ساختند، به نحوی که کالاهای فلسطینی حتی با قیمتهای ناچیز هم به فروش نمی رفت. با اتخاذ چنین سیاستی، ورشکستگی دامان بسیاری از صاحبان مزارع و شرکتهای فلسطینی را گرفت و اوضاع آنان به گونه ای شد که زمینهای آنان تنها دارایی ایشان بود، در دادگاههای بریتانیا این دارایی را بابت بدهی آنان مصادره و بعد به دستور مسوول زمینهای فلسطینی- که فردی یهود بود- به یهودیان دیگر می فروخت. مجله المصور چاپ قاهره در شماره ی 1927  خود که در تاریخ 1961 میلادی به چاپ رسید، نوشت :<< بسیار دردناک است که در مجلس خصوصی گفته شود و یا در روزنامه ها هراز چند گاهی عنوان شود که فلسطینیان در مورد وطنشان کوتاهی نموده ، زمینهای خویش را از دست داده و آن را به یهودیان فروختند>>. فلسطینیان تا آخرین حد توان خود مقاومت کردند و حتی گاهی بالاتر از حد توان بشری جهت حفظ میراث وطن و پدرانشان تلاش کردند.آنها درزمانی که زمینهایشان (100) صد پوند ارزش داشت و یهودیان به آنها پیشنهاد (1000) هزار پوند می کردند، در مقابل طمع خویش ایستادگی کردند و انگلیسی ها از طریق رعب و وحشت به جنگ آنان آمدند . البته نمی توان منکر آن شد که  در هر ملتی اشخاص ضعیف النفس وجود دارد . اما در میان ملت فلسطین بسیار کم دیده شده اند ، کسانی که زمینهای خود را فروخته باشند تا زنده بمانند ،

اما اگر هنگامی چنین افرادی پیدا میشدند به اتهام خیانت به ملت فلسطین مجازات می شدند و مجازات اینان باعث جشن و پایکوبی مردم می شد. حتی فتوایی صادر شده که فروش زمین را به یهودیان حرام شرعی دانسته و خون کسانی که چنین کاری را انجام دهند یا واسطه ی آن شوند را مباح کرده اند .

صهیونیست ها چه کسانی هستند و اهداف آنان در منطقه چیست؟

صهیونیسم تشکیلاتی سیاسی به شمار میرود که با وسایل وابزار ظالمانه ونامشروع ،اهداف جابرانه وغاضبانه ای را دنبال می کند.هدف این گروه ازابتدا این بوده که در فلسطین وبلاد عربی حومه ی آن، دولت مستقل واحد یهود به وجود آورند و همه ی یهودیان جهان را در این کشور متمرکز نمایند.این هدف اکنون تحقق یافته است،این جمعیت صهیونیسم خوانده می شود واسم صهیونیسم برگرفته از نام کوهی به اسم صهیون در شهر بیت المقدس است.

در خصوص تسلط بر فلسطین وغضب آن ، قدرتهای جهانی نقش بسیار مهمی ایفا کردند.شواهد وقرائن نشان می دهد ، یهودیان دنبال وطن وجایی در جهان بودند واصراری بر ماندن واقامت در فلسطین نداشتند،بیشتر روی آرژانتین ،اوگاندا ولیبی بحث وتبادل نظر می کردند، در صورتی که با این مناطق اصلا رابطه ی تاریخی ندارند.تاریخ به طور صریح می گوید ،یهودیان در اصل فلسطینی نبوده اند، بلکه مهیمانانی بودند که به مملکت دیگران وارد شدند وتوانستند مقداری از خاک فلسیطن را تصاحب کنند وهیچ وقت در این کشور اکثریت را به دست نیاوردند.فلسطین در سیزده قرن گذشته کاملاً صورت عربی داشته واین وضع را برای خود محفوظ نگه داشته است.تنها چند صباحی در دوران جنگهای صلیبی بعضی از نقاط فلسطین به دست نصارای فرنگ افتاد، یهودیان در این مدت طولانی هیچ وقت به عنوان یک ملت در فلسطین اجتماعی نداشتند وفقط چند هزار نفر یهودی در تحت حمایت ودر سایه ی رافت وگذشت حکومتهای اسلامی به این منطقه پناه آوردند وزیر پرچم اسلام زندگی می کردند.همان گونه که اشاره شد ،اولین کنگره ی حزب صهیونیسم در شهر << یال >> تشکیل گردید و پس از مشاوره و مذاکره ی فراوان قطنامه ای درآن صادر شد ،در این قطع نامه برنامه های نهضت

یهود مشخص و پی ریزی گردید . فلسطین به عنوان منطقه مهاجرت یهو دیان و محل شکل گیری ملت واحد یهود تعیین گردید . در همین کنگره ، اسم فلسطین به ارض اسراییل مبدل و پرچم صهیونیسم و شعار ملی یهود هم مشخص شد . یهودیان در این کنگره دستیابی به مکانی  غیر از فلسطین را در فلسطین و منطقه ای در جوار آن را مورد تایید قرار دادند . رژیم اشغالگر قدس در اروپا بیشتر از حمایت دولت ها برخوردار است و در میان مردم پایگاهی ندارد،  احزابی که رابطه مناسب و صمیمانه با فلسطین دارند ، پس از ان که با رای مردم به قدرت دست یافتند تغییر رویه می دهند و طرفدار دولت اسراییل میشوند؟ از این موضوع باید آشکار گردد که مهمترین و آسانترین توجیه، آن است که صهیونیزم جهانی با قدرت  همه جانبه اش بر آنان نفوذ یافته و بر اعمال آنان سایه افکنده است.صهیونیزم جهانی آگاهانه محورهای قدرت جهانی را که خود خواسته اند، در اختیار افکار عمومی می گذارند . یهودیان بین سیاست ،اقتصاد و نیروی نظامی رابطه تنگاتنگ بر قرار کردند و یکی را در راه دیگری تقویت نمودند. یکی از مقامات بلند پایه صهیونیزم میگوید : <<فعالیت ما باید در یک معرکه ی سه جانبه باشد ، زیرا در سه جهت سیاسی ، اقتصادی و نظامی باید تکامل پیدا کنیم >> . مهمترین واردات آنان ابزار نظامی و هر مواد خامی که بتوان ان را به اسلحه تبدیل کرد ، می باشد. صاحب نظران عقیده دارند آن چه که یهود و صهیونیسم تا کنون از فلسطین به چنگ آورده اند سر پلی بیش نیست .این ملت توسعه طلب و سیری ناپذیر به این مقدار قانع نیست ، آمال و آرزوی آنان بیشتر از آن چیزی است که اکنون در اختیارشان است ، زیرا اینان ملتی رفاه طلب و طماع به شمار میروند و اراضی موجود هم ، پاسخ گوی نیاز آنان نخوا هد بود ناچار، به نقاط مجاور دست اندازی خواهند کرد . وقتی دولت یهودی شکل گرفت، ششصد و سی هزار یهودی در فلسطین بوده ، آیا اکنون نیز چنین است ؟ سران صهیونیسم وسعت و گستردگی کشور یهود را از دریای مدیترانه تا نهر فرات و از لبنان تا رود نیل میپندارند . صهیونیزم این مقدار زمین را  کافی نمیداند ، این خود نشانه ای برای تجاوز آتی آنان به سرزمین های اسلامی است . صهیونیزم علاوه بر ان که توسعه طلب و رفاه جو است، در عرصه های نظامی ، تبلیغاتی علمی و فرهنگی هم ،دست به کار شده است . شواهد و قراین نشان میدهد ، رهبران یهود برای دست یابی به هر نوع تکنولوژی و ابزار پیچیده تلاش میکنند . دست یابی و رسیدن به این اهداف بلند ، نیاز به خاک و زمین پهناورتری  دارد ، زیرا خاک کنونی اسرائیل برای اقتصاد معاش و اهداف موصوف صهیونیسم کفایت نمیکند . به عقیده کارشناسان ، صلح صوری و سرگرم کننده ی اسرائیل با اعراب به منظور فرونشاندن خشم انتقام اعراب از اسرائیل و تقویت بنیه نظامی این کشور است . رهبران صهیونیسم مهمترین ابزار وامکانات تبلیغاتی جهان را در اختیار گرفته اند ، سپس با این ابزار خود را در جهان مظلوم و ستم دیده معرفی می کنند .

هر چه که برای آنان از نظر مالی و حیثیتی سود آور بود ، با تبلیغات به خود نسبت دادند .هر روز فلسطینیان در قرنی که گذشت با شکنجه، آزار، قتل وتخریب خانه ها توسط نژادپرستان صهیونیسم مواجه بوده اند،صهیونیسم اکنون بزرگترین مراکزفیلم سازی ،نشریات،اکثر استودیوهای فیلمبرداری ،سینما،خبرگزاری وهر آنچه که افکار عمومی را سروسامان می دهد،در اختیار دارند واز این ابزار در جهت منافع خویش بهره می جویند.در بسیاری از کشورهای جهان ،انتشارات کتاب وروزنامه ها را در اختیار گرفتند، یا آن ابزار و رسانه ها کاملاً زیر نفوذ صهیونیزم است. مانند آلمان، آمریکا وبسیاری از کشورهای اروپایی که اسرائیل وسران صهیونیسم برآن سلطه وقدرت دارند. از سوی دیگر اقتصاد جهانی،بانک جهانی وبرخی از موسسات بین اللمللی یا در اختیارسران صهیونیسم بوده،یا غیر مستقیم تحت نفوذ آنان است.صهیونیست ها هزاران زن و مرد،کودک و بزرگ را در فلسطین و لبنان کشته اند،ولی جهان هنوز با این رژیم از مصالحه وگفتگو سخن می گوید.آیا کسی را که فرمان کشتار «دیریاسین» را داده وکسانی را که به اجرا درآورده اند،می توان انسان خواند.مردم جنوب لبنان به چه جرم وگناهی به دست غاصبان وصهیونیسم به خاک و خون کشیده شده اند ؟ آیا رهبران کشورهای اسلامی از گذشته عبرت نگرفته اند،که اسراییل زبان دیپلماسی را درک نمی کند وتنها باید با زبان زور با اوسخن گفت.

انتفاضه ی مردم فلسطین در گذشته،حال وآینده

همان گونه که اشاره گردید،مردم فلسطین اعتماد خود را نسبت به قدرتهای جهانی از دست داده اند،زیرا قدرتهای بزرگ،نه تنها از مردم بی دفاع حمایت نکردند،  بلکه امکانات خویش را برای تحکیم قدرت دولت صهیونیسم در منطقه بسیج کردند.مردم فلسطین تمام لحظات تاریخی فلسطین را به یاد دارند و هرگز آن را فراموش نخواهند کرد .عوامل و انگیزه های متعددی ،بستر ساز قیام و انقلاب فلسطینیان بوده است که هر یک از آن از دیگری با اهمیت تر است .علاقه شدید مردم به استقلال و انزجار مردم از تشکیل حکومت یهود ،تشکیل وطن ملی یهود در فلسطین، افزایش روز افزون آمار مهاجران یهودی به این کشور ،نفوذ و دخالت آژانس یهود در امور اداری فلسطین و بالا خره سلطه ی کامل بر سیاست و اقتصاد این کشور ،همیشه و در همه حال ،در ذهن آنها تداعی می شود .تداعی این مفاهیم و معانی در ذهن فلسطینیان است که آرامش و امنیت را از متجاوزان ربوده است .تاریخ مبارزات مردم فلسطین نشان داد که کشورهای عربی و اسلامی تمایل چندانی برای پیمودن راه دشوار و مبارزه ی اساسی ندارد .اتحادیه ی عرب دستور قطع روابط با اسراییل را صادر می کند .اکنون پرسش این است که این دستور چقدر مورد توجه اعراب قرار گرفت ؟شاید برخی توجه کنند ،امروز جنگ اولین و آخرین راه برای آزادی فلسطین نیست ،برای فلسطین راههایی وجود دارد که ضرورتی برای جنگ نیست،آیا راههای دیگر تجربه شده است؟اتحادیه ی عرب هنگامی که انقلاب بود،پیشنهاد نمود محصولات و مصنوعات یهودیان نباید به بلاد عربی وارد و مصرف شود ،زیرا مصرف آنها یهود را تقویت می کند. بر پایه ی مصوبات اتحادیه ی عرب ،ممالک عربی موظفند قانونی را تصویب کنند که ورود کالا و اجناس یهودی ،چه مستقیم و چه  به وسیله دول دیگر ممنوع گردد .از دول و ملل عربی که عضو اتحادیه نیستند ،خواسته شد در این مبارزه منفی شرکت کنند و از تجار ،دلالها و مردم دیگر بخواهند مصرف کالا و قرار داد با صهیونیست ها را ممنوع کنند .اتحادیه عرب در آوریل 1950 میلادی این بند اساسی را تصویب کرد که هیچ یک از دول عضو اتحادیه به هیچ وجه حق ندارند با اسراییل صلح نمایند و یا پیمان نظامی یا سیاسی و یا اقتصادی و یا هر پیمان دیگری منعقد کنند.اگر هر دولت عضو چنین کند با ماده هجدهم با او رفتار خواهد شد .اکنون میتوان از مصوبات فوق استنباط کرد که تحریم اقتصادی و قطع روابط سیاسی در مبارزه با اسراییل تاثیر فراوان خواهد داشت .حال باید از اتحادیه عرب پرسید که چرا اعراب از مبارزان فلسطینی حمایت به عمل نیاوردند و آنان را در میان راه تنها گذاردند؟ هنگامی که فلسطین بتدریج به اشغال صهیونیسم در آمد ،دول هم پیمان اسراییل برای تضعیف بنیه ی اقتصادی عرب و تقویت اقتصادی و صنعت صهیونیسم ،نقشه مخصوصی  را اجرا کردند و بر روی واردات اجناس و کالاهایی که یهودیان تولید می کردند ،گمرکهای سنگین وضع می نمودند تا قیمت کالاها بالا رود .دادن امتیاز دریای مرده به یهود یکی دیگر از کمکهای مهم اقتصادی بود که دولت ستمگر انگلیس برای یهودیان انجام داد . همین امتیازات بنیه اقتصادی دولت صهیونیسم را تقویت کرد. طرح تحریم یا مجازات اقتصادی هنوز، در مجامع بین المللی کاربرد دارد،  بویژه اینکه طرف مجازات کننده یک میلیارد و دویست میلیون نفر جمعیت داشته باشد . اگر مسلمانان یک صدا کالاهای اسرائیلی را با هر نام و نشانی تحریم کنند و مبادرت به نقل و انتقال آن نورزند،کمک موثری به انتفاضه و قیام مردم فلسطین کرده اند .شماری از صاحبنظران هنوز خواستار تحریم کالاهای آمریکایی از سوی مسلمانان جهان هستند،زیرا این کشور حامی اصلی اسراییل غاصب به شمار می آید،کالاهای ساخت آمریکا در کشورهای اسلامی بویژه اعراب، فراوان مورد استفاده قرار می گیرد.در همین حال روزنامه ی «السفیر» چاپ لبنان طی مقاله ای،نتیجه گرفت که تحریم تنها یک نوع سیگار آمریکایی در لبنان می تواند،سیصد میلیون دلار به آمریکا ضربه وارد کند.این مقاله به دنبال کنفراسی که برای تحریم کالاهای اسراییلی وآمریکایی برگزار گردید نوشت:«کشورهای اسلامی وعربی با داشتن نفت وگاز ودیگر ذخایر با ارزش، شرایط مناسبی برای مبارزه در اختیار دارند.فلسطین هیچ وقت از قدرت اقتصادی ، سیاسی،تبلیغاتی و نظامی کشورهای اسلامی یک جا و بطور همزمان بهره نجسته است».

