آوای وشتــــــــــــــــــــــــــــان

سید محمد حسین دریاباری هستم، روزنامه نگار ، نویسنده و مدیرمسئول نشریه گو یه در استان قم .تلفن تماس 09127625987 کانال تلگرام https://t.me/daryabary1339

آوای وشتــــــــــــــــــــــــــــان

سید محمد حسین دریاباری هستم، روزنامه نگار ، نویسنده و مدیرمسئول نشریه گو یه در استان قم .تلفن تماس 09127625987 کانال تلگرام https://t.me/daryabary1339

بحثی کوتاه پیرامون واژه فطرت

بسم الله الرحمن الرحیم

بحثی کوتاه پیرامون واژه فطرت

درس دهم

در سخنان پیشوایان دینی و حکیمان و عارفان عباراتی دیده می شود که "خداشناسی فطری است " یا " انسان بالفطره خداشناس است " این عبارات و مانند آن برای همه روشن نیست . برای اینکه معنی صحیح و درست عبارات فوق برای همگان روشن گردد لازم است پیرامون " فطرت " اندکی بحث و گفتگو شود . " فطرت " واژه ای عربی است و به معنای " نوع آفرینش " است . " فطرت " در اصل از ماده " فطر " به معنای شکافتن چیزی از طول آمده است . این لغت در چنین مواردی به معنای " خلقت " بکار می رود . گویی به هنگام آفرینش موجودات پرده عدم شکافته و آنها آشکار می گردند . به هر حال از نخستین روزی که انسان قدم به جهان هستی می گذارد این نور الهی در درون جان او شعله ور است . این لغت به معنی اختراع و انشاء کردن نیز می باشد . برای " فطرت " معانی دیگری نیز آورده ند : طبیعت سالم هر چیزی که هنوز آلوده نشده است . از این واژه اصطلاح مرکبی هم ساخته اند مانند : "الفطرةالسلیمه" که به معنای استعداد تشخیص و تمییز بین حق و باطل است . از ابن عباس نقل می کنند که می گفت من معنی " فاطر السماوات " را نمی دانستم تا اینکه دو عرب نزد من آمدند . آن دو بر سر مالکیت یک چاه مخاصمه و اختلاف داشتند یکی از آنان در دفاع از خود گفت : "انا فطرتها " یعنی من آن را حفر کرده ام . چنانکه ملاحظه می شود اعراب صدر اسلام لغت مزبور را به معنای کندن و حفر کردن نیز بکار می برند . جمع واژه فطرت فطور آمده است . در قرآن کریم " فطر " به معنی مزبور ابداع و انشاء بیشتر از سایر معانی بکار رفته است . کلمه فطرت و سایر مشتقات آن هم در قرآن و هم در احادیث و نهج البلاغه آمده است که توضیح آن در جای خود خواهد آمد .

              فطرت ،برهانی برای خداشناسی

متفکران و صاحبنظران با اینکه در بسیاری از مسایل مربوط به روح و جسم انسان اختلاف نظر دارند اما همگی به اصل فطرت بر پایه یافته های خویش اعتراف می نمایند . آنها عقیده دارند که بشر بدون یادگیری و اکتساب در عمق باطن خویش می یابد که به وجودی متعالی و قائم به ذات وابسته است . و در سایه علم و ربوبیت او به رشد و کمال می رسد . این همان مرحله اول هدایت است که به طور تکوینی در نهاد انسانها آفریده شده است . این هدایت اجمالی است اما هدایت تفصیلی بواسطه عقل و شرع انجام می گیرد . گروهی فطرت را به معنی بداهت عقل در توجه به عالم و رسیدن به خالق معنی کرده اند جمعی دیگر عقیده دارند فطرت همان الهامات دل و یک نوع شهود باطنی است شماری دیگر فطرت را بعد چهارم روح انسانی می پندارند .

بشر برای درک و شناسایی خدای جهان دو راه در پیش رو دارد

الف ) راه دل و احساس فطری

ب) راه عقل و استدلال .

مقصود از راه فطرت همان شعور باطنی و کنش درونی است که انسان بدون هیچ دلیلی خداخواه و خداجو است . این " حس" در نهاد انسان بصورت غریزی و فطری به ودیعت گذارده شده است . سرشت انسان به گونه ای است که بدون نیاز به برهان و دلیل " بالفطرة" خداشناس است . همانطور که مقتضای طبیعت و نهاد موجود زنده احساس گرسنگی و تشنگی است یا گرایش به محبت دارد همچنان مقتضای فطرت و سرشت انسان علم به ذات پاک خداوند و گرایش به سوی اواست. و همانطور که آن احساس برای موجود زنده بدیهی است و نیاز به استدلال ندارد – خداشناسی از راه فطرت هم احتیاجی به استدلال و اثبات ندارد . فطرت در انسان مانند غریزه در حیوان است . همان طور که یک پرنده خود به خود و بدون یاد گیری می داند که چگونه آشیانه بسازد و چگونه جوجه های خود را غذا بدهد و آنها را بپروراند و خود به خود به آنها مهر بورزد همین طور بشر بدون فراگیری و کسب علم و آگاهی از راه دل به آفریینده خود معرفت و شناسایی دارد . و با ضمیر و باطن خود وجود هستی بخش و حیات دهنده خود را می یابد . "خداجویی" و "خداخواهی " و "خداپرستی " به صورت یک غریزه در وجود انسان نهاده شده است همچنانکه غریزه جستجوی مادر در طبیعت کودک قرار داده شده است . کودک مادر را می خواهد و به جستجوی او می پردازد بدون آنکه بداند و بفهمد که چنین میلی در او وجود دارد . با بیان بالا روشن گردید که هم خداگرایی و هم خداشناسی هر دو فطری هستند . در نهاد و فطرت انسان نوعی گرایش و بینش غیر اکتسابی نسبت به ذات پاک خداوند وجود دارد روانشناسان وجود گرایشهای غیر اکتسابی و یا فطری را در انسان تصدیق کرده اند . و آن را تحت عنوان تمایلات عالی آورده اند که برخی از آنها از قرار زیر است .

