آوای وشتــــــــــــــــــــــــــــان

سید محمد حسین دریاباری هستم، روزنامه نگار ، نویسنده و مدیرمسئول نشریه گو یه در استان قم .تلفن تماس 09127625987 کانال تلگرام https://t.me/daryabary1339

آوای وشتــــــــــــــــــــــــــــان

سید محمد حسین دریاباری هستم، روزنامه نگار ، نویسنده و مدیرمسئول نشریه گو یه در استان قم .تلفن تماس 09127625987 کانال تلگرام https://t.me/daryabary1339

نگاهی گذرا به واژه «ایام الله » در قرآن کریم

                          نگاهی گذرا به واژه «ایام الله » در قرآن کریم

1.  به عقیده بسیاری از تحلیل گران خارجی،انقلاب اسلامی در ردیف انقلابهای بزرگ جهان قرار دارد، عظمت و شکوهی که با انقلاب اسلامی همراه و عجین گردیده پیام بلند آنست. پیام و اندیشه ای که نه تنها از انقلاب تفکیک نمی گردد بلکه موجب امتیاز انقلاب اسلامی از سایر انقلابها نیز گردیده است .و پیامی که تحول اساسی و ریشه ای در جهان معاصر بوجود آورده و سبب بیداری ملتها گردیده و زمینه را برای باز گشت به خویشتن فراهم ساخته است .بروز و ظهور انقلاب اسلامی معادلات پیچیده ی   سیاسی ،اقتصادی و نظامی را دگرگون و تمامیت اردوگاه کفر و استکبار را بلرزه در آورده است .ناظران و تحلیل گران مسائل ایران میگویند:«انقلاب اسلامی ایران به طور معجزه آسا و سریع پیروز شده است» در حالی که سایر انقلابهای جهان چنین نبوده اند .همین امر موجب گردید که مسائل مربوط به انقلاب را پیگیری کرده و دهها کتاب و مقاله پیرامون علل و عوامل وقوع انقلاب اسلامی در منطقه و سر انجام پیروزی آن به رشته تحریر در آوردند .15 خرداد 42 آغاز دوره ای از  پیدایش  تمدن جدید با معیارهای قرآنی و الهی محسوب میگردد. چرا که امام خمینی (ره) در این روز نهضت مقدس خویش را آغاز کرده است و امروز ملت بزرگ ایران سرگرم ساختن ارکان پولادین آن هستند. 15 خرداد 42 آغاز حرکت عاشورایی ملت ایران بوده و امام دراین روز در مقابل حکومت یزیدی شاه ایستاده و اعتنایی به قدرت او نکرده و فریاد برآورد:«اسلام در خطر است» و «اسرائیل غاصب سرزمینهای اسلامی است » ،«شاه و دولت حامی صهیونیسم جهانی هستند» فی الواقع میتوان گفت .در 15 خرداد خط مشی مبارزه و مواضع سیاسی انقلاب اسلامی نیز ترسیم شده است .قرائن و شواهد تاریخی نشان میدهد که بسیاری از ملتها و اقوام ،برخی از روزها را به خاطر پیروزی یا بدلیل دستیابی به عزت و نعمتی گرامی می دارند و این مسئله در جوامع امروزی رایج و به صورت  فرهنگ در آمده است. با بیان مذکور روشن گردید که 15 خرداد یکی از روزهای مهم و حساس تاریخ ایران و انقلاب اسلامی به شمار میرود و بر آحاد ملت ضروری است که این روز بزرگ را به عناوین گوناگون گرامی دارند ،امام خمینی (ره) روزهای حساس و پرشکوه انقلاب اسلامی را به تبع و پیروی از قرآن «یوم الله» نامیده، بدین شکل از این روزها تجلیل فرمودند.15 خرداد 42،22 بهمن 57-12فروردین 58 از جمله ی این روزهاست .در این مقاله تلاش میشود تا جایگاه گرامی داشت برخی از روزها و فلسفه آن در مکاتب الهی روشن گردد. بسیاری از جملات امام (ره) برگرفته از مفاهیم بلند آیات قرآن و احادیث معصومین صلوات الله علیهم می باشد که بدون شک تحقیق در آن بابی از ابواب معارف را برای تشنگان آن می گشاید .این گفتار فشرده در نظر دارد با برسی آیات قرآن و احادیث شریف معصومین علیهم السلام واژه « ایام الله» را در قرآن معنی و تفسیر کند ،تا شاید بتوان از این سخن امام که فرهنگ ناب اسلام است درسی  آموخت. شماری از الفاظ قرآن کریم به طور شگفت انگیزی با علم تکوین برابری دارند برای مثال کلمه «شهر» که به معنی «ماه» میباشد در قرآن مجید 12 مرتبه آمده که برابر با ماه های یک سال است .همچنین واژه «یوم» و هر چه که از متعلقات آن محسوب میگردد مانند «یومکم» «یومهم» «یومین» «ایام» «یوما"» و« یوم» 365 مرتبه در مصحف شریف آمده که برابر با روز های یک سال است .لفظ «یوم » و سایر متعلقات آن بر حسب موارد و مفاهیم مربوطه ، به اماکن ،از منه اقوام ،اشیاء و به الله نسبت داده شده  است . ولی ظاهرا" در قرآن کریم دو مورد ملاحضه می گردد که «ایام » به «الله» نسبت داده شده است.نخست در سوره ابراهیم آیه 5 « و لقد ارسلنا موسی بایا تنا ان اخرج قومک من الظلمات الی النور و ذکرهم بایام الله» «ما موسی را با آیات خود فرستادیم و دستو دادیم قوم خود را از ظلمات به نور بیرون آر ،و ایام خدا را به آنها متذکر شو»

2.  دوم اینک در سوره «جاثیه»آیه 14 میفرماید:«قل للذین آمنو یغفر وا للذین لا یرجون ایام الله » بهر حال در این دو آیه «ایام » به« الله» اضافه گردیده است شک و تردیدی وجود ندارد که در این گونه اضافات رمز و رازی نهفته است .مفسران در تفسیر واژه «ایام الله» دیدگاه های گوناگونی داشته و احتمالات مختلفی را بیان کرده اند .بعضی گفته اند :«ایام الله» اشاره به روزهای پیروزی پیامبران پیشین و امتهای راستین آنها می باشد،که بر اثر شایستگی  آنها انواع نعمتهای الهی شامل حالشان گردید. عده ای دیگر گفته اند:واژه ی فوق اشاره به روزهایی است که خداوند اقوام سرکش را به زنجیر عذاب کشیده طاغوتها را با یک فرمان دایره هستی ساقط کرده است . جمعی دیگر از مفسران معتقدند که «ایام الله» اشاره به هر دو قسمت میتواند باشد .نظر مفسران هر چه که باشد اضافه «ایام» به «الله» اشاره به روزهای سرنوشت ساز و مهم در زندگی انسانها است که به خاطر عظمتش به نام الله آراسته و اضافه گردیده است . با این بیان می توان این نتیجه را استنتاج نمود که اگر قوم یا ملتی به خاطر اینکه یک  نعمت بزرگ الهی شامل حال آنان گردیده،یا مجازات دردناک الهی دامنگیر ملتی سر کش و طغیانگر شده است ،هر دو صورت شایسته تذکر و یاد آوری است .همانگونه که در سطور فوق گذشت شک و تردیدی وجود ندارد که مراد از «ایام الله» ایام مخصوصی است و انتساب ایام مخصوص به خداوند سبحان با این که همه ایام و موجودات از آن اوست به خاطر حوادثی است که در آن ایام  مخصوص به وقوع پیوسته است با فرمانی از فرمانهای خدا در آن تحقق یافته که در دیگر ایام چنین تجلی و ظهوری رخ نداده است .مفسرانی که این نظریه را تقویت میکنند می گویند به طور مسلم مقصود از «ایام الله» آن ظروف و ازمنه ای است که امر خدا ،آیات وحدانیت و سلطنت آخرتی او هویدا و ظاهر می گردد چرا که در این روز اسباب دنیوی از سببیت و تأثیر می افتد .مانند روز قیامت که انواع انتساب و مالکیت از تأثیر و هر گونه عملیات باز ایستاده و متوقف شده است و همه امور تنها به دست خدا است . این دیدگاه روزها یی را که قوم نوح ،عاد و ثمود در آن به هلاکت رسیدند را نیز «ایام الله» می خواند زیرا در این ایام مخصوص قهر و غلبه الهی ظاهر گشته است همچنین روزهایی را که رحمت و نعمت الهی در آن تحقق یافته در ردیف «ایام الله» می باشد بدین معنا که نعمتهای الهی آنچنان ظهوری یافته که در دیگر ایام به آن روشنی نبوده است .مانند روزی که حضرت نوح از کشتی بیرون آمده و مشمول سلام و برکات خدا شده ،یا روزی که حضرت ابراهیم از آتش نجات یافت زیرا این گونه ایام مانند ،ایام یاد شده فوق .در حقیقت نسبتی به غیر خداوند ندارد و منسوب به او می باشند .همانگونه که گاهی برخی از روزها به اقوام و ملل نسبت داده می شود و به دیگران ارتباطی ندارد.در روایت و احادیث رسیده از معصومین صلوات الله علیهم «ایام الله» به روزهایی گوناگونی تفسیر شده است .بدیهی است که هرگز این گونه احادیث دلیل بر انحصار نیست بلکه بیان قسمتی از مصداق های روشن آن می باشد. قرآن کریم «ایام الله» را بارها به بنی اسرائیل و مسلمانان تذکر داده است بدین معنا که روزهای مملو از نعمت یا مجازات خاطر نشان گردیده اما آنچه که مسلم است این است که اصولا" نمی توان تعبیر گویا و رسا را محدود ساخت بلکه «ایام الله» تمام روزهایی است که دارای عظمتی در تاریخ زندگی بشر است .پس از آیه 5 سوره ابراهیم «و ذکر هم بایام الله »تنها روزی که صریحا"و به وضوح روی آن انگشت گذاشته شده است .«روز نجات بنی اسرائیل از چنگال فرعونیان است »با این که در تاریخ پر ماجرای بنی اسرائیل روزهای بی شمار بزرگی وجود داشته که در پرتو هدایت و رهبری حضرت موسی پدیدار گشته و در آنروزها به این قوم نعمتهای گوناگون ارزانی گردیده است .ولی تذکر و یاد آوری روز نجات قوم مذکور از چنگال فرعونیان در آیات مورد بحث دلیل بر اهمیت آزادی و استقلال در سرنوشت ملتها است .آنچه که به عنوان تمثیل برای «ایام الله» عنوان گردید را می توان در چند جمله خلاصه کرد .هر روزی که فصل تازه ای در زندگی انسانها گشوده شود و درس عبرتی به آنها داده شود و ظهور و قیام پیامبری در آن روز بوده،طاغوت یا گردنکشی در آن به قعرنیستی فرستاده شده،یا یکی از فرمان های خدا در آن درخشیده و بقیه امور را تحت الشعاع قرار داده و خلاصه ظلم و بدعتی خاموش گشته،همه از مصادیق «ایام الله» خواهند بود . به هر حال یاد آوری روزهای بزرگ  و مهم (اعم از روزهای پیروزی یا روزهای سخت و طاقت فرسا )نقش موثری در بیداری و هوشیاری ملتها دارد .و با الهام از همین پیام آسمانی است که ما خاطر ه روزهای بزرگ را که در تاریخ اسلام بوده جاودانه میداریم و هر ساله برای تجدید آن خاطره روزهای معین و مشخصی را گرامی داشته ،و درسهای مهمی از آن می آموزیم امام خمینی (ره) روزهای مهم انقلاب اسلامی را «یوم الله» نامیدند تا به پیروان خویش خاطر نشان سازند همه عظمت و شکوهی که انقلاب اسلامی در جهان به دست آورده از الطاف الهی است این حکیم فرزانه با قلم ،بیان و عمل خویش بسیاری از مسائل پیچیده را روشن و آشکار ساخته و جان تشنگان معارف الهی را با دم مسیحایش سیراب کرده است ،و با اعلام این که فلان روز «یوم الله» است آیه ای از آیات قرآن را به طور زیبا و قابل فهم برای همه تفسیر کرده است .