بسیاری از کارشناسان عرب بر این باورند که اولین ومهمترین شرط به دست آوردن پیروزی هم نزدیک خواهد شد. کشورهای اسلامی با آن جمعیت میلیاردی و موفقیت،اعتقاد به قدرت است و آن اینکه نجات فلسطین باید به ایمان و عقیده تبدیل شود . به صورت عقیده راسخ فعال شود و قلب ودل مسلمانان به هم نزدیک گردد ، دراین صورت پیروزی سلاحی مخفی قابل ملاحظه ای در اختیار دارند و آن اینکه اسرائیل را به رسمیت نشناسند و صلح با این کشور جعلی و غده سرطانی را منتفی سازند و با اراده ی قطعی مردود شمارند . اما این آرزو تحقق خارجی نیافت.گروههای اسلامی فلسطین ، امروز با در اختیار داشتن کمترین امکانات با رژیم غاصب صهونیسم در حال مبارزه هستند . کشورهای اسلامی با تمام نهادهای موجود تماشاگر به خاک و خون غلطیدن کودکان ، زنان و مردان سالخورده اند، در هر کنفرانس و گرد همایی تنها به محکوم کردن اسراییل و دعوت به خویشتن داری اکتفا میکنند. در اینکه چرا اعراب به فاجعه های درون خویش نمی توانند پایان دهند و بحرانهای اطراف خود را مهار کنند دلایل فراوانی را میتواند اقامه کرد :  نخست اینکه بنیه عرب در زمینه های گوناگون ضعیف است. این ضعف هم دلایل زیادی دارد؛ اعراب عادت نموده اند تا روح قبیله گرایی خویش را منحرف نگاه دارند و در حالت ملوک الطوایفی – که متعلق به زمان گذشته است- باقی بمانند ،بنابر این جوامعی که اینگونه رشد کنند فاقد سیادت حکومت ملی خواهند بود. بدون شک این نوع حکومت و جامعه فاقد نظام نیرومند و انظباط است ، در چنین جوامعی فکر و همکاری اجتماعی به منزله ی آرزو و آرمانی دست نیافتنی است .

تردیدی وجود ندارد که روحیه ی موصوف بر مبارزات فلسطینیان تاًثیر گذاشته است. برخی ازمتفکران بدانند که علت بروز فاجعه ی  فلسطین تجزیه منطقه عربی به چند دولت کوچک به   دست استعمار  بوده است ، زیرا کشور های عربی تحت حاکمیت                   امپراتوری عثمانی بودند. قدرتهای مسلط منطقه پس از               آنکه امپراتوری عثمانی را تضعیف و تجزیه نمودند، کشورها مانند گوشت قربانی تقسیم شدند ، هر قدرتی که تجزیه می شود،                 بتدریج ضعف و ناتوانی آن آشکار میگردد. بنابراین تجزیه            اعراب و تبدیل شدن آنان به کشورهای کوچک بر ضعف بنیه           ی عرب تاثیر جدی گذاشته است .نباید فراموش کرد ؛ این            عوامل و دهها عامل دیگر- که به برخی از آنها اشاره خواهد شد – فاجعه ی فلسطین را پدید آورده است . آنچه که مهم است ، این است که اعراب برای آزادی فلسطین نه راه حل مناسب در اختیار دارند و نه از ابتکارات دیگران استقبال به عمل می آورند . کشورهای عربی با اسراییل در چند نوبت جنگیدند  نتایج و دست آورد این جنگها تلفات بیشتر اعراب ، اشغال سرزمین آنان و حمایت آشکار آمریکا از اسراییل بوده است . چرا اعراب با امکانات وسیع و جمعیت فراوان شکست خورده اند ؟ پاسخ به این پرسش هم آسان است . کشورهایی که مذهب واحد، فرهنگ واحد و آرمان مشترک دارند، اما برنامه ی اقتصادی منظم ندارند، همه تک محصول و وابسته به در آمد نفت می باشند . مهمتر از آن ، اینکه با آن همه سرمایه ، تبلیغات هماهنگ و خبرگزاری مشترک ندارند ، در حالی که اکثریت خبرگزاریها، روزنامه ها و رادیوها با سرمایه ی صهیونیسم مستقیم یا غیر مستقیم اداره می شود. علاوه بر این ، کشورهای عربی با وجود مشترکات فراوان، در مواجهه با اسراییل،مرکزی برای آموزش و تربیت قوای نظامی در اختیار ندارند. برخی از کارشناسان می گویند:"کشورهای عربی در جنگ با اسراییل اموری را مورد توجه قرار نداده اند ،نخست اینکه کشورهای عربی اسراییل را دست کم گرفته و بودجه کافی برای جنگ با یهود را واقع بینانه پیش بینی نکرده اند. دوم اینکه ، تبلیغات منسجم و هماهنگ در کار نبوده ، علاوه بر این اعراب دستگاه اطلاعاتی و جاسوسی کامل نداشت تا طرف مقابل را ارزیابی کند، به همین دلیل آنان اسراییل را ناچیز تلقی کرده،توجهی به پشتوانه ی او یعنی آمریکا ننموده اند، سوم اینکه، دولتهای عرب ، نیروی بسیار کمی را به میدان جنگ فرستادند و با اینکه جنگها همیشه از پیش قابل پیش بینی بوده اعراب خود را آماده نکرده اند". اگر کشورهای اسلامی خواهان غلبه بر اسراییل و نجات از دست صهیونیسم هستند ، باید به این نکته توجه کنند : اول اینکه اختلاف و شکاف موجود بین خود را به صلح و اتحاد تبدیل کنند و بزرگوارانه از قدرتهای دیگرکمتر تاثیر پذیرند و یک بار دیگر به قرآن بازگردند که فرموده است:"وحدت و همبستگی مایه ی پیروزی و جدایی و تفرقه مایه ی   نابودی است". دوم اینکه کشورهای اسلامی ، نیاز به پیمان مشترک نظامی دارند، تا قدرت دفاعی خود را با اسراییل و حامیان او برابر سازند. موسسه پژوهشهای استراتژیک گزارش سالانه ی خود را منتشر کرد ، در این گزارش قدرت نظامی همه ی کشورها بررسی شد ،نکته ی جالب این است که نیروهای نظامی  و ادوات آن در مقایسه با کشورهای خاورمیانه نشان از مسابقه تسلیحاتی دارد . مسایقه ای که اسراییل برنده ی آن است. جدول گزارش فوق مصر،سوریه،عراق،شورای همکاری خلیج فارس ایران و اسراییل را نشان می دهد. اسراییل برنده ی این جدول به حساب می آید،بنابراین سیادت و بقای آبرمندانه ی کشورهای اسلامی در گرو تشکیل یک نیروی دفاعی مشترک است. در حال حاضر فلسطینیان نیز از نوعی تفرقه رنج می برند. این تفرقه موجب گردیده است که نگرش کشورهای عربی و اسلامی نسبت به گروههای گوناگون فلسطینی تفاوت پیدا کند . نتیجه ی این تفاوتها و نگرشها تاثیر جدی بر کمک رسانی مادی و معنوی خواهد گذارد.اگر کشورهای اسلامی درباره ی مسایل فلسطین وحدت نظر داشتند،شاید اکنون اوضاع فلسطین بدین گونه که هست نبود . کشورهای اسلامی در کمک رسانی به فلسطینیان نباید تابع هیچ  رابطه و قانون بین المللی باشند، زیرا کشورهای قدرتمند، حامی اسراییل و خواستار فلسطینی ضعیف و منفعل هستند . کشورهای اسلامی اکنون باید تمام عواملی را که به موجب آن در جنگهای پیشین با اسراییل شکست خورده اند ، جبران کنند و راهکاری برای دست یابی به آن پیدا کنند. کمک رسانی به فلسطینیان می تواند از طریق صندوق کنفرانس سران کشورهای اسلامی باشد. علاوه بر این ، خط مشی واحد،وجود خبرگزاری اسلامی مشترک،نیروی نظامی قدرتمند اسلامی با حضور همه ی کشورهای اسلامی  و اطلاع رسانی منسجم و هدفدار می تواند همه ی گروههای فلسطینی را در رسیدن به اهدافشان یاری نماید.

فهرست منابع:

تاریخ نوین فلسطین،تالیف دکتر عبدالوهاب کیانی،ترجمه ی محمد جواهر کلام،موسسه انتشارات امیر کبیر.

سرگذشت فلسطین یا کارنامه ی سیاه استعمار ،اثر اکرم زعیتر،ترجمه ی علی اکبر هاشمی رفسنجانی.

ماهنامه نداء القدس.

روزنامه ی السفیر،چاپ لبنان.

مجله ی المصور،چاپ قاهره.

سید محمد حسین دریاباری

چاپ شده در کتاب:زنان و انتفاضه فلسطین

ناشر کتاب:ستاد حمایت از زنان انتفاضه فلسطین ،منطقه ی مقاومت بسیج کردستان

تاریخ چاپ:اردیبهشت ماه 1381     

پیشینه تاریخی زمینه سازی ظهور حضرت مهدی (عج)

پیشینه تاریخی زمینه سازی ظهور حضرت مهدی (عج)

اندیشه و تفکر انتظار برای موعود نجاتبخش که نظامی هماهنگ و منطبق با قوانین و مقررات الهی و آسمانی در گسترده کره خاکی بر قرار نماید یکی از مهمترین و اصلی ترین بخشهای اعتقادی و مشترک در ادیان و آیین های توحیدی است . مسأله انتظار موعود و زمینه سازی ظهور او برای تشکیل حکومت واحد جهانی مبتنی بر عدالت بخش عمده ای از تعالیم دینی را به خویش اختصاص داده است . اگرچه ویژگیهای بیان شده درباره موعود مورد نظر در هر آیین یکسان و یکنواخت نیست و از تفاوت بسیار برخوردار است و به عنوان مثال معلوم نیست آن منجی کجا است ؟ ولی ظهور خواهد کرد ؟ ولی اما آنچه که در همه ادیان و آئین ها مشترک و مورد اتفاق است نجات دهنده از خاندان نبوت خواهد بود و این ناجی که مورد اتفاق است به خوبی ها پسندیده ها ،تقوا، دانش ، درایت ، تدبیر و همه صفات نیکو توصف شده است. و این منجی از همه بدیها زشتیها مبرا و دور است. در آئین زردشتی منجی  سوشیانت یا دو (سوشیانس ) مورد انتظار است او نیز از فرزندان زردشت است در دین یهود نجات بخش نهایی و منجی مورد انتظار «ماشیح» به معنی مسح و تدهین شده نام داردبر پایه تصریح متون دینی یهود ، او از خاندان داوود است .مسیحیان معتقداند حضرت مسیح بار دیگر زنده و حیات خویش را باز می یابد و برای نجات مردم به زمین فرود می آیدفارقلیط از جمله القابی است که به منجی آینده مسیحیان داده شده است در اسلام انتظار موعود و شکل گیری حکومت جهانی باتنوع و گستردگی بیشترمورد  بحث قرار گرفته است. شیعیان معتقداند که منجی و مصلح آینده حضرت حجت بن الحسن العسکری امام دوازدهم است که به دلایل گوناگون و حکتهای بیشمار پنهان و غایب است و روزی که خدای سبحان اراده نمایدبرای برقراری عدالت وصلح قیام خواهد کرد .

مهدی موعود از سوی پدر از خاندان نبوت و از سوی مادر نیزبه قیصر روم منتسب می باشد که در نهایت نسبت او به حضرت عیسی منتهی می گردد. اعتقاد به انتظار منجی موعود در آیین های دیگر غیر از انچه که اشاره گردید و خواستگاه الهی هم ندارد به چشم می خورد مانند هندیان باستان.

در این بخش از گفتارمان آینده جهان و حکومت جهانی را مصلح آینده و ویژگیهای او را از لا به لای کتابهای ادیان آسمانی مانند تورات، انجیل، زبور،و سایر کتابهای انبیا پیرو آن مورد برسی قرارمی دهیم تا این اصل تاریخی یعنی زمینه سازی ظهور منجی برای آخر الزمان روشن گردد .

مبانی تورات و انجیل درباره حکومت جهانی و آینده زمین.

در تورات آمده است : « زیرا شریران منقطع شد و اما متوکلان به خداوند وارث زمین خواهند شد . هان بعد از اندک مدتی نخواهد بود در مکانش تامل خواهی کرد اما حکیمان و صالحان وارث زمین خواهند شد» ، در جای دیگر آمده است « متبرکان خداوند وارث زمین شده اما ملعونان وی منقطع صدیقان وارث زمین شده ابداً در  آن ساکن خواهند شد» (1)

در کتاب حیقوق نبی فصل 7 آمده « اگرچه تاخیر نماید برای او منتظر باش زیرا که البته خواهد آمد و درنگ نخواهد نمود بلکه جمع امتها را نزد خویش جمع می کند و تمامی را برای خویش فراهم می کند » (2)

در « زبور داوود » مزمور 72 آن حضرت را به عنوان ملک زاده که بزرگترین و کامل ترین مظهر عدل الهی   است معرفی نمود .

« ای خدا شرع و احکام خود را به ملک و عدالت خود را به ملک زاده عطا فرما تا اینکه قوم تو را به عدالت و فقرا ، تورا به انصاف حکم نماید از دریا تا به دریا و از نهر تا به اقصی نقاط زمین سلطنت خواهد نمود صحرانشینان در حضورش خم خواهند شد و دشمنانش خاک را خواهند بوسید بلکه تمامی ملوک با اوکرنش خواهند نمود و تمامی اهم او را بندگی خواهند کرد » (3)

دعای مزبور که از حضرت داوود منقول است که گفت : « ای خدا شرع و احکام خود را به « ملک » عنایت فرما » همان نور مقدس حضرت محمد بن عبدالله (ص) است و « ملک زاده » که مظهر تمام عدل الهی خوانده شده دوازدهمین جانشین و فرزند او محمد بن الحسن عسکری است .