1- "حقیقت جویی" انسان سراغ علم و تحصیل می رود تا حقیقت موجودات را درک کند . گرایش به حقیقت هر چند با اختلاف مراتب در شدت و ضعف باشد اما در همه ی افراد بشر وجود دارد . حتی پیش از بلوغ فکری کودک خردسال هم این گرایش یافت می شود و به سبب همین گرایش به حقیقت است که چندان سؤال می کند و گاهی از زیادی سؤال اطرافیان خود را به ستوه در می آورد این گرایش ، گرایش فطری است .

2- "گرایش به فضایل انسانی و کارهای خیر " مانند نیکی و احسان نسبت به دیگران و مانند راستگویی ، یکرنگی ، فداکاری و ایثار .

3- "تمایل و علاقه به زیبایی" انسان در هر شکل و در هر صورتی به گل و چمن و جویبار و نیز کوهسار و همچنین به هنر و اخلاق بخاطر زیبایی آنها علاقه و تمایل نشان می دهد و به آنها گرایش دارد .

4- "گرایش به کمال مطلق " گرایش به ذات واحدی که مبدأ همه موجودات و منبع همه کمالات است در درون انسان نهفته شده و دانشمندان آن را از تمایلات عالی انسان نام می برند . بسیاری از صاحبنظران گرایش به دین و خدا را از ویژگی های روانی انسان دانسته اند و آن را به حس مذهبی یا عاطفه دینی نامیده اند . بدین ترتیب می توان نتیجه گرفت بدون عقل و استدلال راه دیگری برای خداشناسی وجود دارد که آن را "راه فطرت " یا "برهان"فطرت می نامند .

                            آیا فطرت و عادت با هم تفاوت دارند

در اینجا این سؤال پیش می آید که بین عادت و فطرت تفاوتی وجود دارد ؟ شاید آن ندای درونی و ندای فطرت که ادعا می شود ثمره تبلیغات و معلول عادات و رسوم اجتماع باشد آن دسته از مردمی که تحت این شرائط قرار نگرفته اند از کجا معلوم است ندای مورد ادعای شما را احساس کرده باشد ؟ در پاسخ باید خاطر نشان ساخت که عادات و رسوم عبارتند از : آن امور متغییر و ناپایداری که دارای اسباب و عوامل مختلفی می باشد . بعضی از آنها با سیاست سیاستمداران شکل و صورت می یابد .و تعدادی از عادات و رسوم به اوضاع اقتصادی بعضی مناطق مربوط می شود و شماری به وضع جغرافیایی هر منطقه مربوط می گردد زیرا عادات و رسوم و شرائط سیاسی ،فرهنگی ،اجتماعی و اقتصادی هر منطقه ای از جهان با هم مساوی نبوده بلکه اختلاف فاحش و مهمی در آن دیده می شود . بر خلاف امور فطری و غریزی که از سرچشمه پایدار و لایتغیر الهامات روحی و فطری می جوشد که عوامل مؤثر در تغییر نمی تواند آن را تغییر دهد . مثلا علاقه مادر به فرزند امری فطری است . و در هیچیک از شرائط فوق تغییر نمی کند . تفاوت فطرت با عادت با مشخصات زیر معلوم می شود .

الف – هر کاری و هر فکری که ریشه فطری دارد جهانی بوده و هیچ انسانی فاقد آن نخواهد بود .

ب- امور فطری برهبری فطرت انجام می پذیرد و هرگز نیاز به تعلیم و تعلم ندارد.

ج- هر نوع فکر و عملی که ریشه فطری دارد از قلمرو حکومت و عوامل سه گانه سیاسی ،جغرافیایی و اقتصادی بیرون است .

د- تبلیغات پیگیر بر ضد فطرت ممکن است از رشد ان بکاهد ولی هرگز نمی تواند آن را ریشه کن کند .