                                            منابع مورد استفاده:    

1- تفسیر المیزان      2- فی ظلال القرآن       3- تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب     4- تفسیر نور الثقلین      5- تفسیر المراغی      6- تفسیر القر طبی       7- تفسیر روح البیان      8- تفسیر نمونه

 

          سرمقاله تبیان شماره(9،10)

                    تاریخ:1374

گفت وگوی کتاب هفته با سید محمدحسین دریاباری مدیر کتابخانه مشترک

گفت وگوی کتاب هفته با سید محمدحسین دریاباری مدیر کتابخانه مشترک مرکز بزرگ اسلامی واداره کل فرهنگ وارشاد اسلامی استان کردستان

نوبت سنندج است

کاری مشترک

کتابخانه شماره3  یا کتابخانه مشترک مرکز بزرگ اسلامی واداره

کل فرهنگ وارشاداسلامی استان کردستان کتابخانه ای است که ازخردادسال 1381آغازبه کارکرده است .این کتابخانه که اغلب

مخاطبانش رادانشجویان وروحانیون تشکیل می دهندبالغ بر3 هزارعضوفعال دارد

مسوول این کتابخانه که بسیار÷یگیرمسائل ومشکلات کتابخانه است می گوید  : باتوجه به اینکه کتابخانه به صورت تفاهمی اداره می شودمشکلات زیادی داردکه معمولاحل نمی شوند

دریاباری مسوول کتابخانه می گوید:

هزینه های کتابخانه مهمترین مشکل ماهستندکه معمولاازطریق نهادهاوسازمان هاسعی می کنیم مسائل مالی کتابخانه را حل کنیم                                         

چاپ شده درکتاب هفته شماره 200شنبه 2آبان 1383

وفاق ملی وفاق ملی

           وفاق ملی

یکی از موضوعاتی که در چند سال اخیر درباره آن از سوی صاحب نظران ومسؤو لان کشور در تریبون های رسمی ،بیانیه هاومطبوعات بطور گسترده بحث وگفتگو شده است وفاق ملی است .هر گاه که کشور ومردم از سوی بیگانگان مورد تهدید قرار گیرد موضوع یاد شده جدی تر مطرح می گردد.پس از آنکه مقامات آمریکایی تهدیدات خویش را به ایران ابراز کرده وملت ایران ونظام اسلامی آن را مورد اهانت قرار داند .مباحث پیرامون وفاق ووحدت ملی وابعاد گوناگون آن بیش از پیش مورد مطالعه وتوجه قرار گرفت . تردیدی وجود ندارد که در این مدت تمام زوایا وابعاد این مقوله از دریچه های مختلف بررسی شده است . در حال حاضر مشکلات علمی وپژوهشی در دست یابی به مقوله وفاق ملی وجود ندارد بلکه آنچه که سیاستمداران ،احزاب ،گروه ها وجناح های سیاسی برای دست یابی به وفاق ملی نیاز دارند عبارت است از درک واقعیت های جامعه ،نیازمندی های مردم وجامعه که به وفاق ملی وابسته است وبالاخره تحمل اندیشه یکدیگر ونقد پذیری . هنگامی که سیاستمداران ،احزاب گروه ها ونخبگان جامعه فاقد ظرفیت های لازم برای ساختن یک اجتماع قابل قبول باشند می توان انتظار داشت به این پدیده ی میمون وپرثمر اجتماعی وسیاسی یعنی وفاق ملی دست یافت ؟تا وقتی که این ظرفیت ها وتوانایی ها به فعلیت نرسد ،احزاب وگروه ها از یکدیگر بیم وهراس دارند . تجربه وواقعیت های جامعه نشان داده است که وفاق ملی از طریق سخنرانی ،نگارش مقاله ونشست های پی در پی پدید نمی آیدبنابراین نباید فراموش کرد که در مواقع حساس جناح های سیاسی بیانیه های داغ ،پرشور ومحبت آمیز بیشماری صادر کردند وهمه شعار وفاق سر دادند .در این بیانیه ها برای تجلیل از وفاق ملی وتاثیر آن بر توسعه ومشارکت مردم ،زیباترین ،گویاترین ودلنشین ترین الفاظ وجملات استخدام شده است .اما هنگامی که جامعه در عرصه عمل به وفاق ملی نیاز داشت گویی همه آن الفاظ  زیبا ومفاهیم دل ربا که برکاغذ نقش بسته بود به فراموشی سپرده شده است .بدون شک همه گروه ها وجناح های سیاسی به خوبی به این نکته دست یافتند که هر نوع اختلاف در هر زمینه ای که موجب حذف گروهی شود زیان آور بوده واین ضرر وزیان متوجه کشور ومردم می باشد .زیرا در میان این گروه نخبگانی وجود دارند که صرفا به خاطر اختلاف نظر با گروه دیگر طرد شده اند .بنابراین ازاختلاف وبرخورد حذفی که مانع تحقق وفاق ملی است بایدبشدت پرهیز شود ،احزاب ومطبوعات به راحتی وصبوری لازم می توانند اساس وشالوده های وفاق ملی را به وجود آورند وآن را برای مردم ترسیم  کنند آنچه که باعث دامن زدن اختلاف وپراکندگی می شود به طور جدی با آن برخورد کرده وریشه های آن رابخشکانند .گروهی که صاحب فرهنگ برتر ومنطق غالب است از گفتگو باز نمی ایستد .تاکنون کمتر اتفاق افتاده است که بتوان با تهدید ،زندان ،محاکمه وایجاد رعب ووحشت وفاق ملی وهمدلی به وجود آورد .امور مزبور همه برای گروه یاافرادی که مرتکب جرایم شده اند وضع گردیده است . نخبگان سیاسی واجتماعی محور شکل گیری وفاق ملی اند برخورد ورویا رویی با آنان نیز باید سنجیده باشد تا تبعات وعواقب آن دامنگیر جامعه نشود زیرا ساده ترین پیامد های آن دلسردی ،بی تفاوتی وبه مرور زمان شانه خالی کردن مردم از مسؤولیت خواهد بود. همه گروه های مؤمن ومعتقد به قانون اساسی بر این باورند که وفاق ملی وزندگی مسالمت آمیز ودور از هر گونه تنش ، توسعه ومشارکت مردم را به دنبال دارد . این مشارکت همه جانبه بستری مناسب برای دست یابی به اهداف اقتصادی ،فرهنگی وسیاسی است .بدون شک هر خطری که کشور ونظام اسلامی ایران راتهدید کند همه ی گروه ها در برابر آن متحد وبرای حمایت از ایران خواهند کوشید حرکتی که همه دستجات وگروه های معتقد ومؤمن به قانون اساسی در برابر تهدیدات رئیس جمهور آمریکا انجام داده وهمگی  با صدور بیانیه از مردم جهت حضور در راه پیمایی دعوت به عمل آوردند واظهارات بوش را قویا محکوم کردند .بنابراین می توان نتیجه گرفت که قاطبه ی مسؤلان ،مدیران ،رهبران احزاب ومطبوعات خواهان وفاق ملی وحل مشکلات از طریق مجاری قانونی اند . متاسفانه افراد معدودی که حیات سیاسی خود را در حذف این یا آن می دانند ودر مصادر تاثیر گذار هم جای گرفتند .علاقه ی چندانی به وفاق ملی نشان نمی دهند عده ای از ناظران بر این باورند که صبوری وتحمل احزاب ودستجات مقابل ونیز حلاوت گفتگو ،در آنان هم تاثیر خواهد گذاشت از سوی دیگر عزم مردم ومسؤولان بتدریج آنان را به اعتدال فرا خواهد خواند.

سید محمد حسین دریاباری

چاپ شده در نشریه گویه

"مطبوعات مردم و انتخابات"

                   "مطبوعات مردم و انتخابات"

تردیدی نیست که در جوامع امروزی مطبوعات و رسانه های مکتوب می توانند تاثیر فراوانی بر افکار عمومی بگذارند. به همین دلیل دولت ها نهاد های  مدنی و مردم برای رسیدن به اهداف خود از مطبوعات بهره می جویند . شاید تاثیر گذاری و ماندگاری مطبوعات موجب شده که مخالفان جدی و فراوانی هم داشته باشد. اما رسالت مطبوعات در کشورهای مستقل دفاع از منافع ملی و آرمان های مردمی است . به موازات پیشرفت ارتباطات ومدرن شدن آن مطبوعات هم روز به روز کار آمدتر می شوند . در کشور ما مطبوعات سابقه ی دیرینه دارند ولی در دهه ی اخیر از نظر کمی و کیفی تحول چشمگیری پیدا کرده است . این شتاب خواست مردم ، دولت و تلاش پیگیر ارباب ابن فن بوده است . در هر حال همان گونه که مطبوعات درحل مسایل کشور نقش فراوان ایفا کرد اکنون که کشورمان با مسایل بی شمار خارجی  و داخلی مواجه است رسالت مطبوعات مهمتر و آشکارتر است . در انتخابات ریاست جمهوری غیر از مطبوعات متنوع که هر کدام نماینده گروهی از اقشار جامعه اند می توانند تنور انتخابات را گرم پر حرارت و هیجانی سازند ؟ نقد برنامه ها ، ارایه برنامه های مناسب ، بررسی عملکرد مدیران و ده ها موضوع مربوط به نحوه اداره کشور، می تواند مردم را به پای صندوق های رای بکشاند . به هر تقدیر پرسش اساسی این است که آیا مطبوعات می توانند این بار همچون دوره های قبل رسالت خویش را ایفا کنند و گام دیگری در اعتلای ایران اسلامی بر دارند ؟

چند پرسش دیگر وجود دارد که باید در طول این گفتار توضیح داده شود،و آن اینکه مواضع جناح راست در انتخابات آینده چگونه است؟ به عبارت دیگر نامزد یا نامزدهای آن گروه کیانند؟ در مقابل جناح اصلاح طلب چند نامزد خواهند داشت؟ آیا آنان بر سر نامزد واحد اجماع بدست خواهند آورد . و دیگر اینکه مقامات مسول در آینده که اکنون نامزد پست ریاست جمهوری اند چه برنا مه ای به مردم ارایه خواهند داد. آگاهان و ناظران سیاسی دیدگاه دو جناح سیاسی در کشور را هم به لحاظ فکری و هم به لحاظ عملی بسیار متفاوت می دانند . همین امر موجب گردید که پس از انتخابات هم نه تنها دو جناح با یکدیگر تعامل نداشته بلکه برای عدم وصول به اهداف گاهی کار شکنی هم صورت پذیرد . بنابراین باید فرهنگ تعامل و گفت وگو علی رغم وجود اختلافات سلیقه ای در میان جناح های سیاسی پدید آید . نیم نگاهی به مواضع دو جناح در انتخابات نشان می دهد که هر کدام چه اندازه به آرا مردم نیاز دارند. جناح راست هنوز بر این باور است که زمان و مکان همچنان در اختیار اوست و همه ی ابزار و امکانات مورد نیاز برای دستیابی به ریاست جمهوری فراهم است و با خوش بینی تمام تصور می کنند مجلس هفتم یکبار دیگر تکرار شود و آنان با آرا مشخصی که در جامعه در اختیار دارند قوه ی مجریه را هم در اختیار بگیرند. اینان بر این اعتقادند که با در اختیار گرفتن سه قوه همه ی مشکلات معضلات کشورحل خواهدنمود.این درحالی است که بادراختیارداشتن دوقوه  هنوز هیچ گام اساسی در حل مشکل سیاسی ، فرهنگی ، اجتماعی و اقتصادی بر نداشته و برنامه ای را هم ارائه نکردند.تا بر اساس آن برنامه رضایت مردم در داخل و فشار خارجی از بیرون را کاهش دهد. نامزد انتخابات ریاست هر کس که باشد باید معیارهایی را که نظام و انقلاب می طلبد داشته باشد در رأس همه ی معیارها توانایی ، اجرایی درک کافی از مبانی انقلاب و علاقمند به آرمان امام راحل که همان مردمی بودن است قرار دارد. مردم ایران به اندازه ای از رشد و بلوغ سیاسی دست یافتند که به شخصیت توانا ، کارآمد و قاطع که بتواند از حقوق شهروندان دفاع کند رأی دهند.

گروه های سیاسی و شخصیت هایی مانند : کروبی،معین،هاشمی رفسنجانی،توکلی،ولایتی،لاریجانی،محسن رضایی و احمدی نژاد را به عنوان کاندیدا معرفی کردند. بدون شک اگر این افراد وارد صحنه ی انتخابات شوند رقابت جدی خواهد بود. اکنون پرسش تحلیل گران سیاسی و مردم این است که چرا و به چه دلیل محافظه کاران نامزد اصلی خود را مشخص و معرفی نمی کنند؟ عده ای بر این اعتقادند که محافظه کاران شخصیت نیرومندی برای ریاست جمهوری با معرفی شدن نامزد اصلاح طلبان در اختیار ندارند، دوم اینکه محافظه کاران در زمینه ی سیاست خارجی ، مسایل فرهنگی و اجنماعی سخن تازه و برنامه ی جدیدی برای ارائه ندارند،این گروه کم و بیش در زمینه های اقتصادی سخن به میان می آورند چیزی که تا کنون تحقق نیافته است و بالاخره مهم  تر از همه اینکه محافظه کاران رقابت انتخابات را با ظرفیت مجلس هفتم می پذیرند نه آن مقداری که اصلاح طلبان می خواهند.