در کتاب « اشعیای نبی » فصل 11 آمده است . « نهالی که از تنه یسی بر آمده ، شاخه ای از شاخه هایش قد خواهد کشید . ذلیلان را به عدالت حکم و برای مسکینان زمین براستی تنبیه -  و مایه بیداری خواهد بود کمربند کمرش عدالت و وفا نطاق میانش خواهد ، و گرگ با بره سکونت داشته و طفل کوچک راعی ( شبان ) ایشان خواهد بود و در تمامی کوه مقدس من هیچ فرد ضرر و فساد نخواهد کرد زیرا که زمین از دانش خداوند مثل آبهایی که دریا را فرا می گیرد پر خواهد شد » (4) گفته می شود « یسی » که در عبارت فوق آمده به معنای قوی است که نام پدر حضرت داوود     می باشد نهالی که از تنه یسی خواهد روئید و مورد بشارت آیات فوق است احتمال دارد یکی از شخصیت های چهار گانه زیر باشد داوود ، سلیمان ، عیسی و حضرت محمد بن الحسن العسکری چون داوود و سلیمان فرزندان پسری یسی بودند و حضرت عیسی بن مریم نواده دختری وی ، و حضرت محمد بن الحسن نیز از جانب مادرش نرجس خاتون که دختر پادشاه روم و از نسل حضرت داوود است نوه دختری یسی می باشد موقعیتی که در آیات فوق توصیف شده از آغاز بعثت تا به حال به مرحله ظهور نرسیده است بنابراین می توان استنباط کرد موضوع مورد بشارت حجت ابن الحسن العسکری است (5)

در کتاب سرود سلیمان فصل 5 آورده است « دهانش شیرین و نامش محمد است ابن محبوب من و ابن یار من است .» اندیشمندان و صاحب نظران می گویند واژه محمد در بشارت فوق  ممکن است راجع به محمد بن الحسن (ع) باشد که نامش محمد است و  همه محامل پیامبران برگزیده صفات و امتیازات آنان در او گرد آمده است .(6)

اما در کتب مختلف انجیل این موضوع یعنی انتظار موعود ، حکومت واحد جهانی ، آینده جهان ، ویژگی  های مصلح آتی در اشکال مختلف و عبارات گوناگون بیان شده است . درباره کتاب انجیل به دلیل متعدد بودن ، اناجیل به صورت جمع نیز بکار می برند زیرا کتاب اناجیل یعنی کتاب مقدس مسیح توسط شاگردان او جمع آوری شده و در اختیار پیروان او قرار گرفت و به نامهای انجیل « متی » « لوقا » « مرقس » و « یوحنا » معروف و مشهور است در انجیل متی فصل 24 آمده « چونکه برق از شرق می آید و تا به مغرب ظاهر می گردد آمدن فرزند انسان نیز چنین خواهد بود … خواهند دید فرزند انسان را بر ابرهای آسمان که می آید با قدرت و جلال عظیم و فرشته های خود را ( یاران خود را ) خواهد فرستاد با صور بلند آواز و آنان برگزیدگانشان را جمع خواند نمود . در انجیل لوقا فصل 12 این عبارت بچشم می خورد « کمرهای خود را بسته و چراغهای خود را افروخته دارید و شما مانند کسان باشید که انتظار آقای خود را می کشد … تا هر وقت بیاید و درب را بکوبد بیدرنگ برای او باز کنید زیرا در ساعتی که گمان نمی برید پسر انسان می آید (7)

در انجیل مرقس درباره انتظار فرارسیدن صاحب خانه می خوانیم « پس بر حذر و بیدار شده دعا کنید زیرا که نمی دانید که آن وقت کی می شود زیرا نمی دانید که صاحب خانه کی می آید شام یا نصف شب یا بانگ خروس یا صبح » در مکاشفات یوحنای لاهوتی اشاره به غیبت حضرت مهدی و علت پنهان بودن وی گردید و آمده است .« آن موعود به منظور حفاظت قطعی از دست برد اهریمنان برای زمان و زمانین و نصف زمان از نظر پنهان شد در فصل دیگر یوحنا پس از اشاره به ولادت و خفا آنحضرت      می گوید: آن حضرت قائم به شمشیر استتت که با اعضای آهنین بر بشریت حکومت می کندو افزون بر این انجیل بوحنا ایشان را روح القدوس و حکمران جهان می خواند .

حکومت جهانی در کتب زردشت

در کتاب معروف« زند » با بیان مبارزه پیوسته یزدان با اهریمنان می نویسد : آنگاه پیروزی از طرف یزدان می شود واهریمنان را منقرض      می سازد پس از پیروزی یزدان و بر انداختن  یاران اهریمنان عالم کیهان به سعادت اصلی خود رسیده بنی آدم بر تخت نیکبختی خواهند نشست .

جاماسب در کتاب « جاماسبنامه » از زردشت نقل می کند که می گوید: مردی بیرون آید از زمین از فرزندان هاشم مردی بزرگ سر بزرگ تن و بر آیین جد خویش و باسپاه بسیار رو به ایران نهدو آبادان کند و زمین داد کند.

تا کنون عبارات گوناگون از کتب مختلف آسمانی نقل گردید این بخش از عبارات به شماری از محورهای مشترک در ادیان الهی اشاره کردند. نخست اینکه پیروان همه ادیان پیشین انتظار مسأله انتظار موعود را داشته و در انتظار منجی نهایی برای برقراری حکومت سراسر عدل و ریشه کن سازی ستم بودند .منتها هر کدام از آیین ها شخصیتی را که همه خوبیها را دارد نام برده و منتظر ظهورش می باشد . از سوی دیگر کتابهای آسمانی بدون تعین زمان بشارت منجی و عدالت گستر نهای بر پهنه خاکی را دادند و همین بشارت بر شدت انتظار آنان افزوده . امیدها را احیا و یاسهارا زدوده است . در اسلام به ویژه مکتب تشیع موضوع انتظار د رابعاد وسیعتری مورد تأکید قرار گرفته است . تا جایی که از زبان پیامر اسلام و پیشوایان معصوم انتظار فرج در عصر غیبت امام زمان عبادت نامیده شده است.

این حدیث یعنی افضل العباده انتظار الفرج » با عبارات گوناگون از شیعه و سنی نقل شده است (8)

این حدیث و مشابه آن که موضوع انتظار را مورد تأکید قرارداده است  در 39 منبع و مأخذ معتبر شیعه و سنی نقل شده است .

( 8 ) معجم الاحادیث الامام المهدی ج 1ص 268

دوم اینکه  همه ادیان آسمانی آینده جهان را مورد پیش بینی قرارداده و گسترش عدالت بر آن به دست صالحان را مد نظر داشتند . اما اسلام به عنوان آخرین دین الهی با اشکال و اضح تری این موضوع یعنی آینده زمین را مورد بررسی قرارداده است . در قرآن کریم که بزرگترین معجزه پیامبر اسلام است آمده ما در زبور آوردیم که آینده جهان بدست صالحان اداره خواهد شد (9) و در جایی دیگر از قرآن آمده  است ما می خواهیم آن دسته از مردمی که مورد استضعاف قرار گرفتند آنان را امام و وارث زمین قرار دهیم ( 10) سوم اینکه همه ادیان و آیین های آسمانی فردی را که ظهور خواهد کرد منتسب به نبوت و از خاندان او دانسته اند گذشته ی زمان و عدم تحقق برخی از آنچه در پیش بینی های ادیان پیشین آمده نشان می دهد که شخصیت مورد انتظار از آیینهای پیشین نسبت به عنوان مثال مسیحیت د رانتظار حیات مجدد حضرت عیسی است تا وی ظهور کنداین در حالی است که عیسی (ع ) بنا به تصریح قرآن ( 11) و رؤایات زنده و در معیت امام عصر(ع ) خواهد بود بنا به اعتقاد مسلمانان اسلام آخرین مکتب الهی است بدیهی است آخرین قانون  قوانین پیشین را مورد نسخ قرار می دهد آنچه که در کتب دینی پیشینیان در مورد ناجی آمده کلیات آن مورد تأیید اسلام نیز می باشد .اما اسلام مشخصات بارزتر و اشکار تری را بیان کرده که گواهی می دهد آیین های پیشین نیز در انتظار موعودی اند که فرزند پیامبر اسلام بوده (12) و نیز با حکومت او جهان مملو از عدالت خواهد گشت و نام او نیز مهدی است در روایات و احادیث مسأله مهدی بعنوان آخرین منجی به گونه ای مورد تأکید قرار گرفت که جای هیچگونه شکی باقی نگذارده است در منابع اهل سنت برای ظهور مهدی و سایر ابعاد انقلاب او چهار صد حدیث شمارش شده و اگر این تعداد به روایات شیعه ضمیمه شود افزونتر از شش هزار روایت خواهد شد این آمار بسیار بالا و شگفت انگیز است زیرا بسیاری از مسایل بدیهی اسلام که مسلمانان سخت بدان معتقداند این مقدار روایت در پیرامون آن وارد نشده است .(13) از این بخش از مباحث می توان به خوبی استنباط کرد که پیشینییان و تاریخ سازان و اندیشمندان دینی همواره می کوشیدند با شیوه های مختلف ظهور مهدی (عج) را در خاطره ها زنده و با استدلال های علمی مخالفان را قانع و زمینه ی ظهورآن موعود بزرگ را فراهم سازند . احادیث نبوی و زمینه سازی ظهور مهدی برای تشکیل حکومت واحد جهانی همان گونه که اشاره گردید حضرت مهدی بعنوان آخرین منجی بشریت از سوی خداوند در روایات و احادیث نبوی از اهمیت ویژه و جایگاه رفیعی برخوردار است. ظهور او در آخر الزمان و تشکیل حکومت واحد جهانی در منابع حدیثی برادران اهل سنت در ابعاد وسیعی مطرح شده است تاجایی که محققان چهارصد حدیث پیرامون ظهور دین موعود قیام وی حکومت جهانی او و سایرویژگیهایش نقل کرده اند. اگر این روایات با احادیث منقول شیعه ضمیمه گردد فراتر از شش هزار حدیث خواهد رفت . این موضوع حکایت از اهمیت مهدویت و ظهور او در اسلام است با این بیان احادیث وارده و بشارتهای رسیده از سوی پیامبر اکرم (ص ) در باره حضرت مهدی (ع) مورد بحث و تجزیه و تحلیل قرار داده و با نکات برجسته و اهداف عمده آن فخر عالم آشنا می شویم.

قال رسول الله (ص) ان تنقضی الایام و اللیالی حتی یبعث الله رجلاً من اهل بیتی یواتی اسمه اسمی یملاها قسطاً و عدلاً کما ملئت ظلماً و جوراً

« روزها و شبها پایان نرسد تا اینکه خداوند مردی از اهل بیت من که نامش نام من است مبعوث کند  او زمین را پر از عدل و داد کند چنانکه از ظلم و ستم پر شده باشد».

2 قال رسول الله (ص) لو لم یبق من الدنیا الایوم واحد لطول الله ذالک الیوم حتی یبعث فی رجلاً من ولدی یواطنی اسمه اسمی یملأها عدلاً و قسطاً کما ملئت ظلماً و جوراً

« اگر از عمر دنیا چیزی جز یک روز باقی نماند خداوند آن روز را طولانی خواهد گرداند تا آن روز مردی از فرزندان من بر انگیخته شود که نامش نام من است زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد چنانکه از ستم و ظلم پر شده باشد.

3ـ قال رسول الله (ص) ان خلفائی و اوصیائی و حج الله علی الخلق بعدی اثنا عشر اولهم علی و آخر هم ولدی المهدی فینزل روح الله عیسی بن مریم فیطی خلف المهدی و تشرق الارض نبور ربها و ییلغ سلطانه للمشرق و المغرب (14)

سعید بن جبیر از ابن عباس روایت می کند که وی گفت : پیامبر خدا فرمود به درستی که خلفا ( جانشینان ) و اوصیای من ، حجت های خدا بر خلق پس از من دوازده تن می باشند نخستین آنها علی و آخرینشان فرزندم مهدی است ، روح الله مسیح بن مریم از آسمان فرود می آید و پشت سر مهدی نماز می خواند سپس او زمین را به نور خداوند روشن می سازد و سلطنت او در تمام زمین در مشرق و مغرب گسترش می یابد .

این احادیث و تظهیر آن که از طریق فریقین نقل گردید بسیار فراوان است و نکات زیادی درباره قیام حضرت مهدی و جهانی بودن آن را اثبات می کند در حدیث سوم خاتم الانبیا بر اساس این نقل با صراحت جهانی بودن قیام و حکومت مهدی را بیان فرمود در حدیث اول و دوم کلمه  دیملاً الارض قسطاً و عدلاً مورد استعمال قرار گرفت این واژه و مشابه آن با اندکی تفاوت در روایات فراوان بچشم می خورد آنچه که می توان از این احادیث استنباط کرد اجرای حکومت جهانی است که توسط امام دوازدهم تحقق خواهد یافت . شایان ذکر است حدیث اول و دوم (15) از منابع اهل سنت نقل گردیده است .

این روایات و سایر روایات در این باب از رسول گرامی اسلام جانشینان ، خلفاء و حجت های خدا بر خلق را دوازده تن ذکر کرده است درباره از روایات سخن از امامان ، جانشینان و امیران رفته است متن احادیث مختلف است در بعضی دوازده امام ، در شماری دوازده خلیفه و تعدادی دیگر دوازده امیر خاطر نشان شده است . محققان و مولفان این احادیث را  افزونتر از دویست و هفتاد برشمردند همه آن احادیث در کتابهای معتبر شیعه و سنی (16) نقل گردید . از مجموع بررسی ها می توان نکات زیر را بدست آورد . نخست اینکه امامانی که از عترت و خاندان پیامبر اسلام برگزیده شده اند دوازده نفرند که اول آنها علی و آخرنشان مهدی (ع)  است . دوم اینکه از ظاهر تعابیر روایات و احادیث به روشنی بر می آید که امامت آنان پیوسته و مستدام است و هیچگاه بین این هیچ فاصله زمانی وجود ندارد این  برداشت  دیدگاه دانشمندانی که معتقدند هنوز مهدی موعود متولد نشده است را سست می نماید چرا که در احادیث فراوان نام همه امامان از پیامبر اسلام بیان شده است و حضرت مهدی نهمین فرزند امام حسین (ع)‌ است . و بالاخره سوم اینکه سلسله دین اسلام با پیامبر آغاز شده و با حضرت مهدی خاتمه می یابد . (17)

پیشوایان معصوم و زمینه سازی ظهور و تأسیس حکومت جهانی حضرت مهدی (ع) پیشوایان معصوم همانند جدشان رسول اکرم (ص) ظهور مهدی (عج) را در دشوارترین و سخت ترین شرایط که برای آنان وجود داشت به پیروان خویش متذکر می شدند . برپایه روایات موجود هم درباره غیبت امام عصر و هم درباره ظهور آن عزیز سخن به میان آوردند اکنون برای بسیاری این پرسش وجود دارد که چرا پیامبر اکرم (ص) و امامان معصوم از غیبت هم سخن گفتند ؟ در پاسخ به این پرسش به اختصار اما گویا    می گوییم پیامبر اسلام و جانشینانش با پیشگویی در باره ی غیبت امام (ع)افکار عمومی مردم و پیروان خویش را برای مدت طولانی که مقدار آن را فقط خدا می داند آماده ساختند . هنگامی که امام حسن عسکری (ع) چشم از دنیا فرو بست زمینه را برای غیبت بقیه الله الاعظم که مقدر الهی بوده محیا  ساختند . و آثار منفی آن را رد و درباره قیام و ظهور حضرت مهدی نشانه هایی بیان کردند . این نشانه ها ، علایم ، و پیشگوییها آثار منفی غیبت و دسیسه حکومتهای جبار و انگیزه های مدعیان دروغین را خنثی ساخت . در همین پیشگویی ها بیداری و هوشیاری پیروان و شیعیان هم نهفته است . بدین معنی که شیعیان و پیروان ائمه در برابر حوادث روزگار با مبانی محکمی که پیشوایان بیان فرمودند متزلزل و سست نخواهد گردید . امام زمان (ع) دارای دو غیبت بوده است نخست غیبت صغری که نام آن پیدا است تقریباً هفتاد سال بطول انجامید این غیبت کوتاه از سال 260 آغاز گردید و تا سال 329 هجری ادامه یافت پس از آن غیبت کبری آغاز شد و ادامه خواهد یافت تا زمانی که خداوند اراده کند امام زمان ظهور نموده و جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد . در دوران غیبت صغری شیعیان و پیروان امام از طریق نمایندگان خاص آن حضرت با ایشان در زمان غیبت صغری بقرار زیرند .

1- ابو عمر و عثمان بن سعید عمری (18) 2- ابو جعفر محمد بن عثمان  بن سعید عمری 3 – ابوالقاسم حسین بن روح نوبغتی  4- ابوالحسن علی بن محمد سمری (19) و یاقوت علی بن محمد سمری در سال 329 هجری غیبت صغری پایان یافت و در وقایع غیبت کبری آغاز گردید .   درحال دیدگاه هر یک از امامان معصوم علیهم السلام درباره حکومت جهانی حضرت مهدی و ظهور آن حضرت منعکس و عبارات حدیث بررسی می شود شایان ذکر است تعدادی از پیشوایان شیعه بدلیل مبارزه بی وقفه آنان با ستم و استبداد همواره در فشار حکومتها بودند ولی در عین حال لحظه ای از رسالت خویش درنگ ننمودند .

قال امیرالمومنین (ع) لولده الحسین (ع) التاسع من ولدک یا حسین هو القائم بالحق و مظهر للدین و الباسط للعدل . قال الحسین (ع)فقلت له و ان ذالک لکانن ؟ فقال علیه السلام : ای والذی بعث محمداً بالنبوه و الصطفاه علی جمیع البریه و لکن بعدغیبه و حیره لایثبت فیها علی دینه الا المخلصون المباشرون لروح الیقین اخذ الله میثاقهم بولایتنا الایمان و ایدهم بروح منه (20) در این حدیث امام عارفان خطاب به فرزندش حسین فرمود : نهمین فرزند تو قائم بحق و مظهر دین و گستراننده . عدل و قسط خواهد بود . امام حسین (ع) پرسید این امر قطعی و حتمی است . امام فرمود : بلی بحق آنکه محمد را به نبوت مبعوث گردانید و او را بر جمیع خلایق برگزید ولکن بعد از غیبت و حیرتی که ثابت نمانند در آن بر دین خود مگر مخلصانی که به یقین رسیده باشند از آن که خدا میثاقش را به ولایت ما اخذ کرد و در قلوبشان ایمان نوشته و همه از جانب حق تایید شده و می باشد احادیث واصله از امام علی (ع) درباره حضرت مهدی بسیار است ولی در اینجا به نقل همین حدیث بسنده می شود حدیث فوق تمام روایات رسیده از پیامب (ص) و بشارتهای او را در بردارد غیبت امام دوازدهم با صراحت بیان شده و اینکه قائم آل محمد نهمین فرزند حسین (ع) است نیز تصریح گردید آنچه که پیش گویی علی (ع) محسوب می گردد مضافاً بر دو امر فوق دشواری در دینداری و استوار ماندن در امر دین است که فرمود مخلصان و مباشران به روح یقین و آنان که آراسته به ولایت ما هستند استوار خواهند ماند در حدیث مذبور هم به غیبت اشاره گردید و هم به ظهور و گسترش عدالت در تمام جهان از امام حسن مجتبی نیز درباره غیبت ظهور و تشکیل حکومت واحد جهانی امام عصر گفتار خطبه و احادیث فراوان وجود دارد در یکی از بیانات آن معصوم آمده است روزگاری بر شرق و غرب زمین فرا می رسد که به سنت بدعت و گمراهی عمل می شود حق و سنت رسول الله می میرد و اعمال نمی گردد و باطل با تمام وجودش گسترش می یابد تا اینکه خداوند مردی را در آخر زمان که از سوی فرشتگانش یاری می شود بر اهل زمین ظاهر خواهد ساخت او زمین را پر از عدل و قسط و نور و برهان خواهد ساخت در آن هنگام کافری نمی ماند جز آن که ایمان آورده و صالحی نیست مگر اینه صلح و آرامش را پذیرفت برکات خداوند در آن زمان فرود می آید و گنجهای زمین آشکار می گردد امام حسن مجتبی در پایان فرمود : فطوبی لمن ادرک ایام و یسمع کلام (21)

امام سوم شیعیان حسین ابن علی در باره قیام و ظهور مهدی سخنان فراوانی ایراد فرمود که در کتب ، مفصل بدان پرداخته شد اما در این گفتار به نقل یکی از آن بسنده خواهم نمود « فی التاسع من ولدی سنه من یوسف و سنه من موسی بن عمران علیها السلام و هو قائمنا اهل البیت یصلح الله تبارک و تعالی امره فی الیله واحده (22) امام حسین در این حدیث قائم اهل بیت را نهمین فرزند خویش خوانده و ضمن تاکید بر ظهور او پشتوانه همه جانبه او را خدای تعالی می داند از امام زین العابدین احادیث گوناگون در ابعاد مختلف قیام مهدی نقل شده است ایشان در حدیثی مفصل ضمن بیان پیشوایان پس از خویش از اوصاف منتظران مهدی و مقایسه آنان با مجاهدان زمان رسول الله فرمود انتظار الفرج من اعظم الفرج (23)

امام محمد باقر امام پنجم شیعیان ضمن بیان مخفی بودن ولادت مهدی و غیبت طولانی او و تشریح اوصاف ایشان و نیز تبیین علائم و نشانه های ظهور فرمود « اذا اقام قائمنا وضع یده عالی روس العباد فجمع بهی عقولهم و اکمل به اخلاقهم » (24) هنگامی که قائم ما ظهور نمود دست خود را روی سر مردم می گذارد و بدان وسیله عقلهای آنان راجمع و اخلاقشان را کامل می کند این بیان نشان می دهد تحمل عدالت و درک همگان برای حکومت جهانی نیاز به اخلاق و عقل دارد .

همه پشوایان درباره مهدی ، حکوت جهانی ، ظهور و غیبت او سخنان مفصلی دارند در این بخش از مباحث به حدیث امام حسن عسکری درباره حکومت جهانی حضرت مهدی (عج) بسنده می کنیم و دفتر دیگری را       می گشاییم.

عن یعقوب بن منقوش سمعت العسکری (ع) یقول الحمدالله الذی لم یخرجنی من الدنیا حتی ارنی الخلف من بعدی اشبه الناس به رسول الله (ص) خلقاً و خلقاً یحفظه الله فی غیبته ثم بظهره فیملا الارض قسطاً و عدلاً کما ملئت ظلماً و جوراً (25)  یعقوب بن منقوش : شنیدم امام حسن عسکری (ع) فرمود : حمد وسپاس خدای را که مرا از دنیا خارج ننمود مگر اینکه جانشین بعد از خود را که شبیه ترین مردم به رسول خداست هم از نظر خلقت و هم از نظر اخلاق ( سیرت و صورت ) دیدم و خداوند او را زمان غیبتش نگهدار خواهد بود و سپس به او اجازه ظهور و خروج خواهد داد و اوست که زمین را پر از عدل و داد می کند بعد از آنکه پر از ظلم و جور شده باشد .

مهمترین نکات و مطالبی را که از احادیث نقل شده و یا مشابه آن که امکان نقل آن نبود می توان استنباط و استخراج نموده این است که حکومت جهانی وعده داده شده و در سایر کتب آسمانی و شخصیتی که از آن توصیف شده است همان مهدی منتظر است و منقولات آن کتب در واقع پیش گویی یک رویداد بزرگ الهی است احادیث و روایت پیامبر و خاندان او که فرمودند مهدی وارث انبیاء است (26) و اینکه برخی سنن آنان در مهدی (ع) به اجرا در می آید (27) همه دلات بر این واقعیت دارد .

مضافاً بر این روایات واصله همگی با جمله « یملأ الارض  قسطاً و عدلاً » قیام حضرت مهدی را توصیف نمود این شاهد بزرگی است که قیام آنحضرت جهانی و برسراسر گیتی سایه خواهد افکند، علاوه براین معصومان در زمان حیات خویش همواره هم جانشین خویش را معرفی و هم از غیبت طولانی صاحب الزمان خبر داده و هم اینکه از ظهور ایشان به امر خداوند سخن گفتند همه این مطالب به منظور آگاهی و تنبه پیروان آنان بوده است . در خاتمه این که منابع روایی و حدیثی نشان می دهد همه پشیوایان درباره حضرت مهدی به اشکال گوناگون و عبارات مختلف سخن گفتند این امر نشان دهنده آن است که مسأله مهدویت نزد آنان به عنوان یک رسالت مهم تلقی می گردید .

علماء اهل سنت و مهدویت

اعتقاد به مهدویت اختصاص به شیعه ندارد بلکه همه فرق اسلامی با تفاوتهایی در ابعاد گوناگون آن به این اصل پایبند می باشند زیرا مسأله ظهور مهدی و تشکیل حکومت جهانی بشارت پیامبر گرامی اسلام است و روایات فراوانی از ایشان در این باب رسیده است بر پایه این روایات علماء اهل سنت نیز این موضوع را قبول دارند در گذشته بطور فشرده  بیان گردید که قریب به چهارصد حدیث از منابع حدیثی و روایی اهل سنت درباره حضرت مهدی وارد شده است بویژه اینکه جمله « یملأ الارض  قسطاً و عدلاً » که اشاره به حکومت جهانی امام مهدی است از نوزده منبع معتبر نقل گردید . اکنون با نقل یک حدیث نظرات و اقوال علماء و اندیشمندان مذاهب مختلف اهل سنت بیان می گردد .

« من سره ان یحیی حیاتی و یموت مماتی و یسکن جنه عدن غرسها ربی فلیوال الا علیاً من بعدی و لیوال ولیه و لتعبد بالائمه من بعدی فانهم عترتی خلقوا من طنبتی رزقوا فهماً و علماً و ویل للمکذبین بفضلهم من امتی القاطعین فیهم صلتی لا انا لهم الله شفاعتی » (29)

هر کسی خشنود خواهد بود که چون من زندگی کند و همچون من بمیرد و در بهشت جاودانی که پروردگارم آن را بنا کرده مسکن گزیند ، پس از من از علی پیروی کند و با هرکس که با او پیروی می کند هم پیمان باشد و از پیشوایانی که پس از من می آیند تبعیت کند چرا که آنان از خاندان من هستند و از سرشت من آفریده شده اند و دانش و بینش به آنها ارزانی شده است .

غالب علماء اهل سنت معتقدند که شخصیتی که پیامبر اکرم (ص) بشارت ظهور او را داده است هنوز متولد نشده است .

« شبراوی » شافعی در « الانحاف » (29) می گوید : شیعه عقیده دارد مهدی موعود که احادیث صحیحه درباره او وارد شده همان پسر حسن عسکری است و در آخر الزمان ظهور خواهد کرد . اما صحیح آن است که وی هنوز به دنیا نیامده و در آینده متولد خواهد شد . او از اشرف اهل بیت کریم است .

ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه ذیل خطبه 16 می گوید : اکثر محدثین عقیده دارند مهدی موعود از نسل فاطمه علیها السلام است اصحاب ما         ( یعنی معتزله ) آن را انکار نمی کنند و در کتابهای خود به نام او تصریح کرده اند و شیوخ ما نیز به آن اعتراف کرده اند (30) منتها او به عقیده ما هنوز متولد نشده و بعداً متولد خواهد گردید .