در حال حاضر وضعیت به گونه ای است که مردم برنامه ای را می پذیرند که از حیث کمی و کیفی از برنامه های 76 آقای خاتمی قویتر و عملی تر باشد و تنها حرف و سخنرانی نباشد.جناح راست شعار حل مشکلات را پیش گرفتند تا با استفاده از این ابزار قدرت اجرائی را بدست گیرد. به نظر می رسد که مردم با در اختیار گرفتن تمام ارکان قدرت توسط یک گروه و جناح سیاسی موافق نباشند،زیرا باور این است که موجب می گردد آرادی های مدنی و زمینه های انتقاد به کلی از جامعه رخت بر بندد. شواهد و قراین موجود نشان می دهد وضعیت فعلی اصلاح طلبان در دستیابی به وفاق در درون گروه های دوم خرداد بهتر از جناح راست است. آمادگی برای وفاق و اتحاد در اصلاح طلبان بیشتر است. زیرا در صورت عدم رأی مردم به اصلاح طلبان این گروه ها همه چیز را از دست خواهند داد در حالی که اگر محافظه کاران رأی مردم را به دست نیاورند تنها ریاست جمهوری و قوه ی مجریه را از دست داده اند این خود دلیل مهمی است که اصلاح طلبان برای پیروزی خود ارائه می نمایند. انتخابات نهم نه تنها در ایران به شدت مورد بحث و گفت وگو قرار دارد بلکه در خارج از ایران نیز داغ تر و حساس تر پیگیری می شود. خارجیان به این دلیل در صدد ارزیابی نهمین انتخابات ریاست جمهوری هستند تا دریابند که چند درصد مردم در آن شرکت می کنند تا به این نکته بپردازند که رئیس جمهوراز محبوبیت و مشوعیت مردمی برخوردار است؟ در این شرایط وظیفه ی ملی حکم می کند همه ی ایرانیان زمینه را برای انتخاباتی پرشور و پرهیجان فراهم سازند تا از این رهگذر ایران در برابر اجانب برای همیشه بیمه شود. موضوع دیگری که برای مردم بسیار مهم است این است که می خواهند قانع شوند آیا آرا آنان در تصمیم سازی مؤثراست ؟ تردیدی نیست که مردم به برنامه ی نامزدها رأی می دهند پس از مدتی رئیس جمهور ارائه دهند برنامه بود نمی تواند به چیزی که رأی مردم برای آن داده شده عمل کند رهبری معظم انقلاب از همه ی گروه ها و هواداران آنان خواستند تا نامزدهای انتخاباتی را تخریب نکنند که آنها در فضایی مناسب و آزاد به رقابت بپردازند با این بیان روشن می شود که رهبر انقلاب خواهان شرکت همه جانبه ی مردم در انتخابات بوده و میزان را رأی ملت میدانند و آرا ملت است که دشمنان را مأیوس و سرخورده می سازد . نکته ای که نباید فراموش گردد این است که مطبوعات ابزار و عامل مناسبی یرای ایجاد انگیزه جهت جلب مردم و زمینه سازی حضور آنان به پای صندوق های رأی خواهند بود مطبوعات را باید در این زمینه تقویت کرد و به خاطر موضوعات کوچک و بهانه های غیر منطقی آن را مورد تهدید قرار نداد. سایر رسانه های دولتی نیز با شیوه های مدرن و جانبداری از منافع ملی که برگزاری انتخابات با حضور شکوهمند ملت ایران است را باید تبلیغ نمایند.    

چاپ شده درنشریه گویه هنگام انتخابات نهم ریاست جمهوری

سیدمحمدحسین دریاباری

"سخن ما"

"سخن ما"

سرمقاله گویه

نشریه ی گویه در سال 72 در چند شماره منتشر گردید. اما پاره ای از موانع و مشکلات دست در دست هم دادند تا آن نشریه از انتشار باز ماند‍.

اما اکنون آن موانع و مشکلات در حال برطرف شدن می باشد . گویه از آغاز بدین گونه شکل گرفته بود که قدرت تحمل داشته و به دیگران هم بگوید که باید تحمل نمود . تحمل وشکیبایی دربرابرانتقادات دیگران گامی جهت تحقق اهداف بلند یک ملت است . البته در چند شماره ای که گویه منتشر گردید دیدگاه های متفاوت و گوناگون در جامعه را در حد توان منعکس نمود. آن هنگامی که چنین تفکری نه تنها از سوی مقامات کشور خریدار نداشت بلکه تک صدایی و طرد دیگراندیشان تبلیغ می شد.به گونه ای که در عصر سازندگی حامیان نظام جمهوری اسلامی هم قدرت بیان اشکالات را نداشتند.این نشریه توانست مسایل سیاسی،اجتماعی و اقتصادی را از زبان دیگران مطرح و تحلیل واقع بینانه ارائه دهد.کسانی که مسائل کشور را دنبال می کردند به خوبی به یاد دارند در عصر سازندگی هر روزنامه ای که شیوه ی منتقدانه داشت در نماز جمعه ی تهران متهم می شد که چوب لای چرخ دولت می گذارد و از آهنگ ترقی و سرعت می کاهد؟تا اینکه همه ی منتقدان و متفکران علاقمند به ایران مهر سکوت بر لب زدند،آنچه که نمی بایست اتفاق بیافتد متأسفانه اتفاق افتاده است.

با انتخابات دوم خرداد فضای کشور بکلی تغییر یافت و همه باید عادت کنند که در چهارچوب ضوابط و مقررات دیدگاه خود را بیان کنند. در پرتو بیان نظرات و اندیشه ها است که تکامل و ترقی برای هر جامعه ای پدید می آید.گویه می خواهد به گونه ای عمل نماید که هر اندیشمند و شهروند ایرانی بتواند آنچه که در درون ذهن او نهفته است و با قوانین منافات ندارد بیان کرده و بنویسد.جامعه ی مدنی واقعی،آن جامعه ای ا ست که همه بتوانند حرف و اندیشه ی خود را بیان کنند و وابستگی به احزاب،قدرت حاکم،گروه های تصمیم گیرنده و داشتن ثروت و امکانات انبوه معیاری برای برتری در بیان عقاید و اندیشه ها نباشد.مطبوعات کم وبیش در اطلاع رسانی موفق بودند و باید فعالانه تر در جامعه حضور داشته باشند،انتقاد ار مسئولان و مدیران جامعه حق طبیعی و قانونی مطبوعات محسوب می گردد.اگر اعمال و رفتار مدیران و کارگزاران زیر نظر چشمان تیز مطبوعات و مردم باشد هم مدیران فعالانه تر تلاش می کنند و هم نیروهای شایسته تری برای تصدی امور گمارده می شوند.تردیدی وجود ندارد که در میان مردم مغزهایی وجود دارد که از کارگزاران و مدیران دولت قویتر و نیرومندترند،اما شناخته شده نیستند.اگر زمینه های گفت وگو و مباحثات فراهم باشد این مغزها و اندیشه شناسایی می شوند و پس از آن می توان آنان را برای خدمت به ایران به کار گمارد.اکنون سؤال این است چرا باید نشانی مغزها و اندیشه های ایران زمین را از کشورهای دیگر گرفت؟ و آنان را در گوشه و کنار میهن عزیز منزوی یافت؟ انقلاب اسلامی دو دهه را پشت سر گذارده است اما مشکلات اجتماعی و اقتصادی هر لحظه خود را بیش از پیش می نمایاند باید با مشارکت همه ی اندیشه ها و مغزها که متعلق به ایران است به حل این معضلات پرداخت. برای راندن  متفکران به حاشیه از دین،مذهب و مقدسات خرج  کردن ، در بلند مدت به زیان دین و کشور است. راه مناسب آن است که با سعه صدر و روی گشاده نیروهای توانمند و کارآمد که ایران را بهتر از جان دوست دارند و پای بند به امور دینی هم می باشند جذب نمود تا شعار ایران برای ایرانیان تحقق یابد. برخی از تنگ نظری و محدوداندیشی را باید کنار گذاشت و از فرار مغزها جلوگیری نمود. بدون شک در ده سال آینده ایران از جوانترین کشورهای جهان است به همین دلیل بحرانهای سخت و دشواری در پیش رو داریم . اکنون باید برای پدیده های قابل پیش بینی چاره ای اندیشید. آیا مسئولان بیکاری،فقر خانواده ها و افت تحصیلی فرزندان ایران که کم درآمد هستند را نمی بینند؟ آیا آقایان سوء تغذیه و بیماری گوناگون مردم را احساس نمی کنند؟ آیا مقامات آمار جدایی و طلاق زن و مرد و بی سرپرستی کودکان آنان را به علت مسایل اقتصادی و اجتماعی ملاحظه نمی کنند؟ اگر امور یاد شده را ملاحظه می نمایند چرا به فکر نیروهای کارآمد و شایسته برای حل معضلات نیستند؟ بسیاری احساس می کنند دولت،قوه ی قضائیه و مجلس و سایر نهادهای ذی ربط از جذب نیروهای قوی و کارآمد ممانعت می کنند.دلیل اصلی آن هم ضعف بدنه ی همان قوا و نهادها است. به هر تقدیر باید مقررات و ضوابط جذب بر پایه ی شایستگی استوار گردد نه پاره ای از روابط، آشنایی و صلاح دیدها. بنابراین باید به همه امکان و فرصت ابراز عقیده و سلیقه را داد . اگر اندیشه و فکر در اذهان مکتوم بماند و زمینه برای بازگو کردن آن فراهم نگردد تهدیدآمیز خواهد شد زیرا فکر بی خطر و سازنده هنگامی که امکان ابراز نیابد مخفی می شود و به عقده تبدیل و در آینده تخریب آمیز می گردد.بنابراین نشریه ی حاضر هر اندیشه و فکری که با مبانی و روح قوانین منافات نداشته باشد را منتشر می کند،علاوه بر این همه ی احزاب ،گروه ها ،تشکل های سیاسی و مذهبی می توانند با حفظ حرمت افراد نظرات خود را بیان کنند . به نظر ما همه ی احزاب و گروه های چپ،راست،میانه رو و سایر طیف ها مسلمان و ایرانی اند و نظریات آنان که موجب وحدت ملی و تقویت سازندگی در ایران باشد منعکس می شود این نشریه می خواهد اطلاع رسانی مناسب و واقع بینانه داشته باشد هدف اصلی آن خدمت به دین و ایران و ایرانیان است.

چاپ شده درنشریه گویه شماره ای که دربومهن منتشرگردید پس ازانتخابات 76

سید محمد حسین دریاباری

تحریف واقعیات درخبرپژواک

تحریف واقعیات درخبرپژواک

اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان قم ، نامه ای مورخ 28/9/86 به دفتر نشریه گویه ارسال کرد ،این نامه که با امضای معاونت مطبوعات و تبلیغات ،آقای خامه یار بوده از اینجانب بعنوان مدیر مسوول هفته نامه گویه خواست تا به آن اداره کل مراجعه و در خصوص چاپ مقاله ای تحت عنوان (( نگاهی به حقوق زنان )) در شماره 136 توضیحات لازم را ارایه و دلیل آن را بیان نمایم . اظهارات و مفادنامه نشان می دهد که نامه با ضرب الاجل ،ضرورت حضوروفوریت همراه است . البته وی درهنگام گفتگوبه علل آن اشاره کرده است.همه اینها درخبرپژواک امده است.

اینجانب در تاریخ مقررکه در نامه قیدگردیده بود، به دفتر کار ایشان مراجعه و در خصوص موضوع مذکور به گفتگو و تبادل نظر پرداخیتم . در این نشست علاوه بر مسوول دفتر وی که مطالب را جهت چاپ در نشریه پژواک آن اداره می نگاشت معاونت فرهنگی مدیر کل هم حضور داشت . بنظر می رسد که ایشان به دلیل روحانی بودن ونیزبعلت کارشناس مجوزصدورکتاب بودن حضورش در جلسه جنبه داوری و قضاوت داشت که با دقت مذاکرات ما را گوش فرا می داد .

این موضوع به گونه ای در رسانه داخلی ارشاد بازتاب یافت که غالب خوانندگان بر این باورند که اخلاق رسانه و تقوای مورد نیاز رسانه ای مراعات نگردید . نکته ای که قبلا معاونت مطبوعات و تبلیغات در خصوص انتشار سرمقاله ای در شماره 127 هفته نامه گویه به مدیر مسوول آن ، تحت عنوان « جایگاه اخلاق رسانه ی » خاطر نشان کرده است . این اسناد در خلال این نوشته از نظر خوانندگان خواهد گذشت . برخی ازکارشناسان ، این گونه تذکر دادن اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی ، به مطبوعات را مغایر با قوانین و مقررات ارزیابی و دخالت در امور قوه قضائیه تلقی می کنند . عده ای از رونامه نگاران و دوستانی که متن نشریه پژواک را مطالعه کردند معتقدند این حرکت توجیه عمل غیر قانونی و عجولانه اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی در توقیف ده ماهه گویه است که به دستور مقام قضایی رفع توقیف گردیده است . در نامه آن اداره کل آمده است مقاله مندرج در گویه عفت عمومی را جریحه دار کرده است . آقای خامه یار در توجیه کار خویش نکاتی را یادآور شد که در « پژواک » هم آمده که خلاصه آن این است . از آنجایی که من متصدی مطبوعات و نشریات در اداره کل هستم و از سوی دیگر چون بعنوان عضو هیئت منصفه مطبوعات هم برگزیده شدم جهت دفاع مناسب از مطبوعات می خواهم توجیه و دلیل چاپ آن مقاله را بدانم . اینجانب در خصوص علل چاپ و توجیه مناسب بودن و عدم مغایرت آن متن با عفت عمومی را بشرح زیر به طور مفصل تبیین و تشریح کردم . 

1-    من در ان جلسه مقاله را حقوقی و فقهی دانستم که چنین نیزهست و دانستن آن مفاهیم هم به عقیده همه علما ازقدیم گرفته تا به امروز واجب و لازم است .

2-    مقاله بویژه متن مورد ایراد درصد بیان چند مساله حقوقی است که دانستن پیامد آن برای پسران و دختران تازه ازدواج کرده لازم است .چاپ متن صرفابخاطرتحقق این اهداف ونه چیزدیگری صورت پذیرفته است.

3-    بلحاظ قانونی در متن مورد اشکال هرگز الفاظ و واژه تحریک آمیز که رکیک باشد استخدام نشده است آنچه که قانون منع می کند و عفت عمومی جریحه دار می گردد بکارگیری الفاظ رکیک و بی محتوا است .

4-    در آن جلسه گفته شد در رساله ها که از تیراژ بالاتری هم برخوردارند و واژه های تندتر و حتی به فارسی بکار رفته است مانند « وطی کردن » نزدیکی کردن «‌ حشفه » ختنه گاه و مطالبی از این دست .دراین خصوص چه بایدکرد؟.تازه همه اینهابرروی اینترنت هم قرارگرفت .

5-    در آن جلسه به استحضار رساندم که با کتب گوناگونی  درباره عقد ، زفاف ، رابطه پسر و دختر و ده ها  مسایلی از این قبیل نوشته شد چگونه برخورد خواهید کرد؟ در آن جلسه از هزلیات شعرا که کتاب آنان در اختیار است . از نشریات مانند هفته نامه سلامت . برنامه های صدا و سیما و بالاخره کتاب حلیة المتقین و زهرالربیع که اصلاٌ معلوم نیست هدفش چیست ؟ و در اختیار فروشندگان و خریداران است . نام بودم .

6-    علاوه بر این در آن جلسه به حضار عرض کردم مقاله حقوقی مزبور در چند شماره هفته نامه گویه در ستون ویژه چاپ شده است و خواننده ویژه دارد . معلوم نیست این مقاله  را همه بخوانند به این دلیل که نشریه عمومی است .آیا روزنامه ها که عمومی هستند و مخاطب فرا گیر دارند ، مگر همه ی خوانندگان روزنامه ، از صفحه اول تا پایان  آن را می خوانند ؟ . قطعاٌ چنین نیست . خوانندگان جراید انتخاب می کنند و موارد مورد نیاز را مطالعه می کنند. بخصوص اینکه مقاله مورد بحث با چند حدیث عربی و ترجمه آن پی درپی که بیشتر ستون را پر کرده بود آغازشد. متن مورد اشکال و مناقشه در اواخر آن قرار گرفت که به یقین افراد عادی اقدام به خواندن چنین مقاله ای نخواهند کرد .

این چکیده مطالبی بود که در آنجا باستحضار رساندم . چیزی که در نشریه پژواک آمده گفته شد مدیر مسوول نشریه گویه مقاله فوق الذکر را حقوقی ، آموزشی و تخصصی قلمداد کرده است . ای کاش نشریه مذکور اخلاق رسانه ای را رعایت می نمود و چند سطر از مطالب مطرح شده  را می نوشت تا به اصطلاح آن دسته از کسانی که تلفنی در خصوص متن فوق تذکر دادند با این مطالب موردگفتگو توجیه می شدند .

در آن جلسه آقای خامه یار گفت : ما بارها در خصوص تبلغ از ابزار وآلات موسیقی هشدار دادیم که احساس کردم این هم مربوط به ماست من به ایشان عرض کردم لااقل فشار بر مطبوعات را کاهش داده و از آنها حمایت کنید تا نویسندگان بتوانند با آرامش و ایجاد ابتکار و خلاقیت به کار خویش تداوم بخشند .ایشان مطلبی را مطرح نمودند که من تصور کردم ممکن است این موضوع مزاح وشوخی باشد ،وآن اینکه این بخش ازمقاله ممکن است  شکایت هم در پی داشته باشد پس از چند روز معلوم شد که معاونت دادستان قم اقدام به آن کرده است.درهمان روزموضوع نقدمقاله مطرح گردید گفتم خانمی به محتوای مقاله نقدکرده وماآن راچاپ خواهیم کردنگاه منتقداصلاارتباطی بابرداشت داره کل فرهنگ وارشاداسلامی قم ندارد.نقدفوقالذکرکه ازخانم افسانه زمانی مهرکارشناس روانشناسی بالینی به مسایل حقوقی وفقهی بوددرشماره 137گویه چاپ گردید.ظاهرانامبرده ازاعضای کمیسیون بانوان استانداری قم است. درپایان خاطرنشان می شودموضوع چاپ نقدمقاله صرفابه این دلیل عنوان گردیدکه درنامه اداره کل فرهنگ وارشاداسلامی آمده است ازچاپ ادامه مقاله موردبحث خودداری نمایید.پرسش اساسی برای ماوبسیاری ازروزنامه نگاران ازجناحهای گوناگون این است که چرااداره کل فرهنگ وارشاداسلامی قم باهفته نامه گویه برخوردتندراآغازکرده است ؟بااینکه گویه چه درزمان اصلاحات وچه دردوران دولت نهم درمواجهه بامسایل نگاهی ملایم ُ آرام ومنطقی داشته است .اینگونه برخوردبامطبوعات تقریبادرشهرمقدس قم بی سابقه یاکم سابقه بنظرمی رسد .درمیان مطبوعات کم وبیش نشریاتی هستند که به عناوین گوناگون به جناحهای سیاسی نزدیک هستند .شماری ازاینهابه همین دلیل مواضع تندوتیزداشته ودارند ،وفی الواقع نقش نمایندگی جناح مربوطه راایفامی کنند.دراین خصوص  اصلاح طلبان وجناح راست تفاوتی باهم ندارند.ولی حرکات وسکنات نهادحامی مطبوعات موجب شگفتی همه اصحاب مطبوعات حتااصحاب مطبوعات جناح راست نیزگردیده است.اینان کسانی راکه تادیروزمخالف خویش می پنداشتند امروزباانان تقریباهمرازگشته اند وبانشریاتی که گردانندگان ان بلحاظ فکری وقانون گرایی همگون ترمحسوب می شوندبه ستیزبرخواستند.بزبان ساده وگویامی توان گفت بدلیل فقدان تجربه ،ضعف مدیریت وبالاخره عدم کارایی ، وردوشعارمناسب همچنان برزبان جاری است ،اماسوراخ دعامفقودوگم شده است .متن کامل مقاله .{نگاهی به حقوق زنان }درذیل ازنظرخونندگان می گذرد.آن بخش ازمقاله مزبورکه موردمناقشه وایراد اداره کل فرهنگ وارشاداسلامی قم بوده وباارسال نامه ای آن رامغایرباعفت عمومی ارزیابی کرده ، باقلم درشت ورنگ قرمزمعین ومشخص شده است.خونندگان وصاحب نظران  می توانند باارسال دیدگاه خویش مارا دراین زمینه یاری دهند .

سید محمد حسین د ریاباری

گفتار اول:

حق الحبس و ارتباط آن با اطاعت زن از شوهر

موارد وجوب اطاعت زن از شوهر

اسماعیل باقریان خوزانی

بد نیست در این مقال به مواردی که شرع مقدس اسلام اطاعت زن از شوهرش را واجب دانسته و بدان امرنموده، پرداخته شود تا معنای  اطاعت زن از شوهرش نیز روشن تر گردد.

طبق آن چه که از احادیث و روایات فهمیده می شود، زن باید از همسرش اطاعت نماید و در تمام امور مطیع او باشد به طوری که در سخت ترین شرایط نیز تعدی و تخطی ننموده، خود را ملزم به رعایت حقوق همسرش بداند. در روایت عبدالله بن سنان آمده است:

« عن عبد الله بن سنان، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: ان رجلا من الانصار على عهد رسول الله صلى الله علیه وآله خرج فی بعض حوائجه فعهد إلى امرأته عهدا ان لا تخرج من بیتها حتى یقدم، قال: وان اباها قد مرض فبعثت المرأة إلى رسول الله صلى الله علیه وآله تستأذنه أن تعوده فقال: لا اجلسی فی بیتک واطیعی زوجک قال: فثقل فأرسلت إلیه ثانیا بذلک فقال: اجلسی فی بیتک واطیعی زوجک قال: فمات أبوها فبعثت إلیه إن أبی قد مات فتأمرنی ان اصلی علیه فقال: لا اجلسی فی بیتک واطیعی زوجک قال: فدفن الرجل فبعث إلیها رسول الله صلى الله علیه وآله ان الله قد غفر لک ولابیک بطاعتک لزوجک. »

« عبدالله بن سنان از ابی عبدالله نقل می کند: مردی از انصار در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به جهت حوائجش از خانه خارج شد و با زنش عهدی نمود تا وقتی که برنگشته، از خانه بیرون نرود. پدر زن مریض بود لذا زن کسی را نزد رسول خدا فرستاد تا برای دیدن او از ایشان اذن بگیرند. حضرت فرمودند: بنشین در خانه ات و اطاعت نما همسرت را. پس مجددا نزد ایشان فرستادند و باز پیامبر فرمودند: بنشین در خانه ات و همسرت را اطاعت نما. پس پدرش مرد. نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله فرستادند و از ایشان جهت گزاردن نماز اذن خواستند، حضرت فرمودند: نه ، بنشین در خانه ات و شوهرت را اطاعت نما. آن گاه پس از دفن پدر زن، رسول خدا شخصی را نزد او فرستاده  و به ایشان گفتند: به درستی که خداوند تو و پدرت را به جهت اطاعت از همسرت آمرزیده است.»

این روایت کاملاً به بیان ا طاعت زوج از سوی زوجه پرداخته است.

1 – 1. حقوق مرد بر زن

طی نگاهی که بنده به کتب روایی داشتم، مواردی را از آن کتب استخراج نموده و در ذیل می آورم. در واقع می توان چنین عنوان کرد که این موارد، گویای اطاعت کامل زوجه از همسرش می باشد، جز در چند مورد که از این حکم استثنا شده است .

« عن محمد بن مسلم، عن أبی جعفر علیه السلام قال: جاءت امرأة إلى النبی صلى الله علیه وآله فقالت: یا رسول الله صلى الله علیه وآله ما حق الزوج على المرأة ؟ فقال لها ان تطیعه ولا تعصیه ولا تصدق من بیته إلا باذنه ولا تصوم تطوعا الا باذنه ولا تمنعه نفسها وان کانت على ظهر قتب ولا تخرج من بیتها إلا باذنه وان خرجت بغیر اذنه لعنتها ملائکة السماء وملائکة الارض وملائکة الغضب وملائکة الرحمة حتى ترجع إلى بیتها قالت: یا رسول الله صلى الله علیه وآله من أعظم الناس حقا على الرجل ؟ قال: والده قالت: فمن أعظم الناس حقا على المرأة ؟ قال: زوجها قالت: فمالى علیه من الحق مثل ماله على قال: لا ولا من کل مأة واحدة الحدیث. »

محمد بن مسلم از ابی جعفر علیه السلام نقل می کند: « زنی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد و گفت: ای رسول خدا چه چیزی است حق شوهر بر زن؟حضرت فرمودند: شوهرش را اطاعت کند، عصیان او را ننماید، بدون اذنش از خانه ی او صدقه ندهد، روزه مستحبی نگیرد مگر به اذن او، ممانعت نفس خویش در مقابل او ننماید، از خانه اش بدون اذن او خارج نشود، و اگر بدون اذن او خارج شود، ملائکه ی آسمان و زمین و ملائکه ی رحمت و غضب تا زمانی که به خانه اش برگردد، او را لعنت می کنند. زن پرسید: ای رسول خدا بزرگترین مردم از جهت حق بر مرد چه کسی می باشد؟ حضرت فرمودند: پدر ایشان. سپس یرسید: بزرگترین مردم از جهت حق بر زن چه کسی می باشد؟ پیامبر فرمودند: شوهر

او. »

1- اطاعت زوج و عدم عصیان او

یعنی زن نباید از اطاعت شوهرش سرپیچی نماید به طوریکه در روایات از آن به عنوان جهاد یاد شده است .

عده ای از اصحاب، از علی بن ابراهیم علیه السلام نقل نموده اند که ایشان فرمودند

: « جهاد المراة حسن التبعل »

« جهاد زن ، اطاعت نمودن و زینت نمودن برای همسرش می باشد. »

2- عدم دادن صدقه، هبه و نذر مگر به اذن شوهرش:

زن نمی تواند بدون اجازه ی همسرش صدقه بدهد، هبه نماید و یا نذری را ادا نماید، مگر به اذن او حتی اگر در مال خودش باشد؛ یعنی زن نمی تواند بدون اذن شرعی شوهرش در هر آن چه که متعلق به خودش هم می باشد دخل و تصرف نماید.