عبدالوهاب شافعی مصری که در سال 973 هجری قمری درگذشت در کتاب الیواقیت و الجواهر می نویسد : او از اولاد امام حسن عسکری است و تولدش در نیمه شعبان 255 واقع شده است و او باقی می ماند تا با عیسی بن مریم اجتماع کند و عمر شریفش تا زمان ما که اکنون 958 می باشد 706 سال است (31)

شمس الدین ابوالمظفر سبط بن جوزی حنفی متوفای 654 در کتاب معروف خویش موسوم به « تذکره الخواص » (32) می نویسد : محمد بن حسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب کنیه اش ابو عبدالله و ابوالقاسم است . و او خلف حجت صاحب الزمان ، قائم منتظر و آخرین ائمه است . عبدالعزیز بن محمود بن بزاز از ابن عمر خبری نقل کرد که گفت رسول خدا (ص) فرمود : در آخر الزمان مردی از فرزندانم خارج می شود که اسم او مانند اسم من و کنیه او نیز مثل کنیه من است و زمین را پر از عدل می کند همان طور که پر از ظلم شده باشد این همان مهدی است (33)

خواجه پارسا از بزرگان مذهب حنفی در کتاب ( فضل الخطاب ) می نویسد : ابو محمد حسن عسکری بعد از خود فرزندی جز به نام ابوالقاسم ، محمد منتظر که موسوم به قائم و حجت و مهدی و صاحب الزمان است بر جای نگذاشته است . شب میلاد او نیمه شعبان 255 هجری است . نام مادر او نرجس می باشد (34)

ابن طلحه کمال الدین شافعی متوفای 654 در کتاب گران سنگ خویش به نام « مطالب السؤل فی مناقب الرسول » می نویسد : « اما در مناقب ابو محمد حسن عسکری همین بس که بزرگترین مناقب و مزیتی که خدا به او داده آن است که مهدی موعود از سلب او است نام او محمد که کنیه او ابا القاسم ، لقبش حجت و خلف صالح و به قولی منتظر است.(35)

حافظ ابو عبدالله محمد بن یوسف کنجی شافعی متوفای سال 658  در کتاب

(کفایه الطالب) می نگارد امام حسن عسکری روز جمعه هشتم ربیع الاول سال 260 در سامرا از دنیا رفت و در خانه هایی که پدرش در آن دفن شده بود دفن گردید پس از خود پسرش را گذاشت ا و ست امام منتظر . این عالم ودانشمند در باره حضرت مهدی کتابی موسوم به « البیان فی اخبار صاحب الزمان» به رشته تحریر درآورده است.(36)

ابوالعباس احمد بن یوسف دمشقی فرمانی که در سال 1019هجری درگذشت در کتاب « اخبار الدول و آثار الاول» فصل یازدهم کتاب که در بیان حال خلف صالح امام ابا القاسم محمد فرزند حسن عسکری است نوشت: عمرش به هنگام وفات پدرش 5 سال بود لیکن خدا به وی حکمت عطا فرمود چنان که به یحیی داده شده است او متوسط القامه ، زیبا موی،زیبا بینی ، و گشاده پیشانی است (37). ظاهراً معلوم می شود این مورخ اهل سنت معتقد است که حضرت مهدی متولد شده است او بسیاری از خصوصیات امام مرا بیا کرده و او را خلف صالح امام حسن عسکری نامیده است .

نورالدین علی بن محمد صباغ مالکی متوفای سال 855 می گوید : مدت امامت امام حسن عسکری 2 سال بوده است او بعد از خود فرزندش حجت قائم را باقی گذاشت که برای حکومت حق انتظارش کشیده می شود.

پدرش او را مخفی نگه داشته و پنهان کرده است و آن به علت سختی کار و خوف از سلطان وقت بود.

ابن حجر میثمی مکی شافعی در سال 974 در گذشت او در کتاب « الصواعق المحرقه » می نویسد : « حسن عسکری در سامرا وفات یافت عمرش 28 سال بود و به قولی او را مسموم کردند و از خود فرزندی جز ابالقاسم محمد باقی نگذاشت عمر او به وقت وفات پدرش 5 سال بود لیکن خدا در آن سن کم به وی حکمت امامت عطا کرده بود و قائم منتظر نامیده می شود . (37) شماری از محققان و مورخان اهل سنت تولد آن حضرت را ذکر کرده و آن را یک واقعیت می دانند عزالدین بن اثیر متوفای سال 630 در حوادث سال 260 هجری می نویسد: ابو محمد عسکری ( امام حسن عسکری ) در سال 232 متولد گردید و در سال 260 وفات یافت و او پدر محمد است که شیعیان او را « منتظر »  می نامند(38)

 عماد الدین ابو الغدا اسماعیل بن نورالدین شافعی می گوید : علی هادی (امام دهم) در سال 254 در سامرا وفات یافت او پدر حسن عسکری است و حسن عسکری یازدهمین امام از ائمه دوازده گانه است او پدر محمد منتظر است که در سال 255 متولد گردیده است .

شیخ عارف عبدالوهاب شعرانی درباره امام مهدی در کتاب « الیواقیت و الجواهر » می گوید : مهدی از فرزندان امام حسن عسکری است او در شب نیمه شعبا ن سال 255 به دنیا آمده است و تا روز ی که با عیسی بن مریم همراه گردد باقی است بنابراین عمر او تا این زمان یعنی سال 958 هجری قمری 706 سال است  .(39)

                                  

تفاوت زمینه سازی ظهور مهدی موعود در فرهنگ تشیع و تسنن

همانگونه که در گذشته اشاره گردید اعتقاد به ظهور مصلح در تمام ادیان آسمانی مطرح گردید اما در اسلام با تنوع در ابعاد گوناگون بدان پرداخته شده است .

موضوع مهدویت چون ریشه در کلام پیامبر خاتم دارد به همین دلیل همه فرق مسلمان بدان اعتقاد دارند و بر پایه اعتقاد و فرهنگ خویش در اطراف آن اظهار نظر کردند. اینان علاوه بر نقل احادیث و روایات پیامبر به تفسیر و تحلیل آن نیز مبادرت ورزیدند و کتابهای مختلفی در باره مهدی موعود ، ظهور  او و نحوه حکومت جهانی ایشان به رشته تحریر درآوردند . علمای اهل سنت بیشتر در زمینه ملاحم ، فتن و نشانه های ظهور پرداختند زیرا اینان بر این باورند که مهدی مورد بشارت پیامبر اکرم هنوز متولد نشده است قویاً محتمل به نظر می رسد این اعتقاد و باور آنان و از پرداختن به دو موضوع اساسی باز داشته است یکی مسأله انتظار و دیگر ظهور مهدی مورد بشارت بهر تقدیر واژه ملاحم جمع ملحمه و در لغت به معنی جنگ بزرگ و حماسه عظیم است اما در اصطلاح به فتنه ها و آشوبهای آخر الزمان اطلاق می گردد .واژه فتن جمع فتنه به معنی آزمایش ، بلا ،محنت ، آشوب ، اختلاف آراء و عقاید و بالاخره جنگ و خونریزی استعمال شده است .

علما و پژوهشگران علائم و نشانه های ظهور را گرد آورده اند وتحت عنوان « علائم ظهور » یا « ملاحم و فتن »  به رشته تحریر در آورده اند (40) به طوری که شیخ آغا بزرگ طهرانی در کتاب « الذریعه » (41) نگاشت تنها علما و متفکران شیعه چهل و دو کتاب تحت  عنوان « ملاحر » هفت کتاب موسوم به « فتن » و سه کتاب زیر عنوان « علائم ظهور » نوشته اند. این کتب توسط اصحاب و یاران ائمه و در قرنهای اولیه اسلام تأ لیف شده است . بدیهی است که اعتقاد به ظهور مهدی اختصاص به شیعیان ندارد و پیروان مذاهب دیگر اسلامی بسان شیعیان به این اصل باور دارند توجه به ملاحم و فتن نیز مخصوص شیعیان نیست بلکه علمای اهل تسنن نیز روایات فروانی در این زمینه نقل کرده اند.

برخی از کتابهای مهم اهل تسنن که اخبا ملاحم و فتن در ضمن آنها روایت گردیده بقرار زیر است .1 – در المنثور 2- مستدرک حاکم 3- جمع الجوامع 4- کنز العمال 5- مجمع الزواید 6- عقد الدرر7- حلیه اولیاء 8- تذکره القرطبی9- مقدمه ابن خلدون 10 – الخصائص الکبرا 11- ینا بیع الموده 12- حلیه الا برار 13- صحیح بخاری 14 – صحیح مسلم 15 – سنن ابن ماجه 16 – سنن ابن ابی داوود 17- سنن ترمذی (42) افزون بر آنچه که گفته شد شماری از علما و دانش آموختگان اهل سنت در زمینه ملاحم و فتن آثار مستقلی از خود بر جای گذاردند که نام آنها به قرار زیر است .

1-ملا جلال الدین سیوطی شافعی : وی سه کتاب در این زمینه تالیف کرده است که نام آنها عبارت است از :« علامات المهدی » ، « نبذه من علامات المهدی » و« البرهان فی علامات المهدی آخر الزمان».

2- ابن حجر میثمی شافعی مکی او ظاهراً تنها یک کتاب به نام « علامات المهدی المنتظر» از وی بر جای مانده است .

3 – ابن حجر میثمی سعدی مصری شافعی : از او کتاب « حاشیه علی القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر » باقی مانده است .

4- و بالاخره علی بن حسام الدین متقی هندی : ابن کمال پاشا حنفی و تعدادی دیگر از بزرگان اهل سنت کتابهایی در باره ملاحم و فتن بر جای گذاردند . از مجموع آنچه که بیان گردید می توان استنباط کرد که علما اهل سنت در عرصه علم حدیث ، تاریخ و گردآوری مو ضوع مربوط به مهدویت و زمینه سازی ظهور آن حضرت فعال اند اما چون معتقدند که حضرت هنوز به دنیا نیامده آن عشق و شوق که در میان شیعیان متجلی است در اینان به چشم نمی خورد . حال موضوع ظهور مهدی و ابعاد گوناگون آن در فرهنگ تشیع را با احادیثی از امامان معصوم پی می گیریم.  

آثار غیبت و زمینه سازی ظهور در فرهنگ و تاریخ تشیع

در مباحث گذشته به این موضوع پرداخته شد که پیشوایان شیعه اگر چه همواره از غیبت امام زمان خبر دادند از سوی دیگر راههایی را برای تعجیل و تسریع ظهور امام دوازدهم به پیروان خویش آموختند . غیبت امام زمان بدون شک مقدر الهی است همانگونه که ظهور آن عزیز هم با اراده و خواست خداوند تحقق می یابد . هرچه زمان به جلو می رود شور و شوق عمومی برای ظهور حضرت مهدی گسترش می یابد این پدیده در جای خود بسیار مبارک تلقی می شود به جاست که علاقمندان آن امام اشتیاق ظهور را بیش از پیش در جامعه گسترش و مردم را برای آن آماده سازند اما نباید پدیده  مزبور منجر به تعیین زمان مشخص ظهور گردد بگونه ای که مردم در زمان معین امیدوار ظهور باشند زیرا بر پایه روایات واصله از امامان معصوم هیچ کس جز خدای تعالی از زمان دقیق ظهور آگاهی ندارد . بنابراین تعیین وقت برای ظهور براساس برداشتهای ذهنی و تصورات شخصی جایز نیست  ، علاوه بر این تعیین زمان برای ظهور خلاف مفهوم و فلسفه انتظار است و چه بسا منتظر را به سستی و یا نا امیدی بکشاند بنظرمی رسد یکی از حکمت و فلسفه عدم تعیین زمان معین برای ظهور بدین جهت باشد که ستم دیدگان نا امید نباشند و بدانند که دست انتقام خدا همواره در کمین ستمگران است و روزی آنان را مجازات خواهد کرد از طرفی دیگر ستمگران خود را مطلق العنان نپندارند و خویش را از شعاع ظهور مصلح دور نبینند و مومنان در انتظار مهدی موعود باشند آماده سازی افکار عمومی مردم توسط شخص رسول خدا و سپس پیشوایان موجب گردید تا از فردای غیبت ، شیعیان در انتظار فرج باشند و مردم هر دوره ای خود را مردم آخر الزمان  می پنداشتند . بر این اساس ابهام ظهور فرج بعد از زمان و عدم اصلاح از زمان دقیق  آن یک ضرورت بشمار می رود . اما بنظر می رسد علاقه شدید و فراوان مردم به موضوع ظهور مصلح جهانی از یک سوء اهتمام معصومان (ع) به طرح این مساله در جامعه و کنترل پیامدهای احتمالی آن از سوی دیگر و نیز به منظور جلوگیری از تعیین زمان ظهور ، برای هنگام ظهور علائم و نشانه هایی بیان فرمودند که وقوع شماری از آن حتمی و تعداد دیگر غیر حتمی است . در این بخش از میان مباحث باید به این سوال که اعتقاد به ظهور مصلح چه اثری دارد پاسخ گفت ؟ در پاسخ به چنین پرسشی باید گفت اعتقاد به ظهور مصلح در قطب های گوناگون و متنوع جامعه اثر یا آثار متفاوت دارد از یک جهت این اعتقاد موجب نشاط و زنده شدن روح امید در میان محرومان و ستمدیدگان جامعه می گردد . و از طرف دیگر عامل و ابراز هراس و وحشت طبقه ستمگر بهره کش خواهد گردید . البته اعتقاد به ظهور مصلح هنگامی می تواند این نقش مهم و حیاتی را ایفا کند که اتفاق و وقوعش در هر روز و هر ساعت ممکن و محتمل باشد ولی اگر تاریخ و زمان ظهور معلوم و مشخص باشد نسلهایی که عمر خود را متصل به آن زمان نمی دانند خود به خود از شعاع تاثیر آن خارج اند . از این رهگذر ستمکشان نا امید و ستم گران بی پروا می گردند یه همین جهت که هر کس ، هر طایفه ، و هر گروه قدرتمند در عصر خود را شعاع ظهور بداند  در اسلام  همه ابعاد اصلاح جهانی آخر الزمان با دقت مشخص شده است . اما ظاهراً به دلایل فوق زمان ظهور در هاله ای از ابهام باقی مانده است . انتظار فرج فرمان خدا ، رسول و پیشوایان معصوم می باشد . انتظار مورد نظر ما به معنی پویایی ، تحرک و آماده باش همیشگی است . زیرا ظهور امام عصر (ع) با اراده خدا تحقق خواهد یافت بهر تقدیر هنگامی که به متون روایی و حدیثی مراجعه شود نکات زیادی درباره انتظار امام زمان به ما خواهد آموخت که در اینجا به تعدادی از آن بطور فشرده و گذرا اشاره می شود .