عبدلله بن سنان از ابی عبدلله نقل می نماید که حضرت فرمودند:

« لیس للمراةِ أمرّ مع زوجها فی عتقٍ و لا صدقةَ  و لا تدبیرُ  و لا هبةَ  و لا نذرُ فی مالِها الا فی زکاةٍ او بر والدیها أو صلة قرابتها. »

3- عدم گرفتن روزه مستحبی بدون اذن شوهر:

از عبارت در حدیث مذکور و روایات دیگر چنین استفاده می شود که زن

نمی تواند بدون اذن شوهرش روزه ی مستحبی بگیرد .

« ... و لا تصوم‌ تطوعاً الا بِاذنه ... »

و روایت عمرو بن جبیر العزرمی از ابی عبدالله علیه السلام گویای این مطلب

می باشد.

4- عدم ممانعت نفس خویش در برابر شوهر

به این که  زن، نفس خویش را در هر زمانی، صبح و شب، در اختیار زوجش قرار دهد .

« ... و لا تمنعه نفسها ... »  و « ... و تعرض نفسها علیه غدوةً و

عشیة ... »

5-         عدم خروج زن از خانه بدون اذن شوهرش:

زن هیچ گاه نمی تواند بدون اجازه ی همسرش از خانه بیرون رود مگر در امور ضروری و واجب و در واقع این عمل از او سلب شده است و ملزم به رعایت آن می باشد.

در روایات چنین آمده که زن نمی تواند حتی بدون اجازه ی شوهرش، برای عیادت پدر و مادرش، نمازگزاردن و تدفین آنان از خانه خارج شود.

چنان چه زن از نهی موجود تخطی نماید، و بدون اذن از خانه خارج شود، ملایکه آسمان و زمین، ملائکه غضب و رحمت تا زمانی که وی به خانه بر گردد، او را لعنت

می کنند.

« ... و ان خرجت بغیرِ اذنِهِ لعنتها ملائکةِ السماءِ  و ملائکة الارضِ و ملائکة الغضبِ و ملائکة الرَحمةِ حتی ترجع الی بیتها... »

همچنین خروج بدون اذن، دلیلی است برای عدم وجوب پرداخت نفقه و سقوط آن از گردن زوج.

علی بن ابراهیم به اسنادش از ابی عبدلله علیه السلام نقل می کند که حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرمودند:

« أیما امراة خرجُت من بیتها بغیرِ اذنِ زوجِها فلا نفقة لها حتی ترجع. »

4-         طیب نمودن زن، خویش را به بهترین پاک کننده ها، پوشیدن بهترین لباس ها و زینت نمودن به بهترین زینت ها.

« ... و علیها أن تطیبُ بأطیبُ طیبها و تلبسُ احسن ثیابها و تزین بأحسن

زینتها ... »

در کتاب« ارشاد الاذهان  » حقوق مرد را چنین بیان می دارد: « تمکین و دوری نمودن و برطرف کردن آن چه موجب نفرت است. »

امام نیز در کتاب« تحریر الوسیله  » می فرمایند: « از حق مرد بر زن این است که او را اطاعت کند، معصیت او را ننماید، از خانه اش بدون اذن او بیرون نرود و لو نزد اهل خودش حتی اگر برای عیادت پدر، و یا در عزای او. »

پس طبق این اقوال و احادیث می توان حقوق مرد بر زن را به دو دسته تقسیم نمود که عبارتند از حق خاص و حق عام.

حق خاص که عبارت است از  این که  زن، نفس خویش را در هر زمانی، صبح و شب، در اختیار زوجش قرار دهد و بدون وجود هیچ مانع شرعی ، ممانعتی به عمل نیاورد.

« ... و لا تمنعه نفسها ... »  و « ... و تعرض نفسها علیه غدوةً و

عشیة ... »

و منظور از نفس خویش را در اختیار زوج قرار دادن: وطی کردن زن است و تحقق وطی به آن است که حشفه یا مقدار آن از سوی شخص مقطوع الآله مخفی و پنهان شود و ضابطه آن داخل شدن مقداری از آلت است که موجب غسل می شود، خواه در جلو یا پشت که همین وطی نمودن موجب استقرار کامل مهریه بر عهده زوج می گردد.

حق عام: در واقع همان اطاعت نمودن و فرمانبرداری زن از مرد و رعایت حقوق مرد در تمام امور (  جز در چند مورد که بعداً بدان ها اشاره می شود )، تحقق می یابد که از آن به عنوان تمکین عام یاد می گردد.

مانند :

1-         اطاعت زوج و عدم عصیان او

2-         عدم دادن صدقه، هبه و نذر مگر به اذن شوهر

3-         عدم گرفتن روزه مستحبی بدون اذن شوهر

4-         عدم خروج زن از خانه بدون اذن شوهر

5-         طیب نمودن زن، خویش را به بهترین پاک کننده ها، پوشیدن بهترین لباسها و زینت نمودن به بهترین

 زینت ها

فهرست منابع

1-  قرآن کریم

2- ابن اثیر، مجد الدین ابی السعادات المبارک بن محمد الجزری، النهایة (  قم: موسسه اسماعیلیان، 1364 )، ج 5.

3- توضیح المسائل و استفتاح از مراجع.

4-    حلی، ابی منصور حسن بن یوسف بن مطهر اسدی                                                              ارشاد الاذهان الی احکام الایمان. قم: موسسه النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسین، 1410ه، ج 2.

5- خمینی، روح الله. تحریرالوسیله. ترجمه علی اسلامی. قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه ی مدرسین حوزه، [ بی تا ]، ج 4، 3 و 2.

6- سیاح، احمد. فرهنگ بزرگ جامع نوین. ترجمه ی المنجد. تهران: انتشارات اسلام 1380.

7-  شهید اول، شمس الدین محمد بن جمال الدین مکی العاملی                                                  اللمعه دمشقیه. ترجمه علی شیروانی و محسن غرویان. قم: انتشارات دارالفکر، 1380، ج ، 2.

8- شهید ثانی، زین الدین بن علی العاملی.  شرح لمعه. ترجمه و تبیین علی شیروانی. قم: موسسه انتشارات دارالعلم، 1383، ج 5، 10 و 13.

9-   طوسی، ابی جعفر محمد بن الحسن .مبسوط فی فقه الامامیه.تهران: المکتبة المرتضویه لاحیاء الآثار الجعفریه، 1387 ه.ج 4 و 8..

10- عاملی فقعانی، زین الدین ابوالقاسم علی. الدرالمنضود. شیراز: مکتبة مدرسه امام العصر

[ عج ]، 1418 ه.

11- عاملی، علامه شیخ حر. وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه.بیروت: دار احیاء التراث العربی،[ بی تا ] ، ج  18، 14، 19، 16و 12.

12- فاضل هندی، بهاء الدین محمد بن الحسن بن محمد اصفهانی. کشف اللثام. [ ط.ج ]. قم: موسسه النشرالاسلامی التابعة لجماعة المدرسین، 1416 ه، ج 2 و 7.

13- قانون مدنی.

14- کلینی الرازی، ابی جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق. فروع کافی.تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1388ه، ج 5 و 7.

15- محقق حلی، شرایع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام. تهران: انتشارات استقلال، 1409 ه، ج 1، 2 و4.

گفتگوی تبیان با دکتر سید یحیی یثربی ریاست دانشگاه کردستان و استا

گفتگوی تبیان با دکتر سید یحیی یثربی ریاست دانشگاه کردستان و استاد فلسفه در دانشگاه تبریز

پیرامون رابطه فلسفه با علم – عرفان – دین و اجتماع      مورخ1374

تبیان : رابطه فلسفه با عرفان – کلام – منطق و سایر علوم چگونه می باشد

؟جواب : این سوال را باید به چند سوال جداگانه تجزیه کرده  و مورد بحث قرار داد به این شرح:

1-      فرق فلسفه با سایر علوم چیست ؟ در جواب باید گفت : فلسفه با علوم به اصطلاح امروزی آن و چیزی در مقابل فلسفه این تفاوت را دارد که اولا قلمرو احکام و مسائل علوم محدوداند و همه هستی را در بر نمیگیرد بر خلاف احکام و مسائل فلسفی که جامع و فرا گیرند 0 البته منظور من از فراگیری  کلیت نیست چون کلیت در قوانین علمی هم مطرح هست احکام علمی و قوانین و مسائل علمی همه در عین ابطال پذیریشان کلی هستند اما کلی در حوزه خود نه نسبت به نگرش کلی به کل هستی 0 ثانیا – احکام و مسائل علمی متکی به تجزبه و آزمایش اند و آزمون و ابطال می پذیرند در حالی که قواعد و قوانین فلسفی هر گز با محک تجربه قابل ارزیابی نیستند 0 مثلا انبساط آهن در اثر حرارت  یک حکم علمی است که می توان آنرا با محک تجربه ارزیابی کرد و در صورت منفی بودن نتیجه حکم به ابطال آن کرد 0 اما اینکه وجود ممکن نیازمند وجود واجب است که یک مسئله فلسفی است هر گز با تجربه قابل ارزیابی نیست 0

2-       2- فرق فلسفه با عرفان چیست ؟ فلسفه با عرفان از چند جهت فرق دارد از جمله : الف – فرق در ابزار کار – ابزار کار فیلسوف – عقل و اندیشه است در حالی که ابزار کار عارف ریاضت و سلوک است  ب – فرق در هدف – هدف عارف فنا در حقیقت است در حالیکه هدف فیلسوف فهم حقیقت است 0 ج – فرق در محصول معرفتی – چیزی که سر انجام بدست فیلسوف می آید علم و آگاهی است ولی آنچه عارف بدست می آورد شهود است 0

3-       3- فرق فلسفه با کلام  کلام و فلسفه نیز از چند جهت با هم فرق دارند از جمله   الف – فرق در ابزار  اگر چه اهل کلام نیز همانند فلاسفه  از عقل بهره می گیرند  اما فلاسفه تنها از عقل و موضوعات عقلانی بهره می گیرند در حالی که اهل کلام از مسموعات دینی همانند آیه و حدیث و نیز از مسائل ارزشی مانند حسن و قبح نیز بهره می گیرند 0 ب – فرق در هدف – هدف فیلسوف فهم جهان و درک حقیقت است و هدف اهل کلام حمایت از عقیده شریعت خاصی است 0 از اینجا می توان فرق کلام و عرفان را نیز تا حدودی فهمید 0 اما فرق فلسفه با منطق  در این باره باید گفت که منطق چیزی در عرض فلسفه نیست بلکه منطق نسبت به فلسفه جنبه ابزاری دارد 0 به این معنی که فلسفه بر اساس تفکر استوار است و منطق هم وسیله ایست که به تنظیم تفکر کمک می کند 0

تبیان :  فلسفه مشاء با حکمت متعالیه چه فرق دارد ؟                   

  جواب : حکمت متعالیه عنوانی است که به معرفت شهودی عرفا ، می دادند ،صدرالمتالهین شیرازی معروف به ملا صدرا هم مدعی تاسیس مکتب خاصی بود که در آن مکتب میان فلسفه و عرفان و کلام آشتی ایجاد شده و در این مکتب به نیازهای هر سه چهار مکتب فکری پاسخ داده شد  صدرا نام این فلسفه و مکتب را حکمت متعالیه نامید که فرقش با فلسفه مشاء در آن است که اولا این مکتب جامع همه اقسام روشها و اهداف است ثانیا در فلسفه مشاء تنها از عقل بهره می گیرند  اما در حکمت متعالیه از ریاضت و سلوک و تعالیم دینی هم بهره می گیرند 0 البته این ادعای صدرا تا چه میزانی قابل قبول است و در کارش چقدر موفق است بحثی است دیگر که اینجا جای آن نیست 0