انتظار رمز پایداری و پویایی است

منتظران مهدی (ع) در همه حال انتظار می کشند چه اینکه زمان طولانی باشد و چه اینکه زمان محدود باشد زیرا عاشقان مهدی بر این باورند که ظهور آن حضرت با اراده و مشیت الهی و تحقق تمام شرایط تعیین شده در روایات صورت می پذیرد بنابراین سربازان و منتظران بقیه الله الاعظم در تمام طول زمان ، انتظار کشیده و در حال آماده باش خواهند بود با این توضیح و آن چه که گذشت آشکار گردید که تعیین زمان دقیق هم پیامدهایی مانند یاس و ناامیدی برای مستضعفان و خشنودی برای صاحبان قدرت و مقام در پی خواهد داشت . امام باقرعلیه السلام  در پاسخ فضیل بن سیار که پرسید آیا در امر قیام قائم وقت مشخصی وجود دارد ؟ فرمود : کذّب الوقاّ تون ، کذب الوقاتون ، کذب الوقاتون موسی علیه السلام لما خرج و افداً الی رب و اعدهم ثلاثین یومً فلما زاده الله علی الثلاثین عشراً قال قومه قد اخلفنا موسی فضمعوا ما صنعوا (43) امام باقر فرمود : کسانی که برای زمان ظهور وقت تعیین می کند دروغ می گویند این جمله را امام سه بار تکرار فرمود آنگاه افزود زمانی که موسی به قراری که با پروردگارش داشت و قوم خود را ترک کرد سی روز بود امام خداوند ده روز بر آن افزود سرانجام قوم او گوساله پرست شدند . این حدیث به خوبی تعیین زمان را منافات با حکمت نا معلوم بودن ظهور می داند و زمان ظهور را وابسته به اراده خدا می داند و تعیین کنندگان را دروغ گو می خواند زمان ظهور در باب پیامدهای تعیین زمان ظهور امام کاظم (ع) فرمود : فلوفیل لما : ان هذا الامر لایکون الا مانتی سنه او ثلاث مائه سنه لقست القلوب و لرجع عامه الناس عن الاسلام ولکن قالوا : ما اسرعه و ما اقربه تا لفاً لقلوب الناس و تقریباًً للفرج (44) اگر به ما گفته شود امر ظهور قائم تا دویست سال یا سیصد سال واقع  نمی شود دلها  سخت می گردد بیشتر مردم از اسلام بر می گشتند اما گفته اند این با شتاب پیش می آید و چه نزدیک است تا دلهای مردم الفت گیرد و فرج نزدیک احساس شود .

ظهور به طور ناگهانی فرا می رسد

روایات واصله از سوی پیامبر اسلام و ائمه معصومین (ع) مساله ظهور را به قیامت تشبیه کرده است و آن هم به علت دو موضوع است . نخست اینکه ظهور به طور ناگهانی و یکجا رخ خواهد داد . دوم اینکه هیچکس جز خدا از آن اطلاع ندارد امام رضا (ع) در این باره می فرماید : ان النبی صلی الله علیه و اله قیل له یا رسوالله متی یخرج القائم من ذریتک ؟ فقال علیه السلام مثله الساقه التی لایجلتها لوقتها الاهو ثقلت فی السموات و الارض لایائیکم الابقتهً (45) به پیامبر عرض شد ای رسول خدا آن قائم که از نسل شما است چه وقت ظهور می کند حضرت فرمود : ظهور او مانند قیامت است تنها خدا است که چون هنگامش فرا رسد آشکارش می سازد و این امر بر همه پوشیده است و به ناگهانی تحقق خواهد یافت

ظهور را باید نزدیک ارزیابی کرد

بارها به این موضوع اشاره گردید که نمی توان برای ظهور، زمان تعیین کرد و از تعیین زمان بشدت نهی شدیم . این نهی شدن بدین معنا و مفهوم هم نیست که باید آن را دور دانست این مساله هم از روایات بخوبی استفاده می شود در دعای عهد که از امام صادق (ع) نقل شد آمده است :     « اللهم اکشف هذه القمه عن هذه الامه بحضوره و عجل لنا ظهوره انهم یرونه بعیداً و نراه قریباً » بار خدا یا اندوه و دلتنگی این امت را با حضور ولی خود برطرف (45)

ساز و در ظهور او شتاب کن دیگران ظهور را دور می بینند و ما آن را نزدیک می بینیم .

دعا برای تعجلیل فرج

یکی از وظایف مهم و اصلی شیعیان و عاشقان مهدی (ع) دعا در پیشگاه خداوند برای تعجیل ظهور است . امام زمان (ع) ارواحنا لمقدمه فدا خود فرمود : و اکثر وا الدعا لتعجیل الفرج فان ذالک فرجکم (46) 

به نشانه های ظهور باید توجه کرد

علائم و نشانه های ظهور در روایات صحیح آمده است و بدان هم باید توجه نمود . شماری از آن علائم و نشانه ها عبارتند از برخی رخدادهای اجتماعی نظیر جنگها ، آشوبها ، کشته شدن افراد خاص ، زوال شماری از حکومتها و وقوع تعدادی از رویداد های طبیعی مانند سیلهای ویرانگر ، قحطی ، خشکسالی ، خورشید گرفتگی و ماه گرفتگی  غیر عادی و پدیدار شدن حوادث غیر عادی مثل برخاستن ندایی در آسمان که نام قائم (ع) را در همه جا طنین انداز می سازد در روایات مربوطه تصریح شده که وقوع برخی از این نشانه ها حتمی است تا اینها تحقق نیابد ظهور رخ نخواهد داد و بعضی از آنها هم غیر حتمی است تحقق یابد یا تحقق نیابد. (47)

بنظر می رسد علائم و نشانه های ظهور ، بیان شده تا از ادعاهای دروغین مهدویت جلوگیری بعمل آید زیرا عده ای از روایات غیر صحیح و یا با استفاده از شرایط خاص سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی ، اقتصادی ، مذهبی و فقدان آگاهی مردم سوء استفاده کرده و در گوشه و کنار جهان ادعای مهدویت کردند بزودی چهره شماری از مدعیان مهدویت در تاریخ را معرفی و ریشه های آن را بررسی خواهیم کرد قبل از آنکه به بررسی علل و ریشه های این موضوع پرداخته شود توجه خوانندگان را به برسی موضوع شاعران و مهدویت جلب می نمایم .

شاعران ومهدویت

شاعران بزرگ که اکنون پس از قرنها همچون ستاره در جهان ادب ،فلسفه و عرفان می درخشند موضوع مهدویت را پی گرفته و فعالانه در زمینه سازی ظهور مهدی عاشقانه گام برداشند در اینجا صرفاً به بیان دیدگاه دو شاعر بزرگ یعنی « حافظ » که عاشقی دل سوخته بوده و دیگری مولانا جلاالدین محمد بلخی که با نگاهی دیگر بدان پرداخته و آن را بررسی خواهیم کرد .

حافظ و مهدویت

استاد علی دوانی در کتاب « شوق مهدی » بر این باور است که هیچ یک از شاعران بزرگ و نامی جز حافظ شیراز  تا این  حد ابیاتی مناسب با اعتقاد شیعیان درباره امام زمان (عج) نسروده است . بسیار ی از غزلها و ابیات آن تقریباً وصف حال آن امام غایب را در خود جای داده است . (48)

حافظ درباره غیبت حضرت مهدی می  گوید :

از دست غیبت تو شکایت نمی کنم     تا نیست غیبتی نبود لذت حضور

در جای دیگر در همین زمینه می گوید :

ای غایب از نظر به خدا می سپارمت      جانم بسوختی به جان دوست دارمت

از همه جالبتر اینکه حافظ اشعار و ابیاتش را با نام مبارک مهدی مزین ساخته است آنجا می گوید :

کجاست صوفی دّجال چشم ملحد شکل      بگو بسوز که مهدی دین بنیاد رسید

و در جای دیگر می گوید :

گفتند خلایق که تویی یوسف شانی     چون نیک بدیدم به حقیقت به از آنی

با اینکه ابیات و غزلهای حافظ از پیچدگی خاص خود برخوردار است و نیاز به شرح و تفسیر دارد ولی آنچه اکنون از نظر گذشت چنان روان و روشن است که هر خواننده ای مفاد آن را براحتی پی می برد .

جلال الدین محمد بلخی و مهدویت

جلال الدین محمد بلخی معروف به مولانا یا ملای رومی از شاعران بزرگ بشمار می رود که در زمینه های گوناگون معارف اسلامی سخن به میان آورده است وی صاحب کتاب ارزشمند مثنوی معنوی است که تاکنون ده ها شرح و تفسیر بر آن نگاشته شده است . دیوان شمس تبریزی این سروده عظیم نیز منسوب به ایشان است وی علاوه بر این کتابهای دیگری نیز به رشته تحریر در آورده است . مولانا با اعتقاد به مهدی موعود و اصل مهدویت این گونه سروده است .

پس بهر دوری ولی قائم است           تاقیامت آزمایش دائم است   

هرکه را خوی نکو باشد برست        هر کسی کاوشیشه دل باشد شکست

پس امام حّی و قائم آن ولیست       خواه از نسل عمر خواه از علی است

مهدی و هادی وی است ای راه جو     هم نهان و هم نشسته روبرو

مولانا جلال الدین محمد بلخی در مورد حضرت مهدی در دیوان شمس تبریزی نظری دیگر دارد که بعداً از نظر خواهد گذشت . اما در اینجا در بیت سوم مصرع دوم درباره نسبت قائم آل محمد دچار تردید شده است . اگر مقصود مولانا در بیت فوق آن « مهدی » باشد که در اخبار و منابع تمام فرق مسلمین وارد شده است صحیح نیست زیرا در منابع اسلامی ( مهدی قائم ) یک شخص معین است که در زمانی ظهور خواهد کرد و مانند خود پیامبر با جوامع رفتار خواهد کرد .

عبدالرحمن بن خلدون در مقدمه معروفش گفته است

« اعلم ان فی المشهور بن الکافه من اهل الاسلام علی ممّر الاعصار انه لابد فی آخر الزمان من ظهور رجل من اهل البیت یوّید الدین و یظهر العدل و تیبعه المسلمون و یستولی علی الممالک الاسلامیه و یسمی بالمهدی » (49) بدانکه در میان همه اهل اسلام در طول قرون و اعصار مشهور است که بطور حتم در آخر الزمان مردی از اهل بیت ظهور می کند دین اسلام را تأیید نموده عدالت را آشکار می کند و بر تمام ممالک اسلامی مسلط می گردد و او مهدی نامیده می شود این مشخصات را که حضرت مهدی از اولاد پیامبر اسلام و از نسل علی است در مدارک ذیل می توان مطالعه کرد .

1ـ اسعاف الراغبین که در حاشیه متن نورالابسصار شبلنجی چاپ شده است  ص 134

2ـ الملاحم و الفتن ص 194

3ـ منتخب کنزالعمال جلد شش ص 432

4ـ البرهان فی علامات مهدی آخر الزمان ، در اغلب ابوابی ترتیب داده شده است احادیث زیادی در مشخصات حضرت مهدی نقل نموده است .

5ـ تذکره الغواص  ص 377 چاپ سال 1369

6ـ صواعق المحرقه در آیة 12 از آیات

7ـ ینابع الموده ص 469

8ـ الجامع الصغیر حدیث 9244

9ـ عقد الدرر در باب سوم

10ـ مستدرک صحیحین جلد جهار ص 557

11ـ سیره الحلیه جلد یک ص 221

گمان می رود این مدارک برای اثبات مهدی که مهدی موعود از نسل پیامبر اکرم و از اولاد علی و فاطمه (ع ) است کافی باشد مضافاً در این منابع دیگری در گذشته در پا ورقی این گفتار ذکر شده است . اکنون پرسش اساسی این است که ایا صاحب این ابیات و این احادیث را ندیده است ؟ یا اینکه آن را ملاحظه کرده اما مقصود او چیز دیگری است ؟ استاد محمد تقی جعفری در شرح این ابیات پاسخ دیگری به مولانا داده است که زیبایی و گویایی آن موجب گردید تا چکیده آن از نظر خوانندگان بگذرد در ابیات فوق مولانا جلال الدین به دو موضوع مهم که عقاید اسلامی مطرح می باشد اشاره کرده است . در تفسیر این ابیات هم بین مفسران مثنوی اختلافات جدی به چشم می خورد این اختلافات بر خاسته از عقاید مذهبی است که صاحب ابیات فوق را به آنها منصوب می سازد .

آن دو اصل یا موضوع ، ولایت و مهدی موعود است . دانشمندان اسلامی در تفسیر معنای ولایت مباحث فراوانی را مطرح کردند ازجمله آیاتی که دلالت بر ولایت تکوینی می کند آیة شش سوره احزاب است « النبی اولی یا لمومنین من انفسهم » با توجه به آیه معلوم می گردد که این اولویت همان ولایت تکوینی است. اکنون سؤال این است آیا ولایت تکوینی را می توان کسب کرد یا حقیقتی است موهنی؟ برای روشن شدن موضوع می توان ولایت را به دو دسته تقسیم کرد

1ـ ولایت تکوینی وجودی

2ـ ولایت تکوینی تعیینی (50)

مقصود از ولایت قسم نخست آن است که هر فرد انسانی هرچه در راه تکامل جلو تر برود و به رشت شخصیت بیشتری نائل گردد تقرب اویه خدا افزون تر و در نهایت تصرف و نظارت او د رانسانها بعنوان نماینده عمومی الهی بیشتر خواهد شد این دسته از افراد اولیا الله هستند این ولایت که تکوینی وجودی است بر اساس آیات و روایات اکتسابی است و به هیچ وجه تعلق به نژاد یا نسب مخصوص ندارد اگر مراد مولانا از ولایت در ابیات فوق همین باشد از نظر مدارک اسلامی قابل پذیرش می باشد.اگر مقصود ملای رومی از « امام حی و قائم » اصطلاح ویژه در عقاید اسلامی است که او را به عنوان شخصیت تعین شده الهی می پذیرند صحیح نیست زیرا ولایت امام مهدی از نوع ولایت تکوینی تعیین است این ولایت بر اساس مدارک و منابع اسلامی اکتسابی نیست و مطابق مصالحی که خداوند می داند به آنها داده است ، این ولایت منحصر در پیامبران و جانشینان آنها می باشد . از آیات فراوان می توان این قسم از ولایت را استفاده کرد . در اینجا به دو آیه اشاره می گردد .

1ـ والله یعلم حیث یجعل رساله (51)

2ـ ولکن الله یجتبی من رسله من یشاء (52)

شیعه و سنی این روایت را که جانشینان پیامبر دوازده نفرند نقل کردند « الخلفاء من بعدی اثناعشر کلهم من قریش ( 53) این دوازده نفر که در حدیث آمده با هیچ یک از آنان که در صدد ولایت برآمدند و متصدیان خلافت بودند قابل انتباق نیست . بلکه تنها با پیشوایان دوازده گانه جهان تشیع قابل تطبیق است . پس روایت فوق اشاره به دوازده تن اولیاء الله تعیینی است که منطبق با پیشوایان جهان تشیع می باشد . نتیجه اینکه اگر منظور مولانا در بیت سوم ولایت تکوینی وجودی باشد صحیح است اما اگر ولایت تکوینی تعیین باشد نه تنها صحیح نیست بلکه مغایر با احادیث اهل اهل سنت نیز می باشد . در بیت چهارم با همان برداشت پیشین یعنی ، ولایت تکوینی وجودی ولایت تکوینی تعیینی صادق است . بدین معنی که « مهدی و هادی » انسان هدایت شده و هدایت کننده باشد ولایت تکوینی وجودی است اگر منظور او (مهدی شخصی) باشد که در اخبار و منابع تمام فرق اسلامی از او سخن گفته شد صحیح نیست . چرا که در منابع اسلامی ( مهدی قائم ) یک شخص معین است که در زمانی ظهور می کند و مانند پیامبر اسلام با جوامع رفتار خواهد کرد و ( 54) او از خاندان پیامبر و اولاد علی و فاطمه علهیم السلام است . اینک نظر مولانا را در دیوان شمس تبریزی مرور می کنیم .