تبیان : مهمترین امتیاز فلسفه اسلامی با فلسفه اروپا چه چیزهائی می تواند باشد ؟

جواب : بنظر من مهمترین امتیاز فلسفه اسلامی با فلسفه اروپا  در عقلانیت و انسجام آن است 0 در توضیح باید به عرض برسانم که  جز عده محدودی از متفکران غرب  بقیه تحت تاثیر مسیحیت تحریف شده ، عقلانیت و انسجام را در تفکر از دست داده اند 0 از آنجا که الهیات مسیحی  غیر عقلانیست 0 یعنی اصولی مانند تثلیت و فداء هر گز با عقل و منطق قابل تحلیل و اثبات نیست  نوعی عقل ستیزی  یا بی اعتنائی به عقل  در نظام فکری آنان جا باز کرده که همین نکته  تفکر فلسفی غرب را هم کم و بیش تحت تاثیر قرار داده است 0 نه تنها امثال اگوستین که یک شخصیت مذهبی است  بلکه افرادی همانند دکارت و کانت هم با تمام قدرت فکری و تلاششان برای رهائی  از این مشکل نتوانسته اند در امان باشند 0 دکارت که حتی در بدیهیات شک می کند  ابتدا به گونه ای اعجاب آور خدا را مطرح می کند که انگار دیگر آن دکارت اندیشمند نیست 0 همینطور کانت او می آید و تمام دلایل و براهین اثبات وجود خدا را نقد می کند  اما بعدا می بینیم که کسی که این همه شمشیر بر عقل نظری می کشید ایمان را در پناه عقل عملی به میدان می آورد 0 و خود در مقدمه نقدش می گوید  (( می خواهم علم را کنار بگذارم تا جائی برای ایمان باز کنم )) فلسفه اسلامی  بخصوص فلسفه ای که ابن سینا پرداخته  جز در موارد محدودی که رنگ تصوف یا کلام می پذیرد در بقیه مسائل فلسفه ایست ناب  عقلانی و منسجم 0 اگر چه فلسفه اسلامی هم بعد از ابن سینا از طرفی دچار نوعی رکود شده و از طرف دیگر با تصوف و کلام در آمیخته و طبعا صفت ناب و عقلانیت خود را تا حدودی از دست داده  اما همچنان انتظام خود را حفظ کرده است 0 فرق دیگری که فلسفه ما با فلسفه غرب دارد و این باریک عامل ترجیح در فلسفه غرب است واین آن است که فلاسفه غرب از حالت سنتی سابق بیرون آمده و دست به ابداع و ابتکار زده اند و از طرف دیگر به دست آوردهای علوم توجه دارند 0 اما متفکران ما بیشتر بر روش سنتی وفادارند و بر علوم جدید توجه نکرده و متافیزیک ما را با فیزیک جدید پیوند نداده اند و حتی قطع پیوندش را از فیزیک قدیم هم زیاد جدی نگرفته اند 0

تبیان : آیا پیشرفت علوم در فلسفه تحول ایجاد کرده است ؟

جواب : بدون شک  هیچگاه متافیزیک  از فیزیک بی نیاز نبوده و نخواهد بود0 بنا بر این تحول در متافیزیک و علوم طبیعی و تجربی  حتما در تحول و تکامل فلسفه موثرند 0 من در کنفرانس فیزیک که حدود یکسال و نیم پیش  در دانشگاه کردستان برگزار شد  بحثی داشتم در رابطه فیزیک و متافیزیک و در آن بحث به موارد متعددی از این رابطه اشاره کردم که در این مقاله یکی از آنها را باختصار مورد بحث قرار می دهیم که در واقع مهمترین آنهاست و آن عبارتست از تحصیل مقدمات  باین معنی که فلسفه برخی از مقدمات خود را از علوم می گیرد 0 پس قسمتی از احکام فلسفی بر پایه مقدمات علمی استوارند 0 برای مثال 0 در فلسفه ما  در ترتیب صدور و آفرینش موجودات  وجود ده عقل ((عقول عشره )) مطرح است اینکه باید صادر اول عقل باشد دلیل و مبنایش قاعده ((الواحد  لا یصدر عنه الاالواحد )) است 0 اما اینکه تعداد این عقول باید ده عقل باشد  مبنایش تنها فیزیک است و نجوم  برای اینکه در آن زمان بر اساس هیئت بطلمیوسی نه فلک داشتیم  و اگر هیئت قدیم تعداد افلاک را صد می دانست حتما فلسفه آن روز تعداد عقول را یکصد و یک عقل فرض می کرد  همچنین اگر فلاسفه پیشین از قوانین امروزی حرکت آگاه بودند هرگز برای توجیه حرکت دورانی اجرام آسمانی به فرض نفوس برای آن اجرام مجبور نبودند  اما چون از قوانین حرکت امروزی خبر نداشتند و یگانه حرکت طبیعی شناخته شده آن روز هم حرکت مستقیم بود بنا بر این حرکت دورانی اجرام آسمانی را نمی توانستند یک حرکت طبیعی فرض کنند  و به ناچار آن را حرکت ارادی دانسته و افلاک و اجرام آسمانی را دارای روح و جان می پنداشتند 0 بنا بر این هرگز نباید رابطه فیزیک با متافیزیک قطع شود و شاید امروزه یکی از اشکالات فلسفه اسلامی در حوزه و دانشگاه آن باشد که نسبت به مسائل فیزیک کم توجه است 0

تبیان : در گذشته ظاهرا دایره فلسفه توسعه داشته و در حال حاضر قلمرو آن محدود گردیده است لطفا بفرمائید آنچه که از قلمرو فلسفه کاسته شد شامل چه موضوعاتی است ؟

جواب : در حال حاضر از قلمرو عنوان فلسفه کاسته شده است اما اینکه شامل چه علومی است ؟ و چه علومی از این قلمرو بیرون رفته اند ؟ بنظر من نباید اینگونه بگوئیم  باید بگوئیم در این قلمرو چه چیزی مانده است ؟ برای توضیح این مطلب باید به عرض برسانم که فلسفه در زمان سابق به معنی مطلق دانش بشری بود 0 و این معرفت یعنی  مجموعه معرفت بشری به دو قسمت عملی و نظری تقسیم می شد و هر یک از دو قسمت عملی و نظری را هم تقسیم می کردند به سه قسمت 0 این هم ناشی از مقید بودن قدیمی ها بود به هماهنگی الان در طبقه بندی ها زیاد مقید به هماهنگی نیستند  همانطور که شعر نو پایبند و زن و قافیه نیست  طبقه بندی ها را آزاد طبقه بندی می کنند ولی سابق می دیدند یک طرف سه تا است آن طرف دیگررا هم سعی می کردند طوری جمع و جور کنند که دو تا یا چهار تا نشود  همان سه تا بشود 0 بنا بر این آمدند گفتند  حکمت نظری سه قسم است  طبیعیات  ریاضیات و الهیات  0 حکمت عملی را هم قرین همین سه قسم کردند  اخلاق و تدبیر منزل و سیاست 0 اخلاق در دایره محدودتری است و فردی است 0 تدبیر منزل شامل محیط محدودی است که خانواده است 0 سیاست محیط باز تر و کلی تری است که جامعه است در مورد حکمت نظری طبیعیات شامل کلیه علوم تجربی می شود که الان داریم 0 پس اینها همه زیر بال فلسفه بود ریاضیات هم شامل همان ریاضیات و حتی موسیقی و ستاره شناسی می شد 0 همه اینها زیر عنوان فلسفه بودند ولی یک قسمت می ماند که راجع به کل هستی بحث می کرد  راجع به علل پیدایش پدیده ها بحث می کرد مبداء و معاد در آنجا مطرح می شد که خود ارسطو هم برای آن قسم نامی نگذاشته بود 0 ولی در طبقه 

بندی کتابهایش این قسم ، بعد از طبیعات قرار داشت و لذا نامش را گذاشتند ما بعدالطبیعه و متافیزیک یعنی فصلی که بعد از طبیعت بود و معنی آن این جور به نظر می رسد و حتی گاهی عوامانه فکر می کنند یعنی  علمی که در باره آنسوی طبیعت بحث می کند در حالی که ما در فلسفه هم از طبیعت بحث می کنیم هم از ماوراء طبیعت  اما در واقع این نام را از جایگاه خودش در تنظیم کتابهای ارسطو به یادگار برده است 0 این قسمت را بعدها تحت عنوان فلسفه اولی یا الهیات نام گذاری کرد ند دلیلش را هم در بحث گذشته گفتم  شاید هم نام الهیات در زمان ارسطو روی این قسمت گذاشته شد الان تنها چیزی که زیر عنوان فلسفه مانده است همان ما بعدالطبیعه یا الهیات است بقیه علوم از زیر بال فلسفه بیرون رفته اند 0 منتهی در مغرب زمین آمدند یک سری چیزها را وارد فلسفه کردند یعنی فلسفه تنها آن بخش از الهیات قدیم نیست  اینها آمدند روی منطق یک سری کارهائی کردند که الان در فلسفه از آن بحث می کنند آمدند بحث معرفت شناسی را خیلی وسعت دادند که در زمان ارسطو از آن  در لابلای مسائل دیگر بحث می شد مثلا  در کتاب برهان منطق یا در لابلای بعضی مسائل دیگر متافیزیک بحث می شد که الان خودش یک فصل مستقلی شده است  حتی گاهی بحث های معرفت شناسی بیش از بحث های اصلی فلسفه است  این بحث اکنون عملا در جنب مسائل فلسفی قرار گرفته و بعدا فلسفه علم را هماهنگ کردند با بحث های فلسفی  که در واقع چیز بینا بینی است تقریبا بحث فلسفی است ولی نه فلسفه به معنی الهیات قدیم آن ، اما بهر حال این هم الان جزء عنوانهای فلسفه شده است 0 بهر حال آنچه که الان زیر عنوان فلسفه مانده آن مباحث الهیات است  بعلاوه یک سری بحثهای معرفت شناسی و یک سری پژوهشهای مربوط به منطق 0 منتهی یک فرقی که فلسفه ما با فلسفه غرب دارد ( فلسفه سنتی ما با فلسفه جدید غرب ) این است که فلسفه در زمان ابن سینا زیاد کارائی اجتماعی نداشت  کارائی عملی نداشت  بیشتر کارائی فکری داشت مثلا فکر می کردند که آدم اگر فلسفه بخواند عقایدش دقیق تر و عمیق تر می شود  ولی الان متفکران و فیلسوفان در مغرب زمین خط عملی می دهند  خط زندگی برای مردم می دهند  ولی متاسفانه فلسفه ما از این حال و هوا خالی است و یکی از دلائل بی توجهی امروزی ها به فلسفه همین است که عملا می بینند فلسفه در زندگی روزمره زیاد دخالت ندارد 0 مثلا یک فلسفه اگزستانسیا لیسم یا اومانیسم در غرب می آید خط نشان می دهد می گوید ما بر اساس همان دیدگاهها تحت تاثیر پیشرفت علوم تجربی قرار گرفته ایم 0 برای ما یک سری چیزها معلوم و مشخص شده و یک سری چیزهایی هستند که اصلا در دسترس ما نیستند که بدانیم هستند یا نیستند 0 مثلا این جهان آغاز دارد یا ندارد ؟ به سادگی معلوم نخواهد شد 0 بنا بر این در باره اثبات خدا و اینگونه مسائل هم زیاد حق  پافشاری نداریم  یعنی چیزی است که برای ما ثابت نشده  یا مثلا اثباتش مشکل است اینها در واقع به نوعی با الحاد همسایه می شوند اگر چه عملا لب  به این کلام نمی گشایند ولی یا می گویند نمی دانیم یا می گویند اصلا مربوط به ما نیست 0 وقتی یک فیلسوف یا یک فلسفه این موضع را گرفت  برای جامعه دستورالعمل دارد به جامعه می گوید که خودتان هر گونه دلتان می خواهد زندگی کنید  یعنی یک چهارچوب تعیین شده قبلی برای شما نیست  حالا ببینید مثلا  ازدواج هایتان هر جور به نفعتان می باشد هر جور لذت بخش تر است  هر جور شادمانه تر است آن جور برگزار کنید  این کار چهار چوب قبلی ندارد  همچنین رفت و آمدهای شما  آرایشتان  لباستان  حرکاتتان  بازارتان  سرمایه تان هرجورکه به نفعتان است این جور برنامه ریزی کنید و اجرا کنید یعنی  می گویند  ای انسان خودت هستی وبس  چیزی بالای سرتو نیست و آن سوی پرده هیچگونه برنامه ای برای تو ریخته نشده است تو در این جهان رها شده ای حالا خودت هستی  بنشین برای خودت برنامه ریزی کن 0 ببین چکار می کنی ؟ در تشبیه ما می توانیم اینگونه بگوییم که ما پنج تا بچه را فرض کنیم در یک جا و پنج بچه را فرض کنیم در جای دیگری این پنج تا بچه را در یک مورد فرض کنیم که پدر و مادر دارند  فرهنگ و آداب و رسوم دارند  طبعا برای اینها هزار جور چهار چوب تعیین می شود که باید این جور سلام کنید این جور بلند شوید این جور بنشینید این جور بخندید فلان جا نروید  فلان جا بروید ولی آن پنج تا بچه دیگر را اگر فرض کنیم در یک بیابانی رها کرده اند و ارتباطشان هم با همه قطع است وقطع هم خواهد بود برای ابد 0 به آنها می گویند که آقا شما کسی بالای سرتان نیست حالا دیگر هر طوری که راحت هستید آن طور برنامه ریزی کنید و زندگی کنید 0 غرب الان کارش را برده روی همین فلسفه 0 همین دموکراسی و لیبرالیسم غرب یک مقدار هم از این دیدگاه آب می خورد که ما خودمان هستیم بیایید ببینیم چه می توانیم بکنیم 0 اما در فلسفه های ما در فلسفه الهی ما  بالاخره خدا را اثبات می کنیم  شریعت را اثبات می کنیم  و هزار جور آقا بالا سر اثبات می کنیم 0 ما دیگر نمی توانیم دستور آنها را نه بگوییم 0 ما نمی توانیم بگوییم حالا خودمان هستیم هر جور تصمیم می گیریم  بگیریم 0 ما باید همیشه گوش بفرمان خداوند و بزرگانمان باشیم 0 خوب آن مبنا ها را اثبا ت می کنیم  در فلسفه مان مطرح می کنیم  اما در عمل فلاسفه ما پیشاپیش مردم نیستند 0 در مسائل سیاسی و اجتماعی بر اساس آن مبناها که قبول کرده اند عمل نمی کنند خط نمی دهند 0 فلاسفه غرب روی مبناهای فلسفه شان بجامعه خط می دهند متفکران ما هم روی مبناهایی که به آنها رسیده اند باید به جامعه شان خط بدهند 0 ولی ما در این خط دادن ضعیف هستیم و لذا فلسفه مان جایگاه اجتماعی خودش را ندارد 0 آنان اگز یستا نسیا لیسم را ضمن رمانها  فیلمها  تحلیل ها  شعرها و ترانه ها به خورد مردمشان می دهند 0 ولی ما مثلا تفکر توحیدی را نمی آئیم در نمایش نامه هایمان  در شعرهامان در خطوط فرهنگی و سیاسی و اجتماعی مان مطرح کنیم 0 برای نمونه عرض می کنم که ما در جامعه مان برای مردم مشخص نکرده ایم که اشعری گرا باشند یا معتزلی  ما اگر قم باشیم ، حوزه باشیم بحث می کنیم ما اشعری را قبول نداریم  اشاعره را قبول نداریم برادران اهل سنت ما کلا پیرو مکتب اشعری هستند ولی می بینی که یک جوان سنی هم اشعری است و هم معتزلی  یک جوان شیعی هم  هم اشعری است و هم معتزلی 0 برای نمونه عرض می کنم اشعری می گوید تمام کارها و تمام فعلها منشاءاش حضرت حق است  معتزلی ها می گویند جهان  جهان علل و اسباب است 0 اما همه شما به رادیو و تلویزیونمان گوش بدهید خبرهائی که می گویند می بینید گاه معتزلی هستند و گاه اشعری هستند ما معمولا در موفقیت ها اشعری ماب می شویم می گوییم خدا بوده این را کرده و آن را کرده ولی وقتی مشکلات پیش می آید همه معتزلی می شویم 0 بنا بر این فلسفه ما باید یک مقدار به مسائل عملی بپردازد 0 زیر بنای مسائل عملی و ارزش در فلسفه مشخص می شود 0 بر اساس فلسفه مان باید بیاییم به جامعه مان خط عملی بدهیم 0 اگر چه ربطی به بحث ما ندارد ولی چون نکته مهمی است بمناسبت عرض می کنم که  هدایت جوانها بطرف خطوط عملی فلسفه ی (( اگز یستا نسیا لیسم )) آسان است 0 چرا ؟