ای شاه شاهان جهان الله مولانا علی   ای نور چشم عاشقان الله مولانا علی

حمد است گفتن نام تو ای نور فرج نام تو   خورشید و مه هندوی تو الله مولانا علی

خورشید مشرق خاوری در بندگی بسته کمر   ماهت غلام نیک پی الله مولانا علی

خورشید باشد ذره ای از خاکدان کوی تو   دریای عمان شبنمی الله مولانا علی

موسی عمران در غمت بنشسته به در کوه طور     داوود می خواند زبور الله مولانا علی

شاهم علی مرتضی بعدش حسن نجم سما    خوانم حسین کربلا الله مولانا علی

آن آدم آل عبادانم علی زین العباد هم باقر و صادق گوا الله مولانا علی

موسی کاظم هفتمین باشد امام و رهنما     گویم علی موسی الرضا  الله مولانا علی

سوی تقی آی و نقی در مهر او عهدی بخوان با عسکری رازی الله مولانا علی

مهدی سوار آخرین بر خصم بگشاید کمین     خارج رود زیر زمین الله مولانا علی

تخم خوارج در جهان نا چیز و نا پیدا شود      آن شاه چون پیدا شود الله مولانا علی

دیو و پری و اهریمن اولاد آدم مرد و زن   دارند این سردر دهن الله مولانا علی

اقرار کن اظهار کن مولای رومی این سخن   هر لحظه سر من لدن الله مولانا علی

شمس تبریزی بیا بر ما مکن جور و جفا      رخ را به مولانا نما الله مولانا غلی

مدعیان مهدویت علل و ریشه های آن

تاکنون موضوعات فراوانی که درباره پیشینه تاریخی زمینه ساز ظهور حضرت مهدی (ع) وجود داشت مطرح و بررسی شده است اکنون یک موضوع اساسی دیگر در تاریخ بچشم می خورد که باید بدان پرداخت . علل و ریشه های آن را نیز یافت و آن مدعیان دروغین مهدویت می باشد چرا اینان چنین ادعاهایی را در عرصه های مختلف نمودند ؟ چه عواملی آنان را برای این امر حمایت کرده است ؟ و اصولاً انگیزه مدعیان و حامیان آنان از این ادعا ها چه بوده است ؟ پرسش مهمتر اینکه چرا مردم از این مدعیان حمایت بعمل آورده و با آنان همراه می شدند ؟ این سؤالات و دهها پرسش دیگر در این بخش از مباحث نارنجی روشن و علل شکل گیری چنین ادعاها آشکار خواهد گردید . اعتقاد به حضرت مهدی از زمان پیامبر اسلام و امامان معصوم نزد مسلمان مسأله ای ثابت و مسلم بوده است . همانگونه که غیبت ایشان از پیشگوئیهای پیامبر اکرم و ائمه اطهار بوده است این حقیقت بدین علت معروف و مشهور بود که احادیث و روایات وارده از سوی رسول خدا و پیشوایان معصوم افکار عمومی را برای غیبت امام دوازدهم مهیا کرد و این حقیقت به هیچ وجه قابل تکذیب نبود . برهمین اساس در طول قرنها شماری از افراد پدید آمدند که مقام مهدویت به آنان نسبت داده شده است واقعاً اینکه او هم چنین ادعایی را داشته یا نه ؟ دقیقاً معلوم نیست بلکه اطرافیان برپایه اهداف و خواسته های خویش چنین نسبتی را به او       داده اند . . البته از سوی دیگر افرادی یافت شدند که فریب نفس خویش را خورده و اسیر هوس شده و ادعای مهدویت را به دروغ یدک کشیده اند تا به اهداف اجتماعی خویش نایل گردند .

مورخان تعداد اینگونه افراد را حدودپنجاه نفر ذکر کردند . شایان ذکر است که برخی از مدعیان مهدویت مجهول النسب می باشند شماری دیگر هویت آنان دقیقاً روشن نیست نسبت تعدادی از این مدعیان و جاهت دینی و مذهبی ندارند . گفته می شود عده ای آن چنان اعمال غیر عاقلانه ای مرتکب شدند که بیشتر به سفیهان و دیوانگان شباهت داشتند . بنا به شهادت تاریخ گروهی دیگر با همراهان و پیروان خود در آغاز ادعا محو و هلاک گردیده و نامشان از صفحات تاریخ حذف شده است . برای اینکه بتوان مدعیان مهدویت را بهتر شناخت می توانیم آنان را به دسته های مختلف تقسیم  نماییم اگر جه این تقسیم بندی جامع و کامل نیست اما گویای بخشی از مطالب خواهد بود .

-           کسانی که منسوب به مهدویت اند .

-           گروهی که انگیزه های سیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی داشته اند و ادعای مهدویت نمودند.

-    شماری دیگر بدلیل فقدان هویت ملی و کسب شهرت به تحریک استعمار گران ادعای مهدویت کردند .

در انجا مدعیان مهدویت یکی پس از دیگری معرفی می شوند و شرایط و موقعیت اجتماعی ، سیاسی ، فرهنگی ، تاریخی و اقتصادی آنان در خلال بررسی احوال آنان تجزیه و تحلیل می گردد .

-   گروه نخست کسانی که منسوب به مهدویت اند . در تاریخ اشخاص و افرادی یافت می شوند که پیروان و یارانشان درباره آنان ادعای مهدویت نمودند و او را در جامعه مهدی موعود قلمداد کردند آنچه که دقیقاً معلوم نیست این است که چرا آنان در برابر این نسبت که به آنها داده شده واکنش نشان ندادند و سکوت اختیار کردند . البته پیروان این افراد هم مجدانه تلاش می کردند تا از احادیثی که پیامبر اسلام درباره حضرت مهدی وارد شده بهره جسته و به آنان تطبیق دهند و افکار مردم را برای پذیرش مهیا سازند . یکی از احادیثی که دست ما به مدعیان و مدعی سازان بوده این است که پیامبر اسلام فرمود : « نام مهدی نام من است » بر پایه این حدیث فردی که نام محمد بود به عنوان مدعی مهدویت معرفی می شد .

1- محمد حنفیه : او براساس حدیث فوق منسوب به مهدویت شد . یاران و پیروان مختار بن ابی عبیده ثقفی این نسبت را به محمد فرزند امیر المؤمنین مشهور به محمد حنفیه داده و حدیث پیامبر را بر او تطبیق دادند . در حالی که مدعی سازان غافل شدند که پیامبر وسایر ائمه فرمودند که مهدی موعود نهمین فرزند (55) حسین است . البته تاریخ از خود محمد حنفیه در خصوص این ادعا چیزی در پرونده ندارد .

2- زید بن علی بن الحسین : در احادیث و روایات از پیامبر گرامی اسلام نقل گردید « مهدی از فرزندان حسین است و با شمشیر خروج می کند و او فرزند سبیه یا مسبیه ( زن اسیر شده است ) . براساس حدیث مزبور هنگامی که زید بن علی الحسین (ع) قیام نمود پیروانش ادعا نمودند که او مهدی است . زیرا او از فرزندان امام حسین بوده و با شمشیر قیام نموده است مادرش نیز سبیه است . جان کلام اینجا است که پیروان « زید » احادیث فراوان دیگر را که ازرسول خدا وارد گردید فراموش کردند : نخست اینکه فرمودند : امامان و پیشوایان پس از من دوازده نفرند نه نفر از صلب حسین اندو و نهمین آنان قائم امام است مضافاً بر این پیامبر اسلام فرمود : « نام مهدی نام من است » در حالی که این حدیث با « زید بن علی » همخوانی ندارد . علاوه بر این غراین و شواهد تاریخی گواه این واقعیت است که « زید بن علی » قیامش برای احیای حق و مبارزه با باطل و با عنایت و اجازه ضمنی امامان عصرش بوده است . پیروان زید در پی اهداف خویش بودند اما زید در مسیر مبارزه به شهادت رسید و سالیانی سر او بر دار ماند و امامان معصوم همواره از او تجلیل کردند . اکنون این پرسش مطرح می شود که شماری از احادیث و روایات هر قیامی  که قبل از قیام قائم انجام پذیرد را محکوم به شکست تلقی نمود با این اوصاف خروج خاندان اهل بیت و اجازه امامان به آنها مانند زید چگونه قابل توجیه است ؟ (56) محققان و اندیشمندان در کتابهای مفصل ضمن بیان این روایات ، منطقی  ترین و عقلانی ترین پاسخ را داده و توجیه کردند . چکیده پاسخ آن احادیث این است . روایاتی که قیام و انقلاب را قبل از ظهور مهدی نهی می کند علاوه بر ضعف سند دلالت بر این ندارد که قیام نکنید . از حقوق خود دفاع نکید و بر ستمگران نشورید بلکه این دسته از روایات نتیجه هر قیام را کوتاه مدت و محکوم به شکست دانسته است . این واقعیت روشن است که با هیچ قیامی غیر از قیام قائم آل محمد عدالت واقعی تحقق نخواهد یافت .

3- محمد بن عبدالله معروف به محض : سالیانی پس از قیام « زید بن علی » محمد بن عبدالله معروف به محض فرزند حسن == فرزند امام حسن محتبی (ع)چسم به جهان گشود . فرصت طلبان و هوی پرستان نسبت به مهدویت را به او دادند . این نسبت بر پایه حدیث ضعیف ، ساختگی و منسوب به رسول اکرم (ص) به ایشان داده شد . و آن حدیث مخدوش این است ، « مهدی اسم پدرش اسم پدر من است » در حالی است که صدها حدیث درباره نام حضرت مهدی وارد شده که نام مبارک پدر ایشان را حسن عسکری خوانده است . گفته می شود پدر وی عبدالله به عنوان که او مهدی است با او بیعت کرده است علاوه بر مردم منصور دوانقی عباسی هم با ایشان بیعت نمود . اما هنگامی که حکومت عباسی شکل گرفت محمد بن عبدالله از بین رفته و منصور نیز بیعت خویش را شکست . (57)

گروه دوم کسانی که انگیزه های سیاسی ، اجتماع و اقتصادی داشته اند و ادعای مهدویت نمودند

1- مهدی عباسی : فرزند منصور دوانقی است این خاندان همواره در جستجوی قدرت و ریاست بودند همین امر موجب گردید که پدرش منصور ادعا کند پسرش همان مهدی است . این درحالی است که قبل از این ادعا محمد بن عبدالله محض که به مهدویت منسوب بود وی به عنوان مهدی با او بیعت کرده بود تاریخ اینگونه مدعیان فراوان در حافظه خویش به یادگار دارد نکته مهم آن است که مدعیان مهدویت ویژگی و خصوصیات منحصر به حضرت مهدی را مورد توجه قرار نمی دهند این در حالی است که بسیاری از مردم از آن واقف بودند .

2- محمد احمد سودانی : گفته می شود او از مهمترین و معروفترین مدعیان مهدویت بود وی معروف به مهدی سودانی است ، نام پدرش عبدالله بود و در سودان چسم به جهان گشود . محمد احمد سودانی از قبیله دناقله بود شغل پدرش قایق سازی بوده است محمد احمد به علوم دینی روی آورد و مراتب آن را طی کرد و در ضمن به درجات طریقت را نیز گذراند . او در تیز هوشی ، تقوا و سخنوری زبان زد همگان بود و با سرعت مردم را به خود جذب کرد . او به امر به معروف و نهی از منکر پرداخت و مردم را به رعایت موازین شرعی دعوت می نمود .

وی در سال 1881 میلادی 1297 قمری زمینه را مهیا دید و ادعای مهدویت کرده و خود را مهدی منتظر نامید . عده ای براین باورند که تعدادی از عوامل زمینه ساز چنین دعوی شده است . (58)

1- انتظار مسلمانان برای ظهور حضرت مهدی از آن جمله مردم سودان بودند که در انتظار مهدی موعود بودند .

2- شیوخ قبایل و فقهای سودان بر این اعتقاد بودند که مهدی (ع) از میان آنان ظهور خواهد کرد . این عقیده را به روایاتی از پیشوایان حدیث اهل سنت مستند می نمودند .

3- مالیات سنگین که دولت آن روز سودان از مردم دریافت می کرد مالیات دهندگان علاوه بر پرداخت مالیات در فشار و آزار نیز بسر می بردند . شگفت انگیز تر آنکه از زنان و کوکان نیز مالیات گرفته می شد . مردم سودان سالانه سه بار مالیات پرداخت می کردند . بار نخست متعلق به فرمانداری بود ه و بار دوم برای قضات و مالیات مرحله سوم برای ماموران بوده است .

4- حمایت تجار ناراضی از محمد احمد ، خرید و فروش برده در سودان رایج بوده است . جوانان با قیمت ارزان خریداری و با قیمت گران به نقاط دور دست و کشورهای همجوار فروخته می شدند و سپس به کارهای شاق و طاقت فرسا مشغول می شدند پس از آنکه تجارت برده منسوخ شده و از رونق افتاده ماموران از تجار مالیات گذشته را دریافت می کردند هنگامی که محمد احمد سودانی دعوت خویش را گسترش داد تاجران ناراضی سودان دعوت او را پذیرفته و در تقویت او کوشیدند (59) به هر تقدیر عوامل چهار گانه فوق موجب گردید تا از آغاز و سپس کسترش یابد .

3-محمد مهدی سنوسی : وی در نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی در مغرب ادعای مهدویت نمود او از حبل السوس بود . پدرش شیخ محمد در ناحیه جغبوب یا ( جربوب ) اقامت داشت . آنجا مقر اصلی او بود . ایشان مراکزی را برای نشر تعالیم خویش دایر کرد و پیش از وفات خود اشاره کرد که بزرودی مهدی منتظر ظهور خواهد کرد و شاید پسرش باشد و ظهور در آخر قرن سیزدهم خواهد بود مهدی مردی سخت کوش بود آن چه از وی مشهور است و پیروان به آن افتخار می کردند خیمه جادویی بود که در جنگها همرا خویش می برد پیروانش معتقد بودند خیمه از ذخایر و آذوغه تهی نمی شود .