چونکه در این مکتب محور اصلی خود همان جوان است ما اگر مکتبی امرای داشته باشیم که بگوییم ببین دلت چه می خواهد،همان را عمل کن!دیگر پشتوانه نیرومند دیگری نمی خواهیم.و لذا غرب در جاری کردن فلسفه اش در میان جوانان موفق است.چرا؟ چون مطابق میل جامعه است به آنها ندا می دهد که هیچ آقا بالا سری نیست خودتان بیایید برنامه ریزی کنید و ببینید چه به نفعتان است آن جور عمل کنید .آزادید اگر مویتان را آرایش می کنید،یا ازدواج کنید یا هر کار دیگر ،مهم خواست شما و هدف آسایش و آرامش خودتان است .و لذا تمایلات بشر پشتوانه آن مکتبها است ،بشر نیز یگانه چیزی که از قدیم به آن دل خوش است همین تمایلات است .حتی وجود نبی اکرم صلوات الله علیه و آله را رها می کردند و به دنبال تمایلات خود می رفتند که همان لهو و تجارت است :"و اذا راءو اتجاره او لهوا انفضوا الیها و ترکوک قائما" غرب هم عملا همان لهو و تجارت را برای مردم جور کرده است .از تجارت منظور درآمد است خوب الان سعی می کنند رفاهی در جامعه بوجود بیاید ،لهو هم که برایشان فراهم است .سرگرمی ،تلویزیونهای جورواجور و برنامه های ورزشی جورواجور. اما ما در جامعه مان ببینیم آیا محور جامعه مان را بر اساس فلسفه و تفکرمان،لهو و تجارت قرار می دهیم؟حتما نه ،اما یک مرتبه می بینیم که ما در یک قسمت نادانسته همین جور همان برنامه ها را به خورد جوانهامان می دهیم انگار جوان ما هم جوانی است که باید بخورد و سرگرم بشود.ما هم مثل آنها مسابقه پشت سر مسابقه ، برنامه به دنبال برنامه ،فیلم تلویزیونی و فلان و بهمان. واقعش این است که فلسفه های ما فلسفه های آرمانی است ،اما فلسفه های اگزیستانسی می گویند آقا خودتان هستید ببینید از چه خوشتان می آید همان را انجام دهید .اما فلسفه های آرمانی می گویند آقا بالا سر دارید ببینید آن از شما چه می خواهد او چه دستور به شما داده انجام دهید.کشیدن جوانان به سوی نیازهای خودشان زحمت نمی خواهد،اصلا خودش می رود به دنبال نیازهای خودش .بنابراین فلسفه های آنها از نظر عملی شدن مشکلی ندارد .اما جوانهای ما را به طرف ارزشهای آرمانی مکتبهایمان بکشیم زحمت دارد و برنامه ریزی می خواهد که این هم به عهده همین کسانی است که همین آرمانها را مطرح می کنند.مشکل متفکران غرب در اینجا کم است چون آنها می خواهند جوان دنبال همان چیزی برود که دلش می خواهد.او خودش می رود و این فقط یک خط می دهد ،از پشت سر سوت می زند آنها را نمی راند،فقط تجویز می کند.ولی ما می خواهیم که مردم به دنبال چیزهایی بروند که در خیلی جاها هم زیاد به دل خواهشان نیست. قید آفرین است،تکلیف است، تکلیف یعنی زحمت ،دردسر. برای اینکه جوان ،نسل جوان تکلیف را تحمل بکند آیا متفکران ما که تکلیف را مطرح می کنند هیچ در فکر ایجاد زمینه ای برای تحمل تکلیف در جوانهایمان هستند ؟ یا می خواهیم جوان ما ،جوان همان اگزیستانسیالیزم اروپا باشد ،اما مقید به تکلیف،چنین چیزی ممکن نیست.زیرا جوانی که بخواهد تکلیف انجام بدهد، پرورش جداگانه ای می خواهد.بنابراین ما باید به مسئله پرورش و تربیت و مسایل نظری اهمیت بدهیم که متأسفانه نمی دهیم اواخر کتابها جزئی با این مسائل ور می روند. سابقا در قم این همه مسائل نظری می خواندیم اما قسمتهای عملی و مربوط  به عمل را اصلا،حتی به آن اندازه سنتی محدودش هم،با درس نمی خواندیم.

تبیان:بسیاری از دانشمندان با تحصیل و تدریس فلسفه مخالف بوده یا هستند دلائل عمده مخالفت آنها چیست؟

جواب:این دانشمندان به دو دسته تقسیم می شوند.یک سری دانشمندان برخاسته از یک موضع خاص سیاسی و حزبی بودند مثل دانشمندان مارکسیست که می گفتند فلسفه خرافات است و ارزش علمی ندارد .خودشان برای خودشان با فلسفه مخالف نبودند به قول خودشان یک فلسفه علمی تبلیغ می کردند که همان فلسفه مارکسیستی بود که می گفتند اینها خوبند و بقیه بی پایه و مردوداند. یک سری از مخالفان فلسفه هم متشرعانی هستند که می گویند.فلسفه فضولی می کند درباره شریعت ،روی فهم شریعت.اینها از قدیم بوده اند حتی در زمان خود ابن سینا و قبل از ابن سینا هم این مخالفتها بوده است،الان هم در حوزه های ما مخالفتهایی بوده و هست . اگر چه اخیرا در سایه نفوذ امام رضوان الله علیه وضع بهتر شده است.ولی خوب خود امام به خاطر همین ترویج فلسفه در حوزه مشکل داشتند.یک نوع مخالفت هم از طرف پیروان و شیفتگان علوم تجربی است که می گویند آقا فکر نان کن که خربزه آب است ،می گویند آقا این فلسفه به ما چه می دهد . وجود اصیل است یا ماهیت ،چه فرق می کند.شما باید کاری کنید که نان در بیاید ،آب در بیاید بالاخره زندگی بگذرد ،برای بشر نفع داشته باشد .به ما چه که وجود اصیل است یا ماهیت .به ما چه جهان آغاز دارد یا ندارد.ولی چنانکه در فایده فلسفه توضیح دادم این مخالفتها هیچکدامشان درست نیست اولا آن فلسفه علمی که می گویند یک شعار خالی است.زیرا علم نمی تواند فلسفه کلی تنظیم کند.چون علم در هر قسمتش محدود نگر است و ناپایدار.در حالی که فلسفه و جهان بینی باید کلی نگر بوده،بر اصول پایدار  متکی باشد در برابر متشرعان نیز باید گفت:فلسفه اصلا خودش یک تلاش مستقل انسانی است.باید همیشه راه این تلاش باز باشد .حالا با دین هم چقدر تطبیق بدهد یا ندهد،آن دیگر مربوط به خود دین است که تا چه حد معقول و عقلانی باشد و از طرف دیگر مربوط به درست فکر کردن است و آن بحث دیگری است اما اینکه فلسفه آب و نان ندارد ،این را هم عرض کردم از اول معلوم بود.حتی خود ارسطو می گوید:"این علم علم خدایان است"چون انسانها ناقص اند و لذا باید به دنبال اغراض خود باشند .و این مسائل دنبال اغراض مادی نیستند،دنبال یک سری هدفهای والاست که انسان هم نمی تواند بدون آن هدفها زندگی کند .بنابراین از چند جهت به فلسفه حمله می شود یک سری حمله هایی هم از طرف عرفای ماست.آنها می گویند فلسفه غرور می آورد و انسان را از کشف حقیقت محروم می کند .بالاخره از چندین طرف به فلسفه تاخته اند و هر کس هم هدفش از این حمله یک چیز بوده است.کمونیستها هدفی داشتند .متدین ها هدف دیگر دارند که اینها می آیند مردم را در اصول دین به شک می اندازند و عقاید خودشان را هم نمی توانند درست کنند ،چه معاد جسمانی یا مثلا حدوث جهان را سرانجام منکر می شوند که خلاف متون دینی است یک سری متجددین هم به خاطر اینکه منافع علمی ندارد و یک چیز عملی نیست با فلسفه مخالفت می کنند.عرفای ما هم از این نظر که فلسفه،حقایقی را که با کشف و سلوک و تصفیه می توان به آن رسید ،برای ما تأمین نمی کند و لذا باید زیاد به آن مغرور نبود،البته فلسفه را نفی نمی کنند ولی تحقیر می کنند که تا عده ای را نفریبد و از آن سلوک و سیر باطنی باز ندارد.

تبیان:کدامیک از مسائل فلسفی ریشه در متون دینی داشته و دارند؟آیا ادیان الهی فلسفه را تأیید می کنند؟میزان آن در چه حد و مقدار است؟

جواب:این بر می گردد به اختلاف علم و دین یا عقل و دین.متأسفانه در مسیحیت(چنانکه در بحث گذشته گفتم اصلا اصول مسیحیت با اندیشه و استدلال سازگار نیست) اینها مجبور شدند که بگویند این دو،یعنی علم و دین همدیگر را تأیید نمی کنند،این حوزه جداگانه ای دارد و آن هم حوزه جداگانه ای ، اما چون دین اسلام دین معقولی است ،در اسلام اکثرا معتقدند که دین و فلسفه به هم می رسند و همدیگر را رد نمی کنند.دو نامند برای یک حقیقت ،دو زبانند برای یک معنا ،اینها با هم تضادی ندارند.خود ملاصدرا از کسانی است که مدعی است که دین و فلسفه هرگز همدیگر را نفی نمی کنند.اما خوب فلسفه را به معنی خاص آن اگر بگیریم مثلا:فلسفه ماتریالیستی صد در صد دین را قبول نخواهد داشت و دین را هم اگر به معنی آن محدود نگری ،نگرش تند و تعصب آمیز معروفش بگیریم،هرگز زیر بار فلسفه نخواهد رفت و حکمت یونانی را برخلاف معرفت ایمانی خواهد یافت.

تبیان:مهمترین تألیفات فلسفی که بعد از انتشار ،ابداع و ابتکار و نوع آوری از خود نشان دادند کدامند؟

جواب:بارها گفته ام و بار دیگر می گویم که هنوز در فلسفه ارسطو جایگاهش محفوظ است.انسانی که خیلی کار کرده هم در ابداع و هم در تنظیم مطالب پیشینیان .او همینطور که منطق را تنظیم کرده و این افتخار با اوست ،در فلسفه هم کار زیاد کرده است.بعد از آن هم هر کس برای خودش کار کرده است ولی در جهان اسلام من معتقدم روی دست ابن سینا دست نداریم .ابن سینا بهترین و برترین تنظیم فلسفی را ارائه داده است.ملا صدرا هم نوآوری هایی داشته ،ولی نوآوری هایش بیشتر در ترکیب فلسفه و تصوف بوده نه در خط فلسفی محض.او مقداری عرفان را با فلسفه ترکیب کرده ،حالا یک عده با آن موافق اند و یک عده هم مخالفند.بهر حال ایشان کارهای جالبی را انجام داده است.متأسفانه بعد از ملاصدرا ما تحرک چندانی نمی بینیم شاید دلیلش آن باشد که ملاصدرا تنازع را از میان برداشته است.آنچه نوآوری را ایجاد می کرد ،تنازع و درگیری است ملاصدرا آمده یک حالت آشتی مانندی بین عرفان و فلسفه و کلام ایجاد کرده و همه دور هم جمع شده اند دیگر دعوی هم ختم شده.یکی این که او هم مرد بزرگی بوده که این شیفتگی ، پیروان و شاگردان و نسل بعدی باعث شده که زیاد جرأت و جسارت به خرج نداده اند .اما خوب به هر حال هر کس نسبت به خودش یک نو آوری هایی داشته.مرحوم علامه طباطبایی تحت تأثیر یک سری بحث ها در غرب بوده اگر چه با ترجمه های محدود مثل سیر حکمت در اروپا ،یک سری ابداعاتی در فلسفه کرده است که نمونه اش همان روش رئالیسم است که هم از نظر محتوا یک مقدار ابداع دارد و هم از نظر شیوه تنظیم مطالب که از سبک منظومه،اسفار و اینها یک مقدار خودش را کنار کشیده است.بعد از مرحوم علامه طباطبایی هم ما بالاخره شخصیتهایی داریم که نسبت به خودشان کار می کنند ولی در حوزه های ما یک ایراد و در دانشگاههای ما هم یک ایراد دیگر هست در حوزه های ما کار عمیق است ولی بیش از حد ،سنتی است و ابداع و نوآوری زیاد مطرح نیست.و من در حوزه در شرایط فعلی آقای مصباح را با حرکت تر از دیگران می بینم که مخصوصا در تألیفاتش معلوم است.ایشان نکات نو متعددی را مطرح کرده اند ولی هنوز آن هم سازماندهی نشده و ما احتیاج داریم که در فلسفه مان یک ابداع و ابتکار و ابداعات چشمگیری مشاهده شود .در خارج از حوزه و دانشگاه هم تلاشهایی می شود ولی زیاد عمیق نیست .خوب انشاءالله امیدواریم در آینده دانشگاهها از عمق برخوردار بشود و حوزه ها هم از ابداع ،و دست به دست هم بدهند .مخصوصا با توجه به دستاوردهای فیزیک جدید و علوم جدید انشاءالله یک حالت ابداعی در فلسفه مان بوجود بیاید.ولی خوب غربی ها ابداعات زیادی دارند .اگر چه شاید زیاد هم ابداعاتشان مفید نبوده است ولی خوب هم از نظر سبک و سلیقه ،هم از نظر شیوه بحث و هم از نظر ایجاد مسائل جدید خیلی فرق کرده اند مثلا دکارت قابل مقایسه با آگوستین نیست،از نظر شیوه بحث و غیره یا کانت و دکارت با اینکه فاصله شان خیلی کم بوده ولی سبک و سلیقه و مباحثشان خیلی با هم فرق دارد.ولی حوزه های ما نسبت به آنها سنتی تر است .دانشگاههای ما هم اگر چه سنتی نیستند ولی متأسفانه پیشرفت زیادی ندارند،به خاطر اینکه جدی نمی گیرند و عمقی کار نمی کنند.

تبیان : کدامیک از مسائل فلسفی برای مردم و جامعه آنها به طور محسوس کاربرد جدی دارد؟

جواب:قبلا هم در این  باره بحث کردیم اگر من می دانستم این سؤال هست آنجا به آن طول و تفصیل بحث نمی کردم ولی الان هم باز عرض می کنم تمام مسائل فلسفی کاربرد جدی دارد،مستقیم یا غیر مستقیم .منتهی یکی از اشکالاتمان این است که هنوز فلسفه را جدی نمی گیریم یا می بینید من فکر می کنم به عنوان یک آدمی که در فلسفه کار می کنم کارم این است که درب را ببندم و ایراداتی را به ابن سینا وارد کنم ،بحث کنم و ترجمه کنم و آن یکی هم همینجور. ولی فلسفه در حقیقت مثل رسالت است مثل نبوت است .فلسفه باید بیش از آنکه به مسائل نظری بپردازد به مسائل عملی هم بپردازد .الان بعضی از کسانی که در دانشگاهها هستند کم کم بحثهای حکومتی و سیاسی و این جور چیزها را مطرح می کنند.در حالی که اهل فلسفه در حوزه هایمان اصالت وجود تدریس می کنند .ولی راجع به سیاست در فلسفه مان هیچ بحث نمی کنند در صورتیکه در کنار همان بحث اصالت اخلاق در فلسفه بحث نمی کنیم.مشکل ما یک مقدار همان رعایت وضع سنتی قبلی است یک مقدار هم بی توجهی به نیازهای جامعه و الا دیگر انتزاعی ترین ،کلی ترین مسأله فلسفه همان اثبات خداست.که خود اثبات خدا هم یک دنیا مسائل عملی به دنبال دارد .یعنی اگر خدا باشد یا نباشد یک دنیا وضع عمل ما فرق می کند .مثلا حلال و حرام وقتی است که خدایی باشد .خوب اگر نباشد حلال و حرام هم نداریم .بنابراین آن انتزاعی ترین مسأله فلسفه باز با عمل ارتباط تنگاتنگی دارد.منتهی این خود ما هستیم که باید درباره سیاست بحث کنیم ،درباره اخلاق بحث کنیم و درباره مسائل اجتماعی بحث کنیم.خوب این بحثها را گذاشتند برای کسانی دیگر مثلا آقای مصباح دیگر به خودش اجازه نمی دهد درباره مثلا وضعیت جوانان یا مثلا فیلمهایی که نمایش داده می شود بحث کند.در حالی که محتوای فیلمها را باید فلسفه خط بدهد اینها را ما دخالت نمی کنیم گذاشتیم در اختیار یک عده ای که خودشان هر جور که دلشان بخواهد یا از هر فلسفه ای الهام بگیرند تنظیم کنند.ولی خوب مسلما تمام مسائل فلسفی نوعی با عمل ارتباط دارند بعضی هایشان صرفا ارزشی و دستوری اند .مثل مباحث اخلاق و سیاست و تدبیر منزل و یک سری شان هم مستقیما ارزشی نیستند ولی به ارزش ارتباط دارند،مثلا همان وجود قیامت اگر بدانیم قیامتی هست باید یک حساب و کتاب داشته باشیم و اگر بدانیم نیست یک حساب و کتاب دیگر.

تبیان:مسأله شناخت چیست که پیرامون آن بحثهای جدی به عمل آمده و قدمت آن به چه زمانی برمی گردد؟

گروهها و شخصیتهای علمی که در این زمینه بحث و گفتگو کردند چه کسانی هستند در صورت امکان برای خوانندگان ما توضیح بفرمایید.

جواب:من برای اینکه خوانندگان ما در سطح عمومی این نکته را خوب متوجه بشوند یک مثال می زنم:ببینید در دادگاهها معمولا پرونده متهمی مطرح می شود و گاهی پیش از طرح پرونده متهم معترض است که دادگاه صلاحیت رسیدگی به پرونده را ندارد ،در این صورت دادگاه اول پرونده را می گذارد کنار و بحث دیگری را آغاز می کند در این باره که آیا این دادگاه صلاحیت رسیدگی  به این پرونده را دارد یا ندارد؟همچنین ما یک وقت می خواهیم پرونده جهان را باز کنیم و حکم کنیم که این جهان چیست؟از کجا آمده ؟به کجا می رود؟که این فلسفه است یعنی آن رسیدگی به پرونده که می خواهیم حکم صادر کنیم فلسفه است ولی اگر روزی یکی پیدا بشود به ما بگوید که اصلا از کجا معلوم که جنابعالی می توانید در این باره رسیدگی کنید و حکم صادر کنید؟از اینجا شناخت شروع می شود ،شناخت بازگشت انسان است به ارزیابی قوا و امکانات ادراکی خودش در فهم جهان.یعنی اگر ما حکم صادر کنیم درباره جهان که این چنین است و آن چنان .این می شود فلسفه یا علم.اما اگر برگردیم و بپرسیم که آیا واقعا چشم ما می بیند و ذهن ما می فهمد؟این می شود شناخت.مگر بشر این کار را کرده است؟بلی.این در سؤالتان بود که از چه زمانی ،و قدمت آن به چه زمانی برمیگردد ؟قدمت آن خیلی است .بشر در مرحله عوامی به ارزیابی قوای خودش نمی پردازد اما از آن روزی که دقت کرده و سطحی نگری را کنار گذاشته ارزیابی قوای ادراکی هم شروع شده است.از پیش از سقراط ارزیابی ذهن شروع شده و یک عده سوفسطایی هم پیدا شدند که اصلا به این نتیجه رسیدند که قوای ما اصلا قدرت فهم جهان را ندارند یعنی آن قاضی که می خواهد پرونده را باز کند اشتباه می کند چون پرونده برای این قاضی قابل داوری نیست.ما اگر ساده باشیم داده های قوای ادراکی مان را بطور مطلق می پذیریم مثل توده مردم که چشمشان هر چه می گوید ،می گویند بلی،می گوید خورشید به اندازه یک بشقاب است ،می گوید ماه به اندازه یک بشقاب کوچکتری است می گوید ستاره به اندازه یک سر میخ است او هم می پذیرد ولی وقتی یک ذره دقت کرد می گوید ببینم آیا چشم من همه جا را درست نشان می دهد با کوچکترین دقتی فوری می فهمد که چشمش نزدیک را بزرگ می بیند و دور را کوچک!پس بنابراین قدرت داوری چشم ما در حجم اشیاء به هم می خورد .چرا؟ مثلا حجم انسان چقدر است؟ در دو متری می بینید یک اندازه است در پانصد متری می بینید اندازه دیگر،در دو کیلومتری نگاه می کنید یک اندازه دیگر! کدامش درست است ؟هواپیما همان است که شما در سی هزار پایی می بینید یا هواپیما همان است که شما در فرودگاه می بینید هر دو را چشم شما به شما می دهد وقتی که این مقایسه ها را نکند انسان ساده فکر می کند خورشید همان اندازه است ولی وقتی که تجربه به ایشان ثابت کرد که همه چیز از دور کوچک به نظر می رسد و از نزدیک بزرگ ،متوجه می شوید که چشم مطلق نیست .ذهن هم همینطور ،از کجا معلوم که ذهن من درست کار می کند؟ اصولی که در ذهن خود به آنها اطمینان داریم به کجا متکی اند ؟با چه معیار می شود به درستی و نادرستی آنها پی برد؟این گونه بحث می شود همان بحث شناخت.بنابراین شناخت برگشت ماست به بررسی قوا و ابزار و امکانات و راههای تفکر و قوای ادراکی مان از حواس و عقل گرفته تا ابزار کار دیگر ما مثل منطق و تجربه که اگر اینها را ما بررسی کنیم که آیا اینها صلاحیت دارند یا ندارند این می شود همان بحث شناخت.در شناخت هم از قدیم فرقه های مختلفی پیدا شدند بعضی شکاک مطلق بودند که اصلا نفی کردند قدرت قوای ما را برای فهم جهان ،بعضی ها گفتند نه می توانیم بفهمیم آنهایی که گفته اند می توانیم بفهمیم بعضی ها گفتند با عقل می توانیم بفهمیم،بعضی گفتند نه ،فقط حوزه تجربه اطمینان است.بعضی ها گفتند نه خیر.اصلا نه عقل نه تجربه ،ما جهان را فقط در سایه سلوک و ریاضت می توانیم دریابیم یک سری بحثهای دیگر هم کمونیستها مطرح می کردند آنها دیگر زیاد جنبه علمی نداشت،بازی بود.در واقع،بحث شناختهای خاص مارکسیستی و غیره برمی گردد در اصل به همین مسأله که آیا ما باید از حس استفاده کنیم یا از حس و عقل با هم استفاده کنیم ؟فقط آنجائیکه تجربه هست یا جاهای دیگری که تجربه هم نباشد می شود اطمینان کرد چگونه و چرا؟ اینگونه مسائل ،مسائل شناخت اند.

قسمت آخر

تبیان شماره 15-14سال چهارم فروردین – اردیبهشت 1374

تهیه وتنظیم از سیدمحمدحسین دریاباری