4-محمد بن عبدالله تومزت : او معروف به مهدی فرعی است و مکنی به ابو عبدالله است و از حبل السوس مراکش بوده و به سرزمینهای شرقی سفر کرد او به عراق رفته و نزد ابو حامد محمد غزالی و سایر دانشمندان  دانش آموخت و به زهد ، پرهیزکاری و تقوا شهرت یافت . وی به مصر و شمال آفریقا سفر کرد و سرانجام در مغرب سکونت گزید و دولت بزرگی در اوایل قرن ششم تاسیس کرد که به دولت عبدالمومن شهرت یافت .

5-عباس فاطمی : او در اواخر سده هفتم هجری در مغرب ظهور کرد و خود را مهدی نامید وی توانست هواداران زیادی دور خود جمع کند همین امر موجب شد تا کارش رونق یابد وی شهر هانس را تصرف کرد و بازار را به آتش کشید و عاملان و کارگزاران خویش را به اطراف فرستاد اما قبل از آنکه دولتی تاسیس کند کشته شد و در همین جا دعوی او خاتمه یافت .

6-عبدالله بن میمون : او از اعراب خوزستان بود . وی به مقام داعی اسماعیلی نایل گردید و از جانب امام مستور ( امام زمان ) در خوزستان سرگرم تبلیغ بود . او ناگزیر پنهان گردید و در بصره پناهگاهی یافت و سلفانی گرد خود جمع کرده و به اطراف گسیل داشت و سپس به سلامیه واقع در سوریه گریخت وی و مبلغانش به مردم می گفتند که به زودی امام مستور ( صاحب الزمان ) مهدی موعود ظهور خواهد کرد .

7-شیخ شرف الدین : در سال 665 قمری قیام بزرگ مردم فارس تحت رهبر شیخ شرف الدین که خود را مهدی خوانده بود به وقوع پیوست که به شدت سرکوب گردید .

8-سید محمد مشعشع : در سال 845 قمری قیامی مشابه با قیام مردم فارس در خوزستان ایجاد گردید . رهبری این قیام با سید محمد مشعشع که از شیعیان افراطی (غالی است ) بوده است . وی قیام خویش را مقدمه ظهور امام غایب می خواند و بر این باور بود که پس از این قیام ، امام غایب ظهور کرده و عدل و داد بر زمین گسترش خواهد یافت به گفته یکی از مورخان حدود ده هزار نفر دور او گرد آمدند . برای سرکوب این قیام لشکری از فارس به خوزستان آمدند اما پیروان مشعشع فدایی او بودند و مرگ را بر زندگی ترجیح می دادند به همین دلیل به شدت پایداری و مقاومت کردند و لشکر فارس شکست خورد . (60)

ظاهراًَ کسانی که ادعای مهدویت نمودند از نارضایتی های عمومی مردم استفاده کرده اند علاوه براین اعتقاد عموم مسلمانان به ظهور امام زمان اینان را در اهداف شان یاری داده است آنان از این اعتقاد سوءاستفاده کردند . تاکنون معلوم شد که هم شیعه و هم سنی از نارضایتی های اجتماعی ، اقتصادی ، فرهنگی ، سیاسی و مذهبی در جهت ادعای مهدویت بهره گرفتند . همچنین مباحث تاریخی پیش این نکته را هویدا ساخت که مدعیان از یک کشور و نقطه خاص نبودند بلکه هر جا که شرایط فراهم تر بوده مدعیان سر برافراشته و اعلام موجودیت کردند .

گروه سوم : کسانی که بدلیل فقدان هویت ملی و کسب شهرت به تحریک استعمارگران ادعای مهدویت کردند.

این دسته از مدعیان ساخته و پرداخته استعمارگران و قدرتهای بزرگ می باشند استعمارگران و جاسوسان آنان برای تحقق اهدافی مانند پدید آوردن مذاهب متنوع و فراوان در میان مسلمانان ، به بازی گرفتن اعتقادات دینی آنان ، ایجاد شکاف در میان صفوف متحد آنان و بالاخره ایجاد شک و تردید در دل منتظران ، افرادی را مدعی مهدومیت که استعمارگران پرورش دادند بسنده خواهم کرد زیرا با این نمونه همه چیز هویدا خواهد شد و براساس ضرب المثل معروف مثبت نمونه خروار است .

علی محمد باب : او بنیانگذار فرقه بهائیت نیز می باشد . در سال 1834 میلادی جاسوسی از روسیه به ایران آمد . این جاسوس توانست در سیاست آن روز ایران نقش مؤثری ایفا کند وی پس از مدتی ایران را ترک گفته و روانه عراق گردید . او خود را شیخ عیسی لنکرانی نامید و لباس روحانیت برتن کرد و درس سید محمد کاظم رشتی در شهر مقدس کربلا حاضر گردید . در آنجا با مردی که نامش علی محمد بود و بعدها به باب شهرت یافت برخورد نمود . علی محمد نیز در درس مزبور شرکت می جست علی محمد از حشیش استفاده می کرد . جاسوسی روسی رابطه دوستی با او برقرار کرد . هنگام استعمال حشیش و پس از آن که مشاعر خویش را کم و بیش از دست می داد ، او را « ای صاحب الزمان برمن رحم کن » « تو قطعاً صاحب الزمانی » خطاب می کرد . علی محمد ابتدا به موجب تعصب دینی ابن خطاب را رد کرده و می کوشید این نسبت را از خود نفی نماید اما جاسوس روسی با اصرار و تکرار فراوان از وی به عنوان یکی از مدعیان  مهدویت ساخت(61) .

آن چه که از ابتدای این گفتار تاکنون بیان شد نکاتی را به ما می آموزد .

نخست اینکه همه ادیان آسمانی و حتی غیر آسمانی بدلیل شرایط خاص در انتظار منجی  موعود بوده و خواهند بود . دوم اینکه بر پایه اعتقادات مسلمانان با آمدن پیامبر خاتم (ص) و احکام آئین های آسمانی  گذشته منسوخ شده است بنابراین آنچه که پیروان آن ادیان در انتظار او بودند و اکنون نیز منتظر او هستند همان مهدی است که بشارت آن را پیامبر اسلام داده است و تنها بر آن موضوع صحه گذارده است .

سوم اینکه برادران اهل سنت مانند تشیع مهدی موعود را پذیرفته و درباره او چهارصد حدیث نقل کرده اند اما دریاره متولد شدن او و عدم آن بین علماء آنان اختلاف وجود دارد که غالب آنان معتقدند مهدی موعود هنوز متولد نشده است . شاید همین اعتقاد باعث شده است که اهل سنت  ، عشق و شوری را که تشیع برای ظهور صاحب الزمان نشان می دهد از خود بروز کرده برخی از آن در این گفتار آمده است و بسیاری در اینجا ذکر نگردید و این هم بدلیل فقدان وقت بوده است بالاخره این آیات توسط مفسران فرق اسلامی به مهدی موعود تطبیق داده شده است و پنجم  اینکه مدعیان مهدویت از احادیث گرفتند و مهدویت از احادیث ضعیف ، نارضایتی عمومی مردم ، دسایس استعمارگران و اموری از این قبیل بهره گرفتند و مهدویت را هدف قرار داده بودند اکنون محققان ، پژهشگران و دستگاههای  تبلیغاتی باید بکوشند فعالانه ، منطقی ، مستدل درباره امام زمان بگویند و بنویسند و از کیان مهدویت جانانه دفاع بعمل آورده و به شبهات پاسخ گویند .

پی نوشتها :

1-    بشارت عهدین – محمد صادقی ص 234

2-    همان منبع ص 248

3-    مهدی انقلابی بزرگ ناصر مکارم شیرازی ص 55

4-    همان منبع ص 55

5-    بشارات عهدین ص 252

6-    بشارات عهدین ص 46

7-    مهدی انقلابی بزرگ ص 55

8-    معجم احادیث الام المهدی ج 1 ص 268

برخی از منابع که آن را نقل کردند . از قرار زیر است عبارت حدیث متفاوت است .

·       تاریخ بغداد ج 2 ص 154 – 155

·       الطیرانی الکبیر ج 10 ص 124 – 125

·       تحف العقول ص 37

·       عیون اخبار الرضا ج 2 ص 35 حدیث 87

9-  قرآن کریم سوره     آیه

10-قرآن کریم سوره     آیه

11-قرآن کریم سوره     آیه

12-تذکره الخواص ص 363 – 364 فصل فی ذکر الحجه المهدی

13-کتاب منتخب الاثر فی الام الثانی عشر : شیخ لطف الله صافی

·       معجم احادیث الامام المهدی ج 1 موسسه المعارف الاسلامیه

14-صحیح بخاری چاپ مصر ج 4 به جای امیر خلیفه ذکر کرد .

صحیح ترمذی جلد 2 چاپ هند بالفظ امیر ذکر کرد . صحیح مسلم چاپ مصر با لفظ خلیفه آورده است بهر تقدیر الخلفاء من بعدی اثنا عشر کلهم من فریش در منابع اهل سنت نقل شده است .

15-( کلمه دیملاً الارض قسطاً و مدلاً ) که حاکی از حکومت جهانی است در منابع معتبر حدیثی اهل سنت که در ذیل آمده نقل شده است .

·       مسند امام احمدبن حنبل ج3 در صفحات 17،27،28،36،37،52و70

·       اسد الغابه ابن اثیر ج 1 ص 557

·       مستدرک حاکم ج 4 ص 557

·       تلخیص ذهبی ، پاورقی مستدرک ج 4 ص 557

·       سنن ابن داود ج 2 ص 422

·       سنن ابن ماجه ج 2 ص 1366

·       نورالابصار شبلنجی ص 170

·       سنن ترمذی ج 4 ص 505

·       صواعق محرقه ابن حجر ص 235

·       تذکره بسط ابن جوزی ص 326

·       البد ، و التاریخ تالیف ابن زید بلخی ج 1 ص 62

·       معجم کبیر طبرانی ج 10 ص 78

·       فتوحات مکیه ابن عمر بن محی الدین ج 3 باب 366 ص 62

·       مطالب السئول ابن طلحه ص 125

·       تذکره قرطی ص 615

·       ذخائر العبی ص 136

·       فرائد السمطین ج 2 ص 310

·       الفتن و الملاحم ابن الداء ج 1 ص 25

·       فصول المهمه ابن صباح حدیث 38653

16-صحیح بخاری ، صحیح مسلم ، مسند احمد ، مستدرک حاکم و چند منبع شیعه

17-عقد الدرر فی اخبار المنتظر ص 25

18-عمری بفتح عین و سکون میم خوانده می شود

19-سمری بفتح سین و میم قرائت می شود .

20-بحارالانوار جلد 51 ص 110 باب 2

21-احتیاج جلد 2 ص 290 بحارالانوار ج 44 ص 20

22-بخار الانوار جلد 51 ص 132

23-بخار الانوار جلد 36 ص 386 باب 44

24-اصول کافی جلد 1 ص 25 حدیث 21

25-

26-بحار الانوار جلد 52 ص 367

27-بحار الانوار جلد 51 ص 146

28-حیله الاویاء و صفات الاصفیاء جلد 1 ص 86

29-کتاب الاتحاف

30-ابن ابی الحدید شرح نهج البلاغه جلد اول ص 281

31-الیواقیت و الجواهر ص 973

32-تذکره الغولص الامه لبسط بن الجوزی ص 654

33-این حدیث از منابع اهل سنت و شیعه نقل شد

34-فصل الخطاب

35-مطالب السئول فی منافب الرسول ج 2 ص 652

36-کتاب کفابه الطالب

37-اخبار الدول و آثار الاول یوسف بن احمد القرمانی مورخ ص 1008

38-الصواعق المحرقه احمد بن حجر قیمی ص 161

39-الیوافیت و الجواهر جلد 2

40-مجله موعود شماره هفتم سال 1377

41-الذریعه جلد 22 ص 187-90 و جلد 16 ص 122

42-کتابهای یاد شده فوق در صفحات گذشته در پی نوشت مربوط به حکومت واحد جهانی حضرت مهدی از دیدگاه اهل سنت آمده است .

43-الکافی ج 1 ص 368 محمد بن یعقوب الکلینی

44-همان منبع ص 369

45-کمال الدین و تمام النعمه جلد 2 ص 372 الصدوق محمد بن علی بن حسین

46-بحار الانوار جلد 53 ص 177

47-مجله موعود شماره 18 سال 1378 بهمن و اسفند

48-همان منبع شماره 26 سال 1380

49-مقدمه عبدالرحمن ابن خلدون فصل پنجاه و دوم ص 311

50-بنظر می رسد تقسیم کردن ولایت به تکوینی وجودی و تکوینی تعیینی نوعی ابتکار از استاد محمد تقی جعفری باشد زیرا ایشان در جایی هنگام تطبیق می گوید بع اصطلاح ما . یعنی تقسیم ولایت و الاولایت تقسیمات کوناگون دارد که گذشتگانبدان اشاره کردند .

51-قرآن کریم سوره الانعام آیه 124

52-قرآن کریم سوره آل عمران آیه 189

53-در گذشته هم گفته شد این حدیث با واژه امیر ، خلیفه و مرد در کتابهای علماء اهل سنت مانند ، صحیح ترمذی ، صحیح مسلم ،صحیح ابی داوود ، تاریخ بغداد ج 2 ص 126 ، مسند احمد بن حنبل و بالاخره مستدرک صحیحین ج 3 ردیف 618 آمده است .

54-تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی جلد 3 استاد محمد تقی جعفری (ره) فشرده پاسخ ایشان به مولانا ص 406 تا 416 همان گونه که در متن گفته شد استدلال وی بدلیل طولانی بودن خلاصه شده است

55-این حدیث مشابه آن که مهدی نهمین فرزند امام حسین است در این گفتار بکرات از نظر گذشت و منابع آن هم ذکر گردید .

56-در اسات فی ولایت الفقیه آیه ا… حسینعلی منتظری ج 1 مولف ضمن نقل این احادیث به تفضیل در مضامین و مفاد آن سخن گفته است در صورت لزوم و جهت اطلاع بیشتر به این کتاب مراجعه شود .

57-حضرت مهدی در منابع اهل سنت سید علی اکبر قریشی

58-مشاهیر الشرق فی القرن التاسع عشر جزء اول ص 61-115 تاریخ سودان شرح مهدی سودانی ، تألیف جرجی زیدان

59-برای اطلاعات بیشتر به کتاب طبقات المضلین مراجعه شود

60-کتاب مشعشعیان احمد کسروی

61-برای اطلاعات افزون تر به کتاب حضرت مهدی در منابع اهل سنت (مدعیان مهدویت ) سید علی اکبر قریشی و نیز به فتنه باب نوشته اعتضاء السلطنه مراجعه شود.

سیدمحمدحسین دریاباری برای موسسه انتظارنور