همانگونه که اشاره گردید فطرت بر اثر هیچ عاملی از بین نمی رود اما تیرگی و گرد و غبار بر آن می نشیند . مظاهر حیات مادی توام با هوی و هوسهای شیطانی است و تار فراموشی بر فطرت خداشناسی می تند و تجلی آن را کم می سازد اما این چراغ هرگز فروغ خود را به کلی از دست نمی دهد . گاهی اوقات انسان تا مرز الحاد هم می رود ولی همین نیروی همیشه جاوید فطرت زنگ خطر می نوازد و ضمیر خفته انسان را بیدار می گرداند . و آشکارا خدا را با دیده دل به او می نمایاند . در حدیث معروفی شخصی به امام صادق (ع) عرض کرد مرا به خدا راهنمایی کن امام فرمود هیچگاه کشتی سوار شدی گفت آری امام فرمود : هیچ اتفاقی افتاده که کشتی تو بشکند و به حالت اضطراب افتاده باشی و چاره ای برای نجات نیابی گفت : آری امام فرمود آیا دل تو تعلق گرفت به اینکه موجودی هست که قادر به خلاصی تو باشد گفت : آری امام فرمود : همان قدرت که قادر به نجات توانست آن قدرت ، خدا است .

                           فطرت در قرآن کریم ، احادیث و نهج البلاغه

آیات ، احادیث و جملات زیادی از نهج البلاغه دلالت می کند بر اینکه " خداشناسی " فطری است . واژه فطرت با تمام مشتقات آن در قرآن کریم در بیست مورد استعمال گردیده است همچنین واژه مذکور و دیگر مشتقات آن در نهج البلاغه حدود دوازده مورد عنوان گردیده است که بیشترین آنها بترتیب در خطبه ها و حکمت و نامه می باشد . در آیه 30 سوره روم چنین آمده است .

(فاقم وجهک للدین حنیفا فطرة الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله و ذالک الدین القیم و لکن اکثر الناس لا یعلمون ) یعنی روی خود را متوجه آیین پاک و خالص پروردگار کن چرا که این فطری است که خداوند انسانها را بر آن آفریده و دگرگونی در آفرینش خدا نیست . این است دین و آیین محکم و استوار ولی اکثر مردم نمی دانند.

فطری بودن دین در آیه فوق به چه معنی است ؟ بدون شک باید به یکی از دو معنی زیر باشد .

1- موافقت و هماهنگی احکام و قوانین اصلی و اساسی دین با سرشت آدمی ، مسلما انسان یک وسیله و ابزار نیست که نسبت به کاربرد آن در خیر یا شر بی تفاوت باشد بلکه انسان گرایش به خیر و حق دارد که راهگشای او به سوی عدالت است . شرارت صفت اصلی انسان نیست و علل انحراف را در خارج از ذات انسان باید جستجو کرد ، پس دستورهای دینی مطابق با فطرت است آنچه که احکام و قوانین دینی محسوب می شود با خواست  فطری و مقتضای سرشت انسان موافق است که انسان آگاهانه یا نا آگاهانه آن را خواستار است اگر چه به آن توجه نداشته باشد .

2- گرایش به خداوند و حالت انقیاد و تسلیم محض بودن در برابر خود را در قرآن کریم ، اسلام و کسی را که بدان متصف است "مسلم" نامیده است .در بسیاری از آیات آنچه که از مسلم و اسلام گفته است مراد همان تسلیم محض و خضوع و فروتنی عام در برابر خداوند متعال است . دین اسلام هم از آن جهت اسلام نامیده می شود که دارای تسلیم محض در برابر  حکم خداوند و فرمان او است . این همان خصیصه و صفتی است که همه ی پیامبران از آغاز تا پایان بدان متصف بودند . اگر "دین " به هر دو معنا گرفته شود ، فطری بودن دین به این معنی است که در نهاد و سرشت هر کسی نوعی گرایش و تمایل به پرستش خداوند و تسلیم محض بودن در برابر احکام و اوامر او وجود دارد .

چند نکته دیگر در آیه فوق بچشم می خورد که بشرح زیر است .

1- خداشناسی ، دین و آیین در تمام ابعاد یک امر فطری است زیرا مطالعات توحیدی به ما می گوید میان دستگاه تکوین و تشریع هماهنگی لازم است آنچه در شرع وارد شده حتما ریشه در فطرت دارد و آنچه در تکوین و نهاد ادمی است مکملی برای قوانین شرع خواهد بود . بعبارت دیگر تکوین و تشریع دو بازوی نیرومند ند که هماهنگ عمل می کنند ممکن نیست در شرع دعوتی باشد که ریشه ان در اعماق فطرت نباشد و ممکن نیست چیزی در اعماق وجود انسان باشد و شرع با ان مخالفت کند .

2- دین به صورت خالص و پاک از هر گونه آلودگی در درون جان ادمی وجود دارد و انحرافات یک امر عارضی است . بنابراین وظیفه پیامبران این است که امور عارضی را از بین ببرند . تا فطرت انسان امکان شکوفایی پیدا کند .

3- جمله (لاتبدیل لخق الله ) و جمله (ذالک الدین القیم ) تاکید های دیگری بر مسأله فطری بودن دین و مذهب و عدم امکان تغییر فطرت الهی است .

                                           منابع

1- تفسیر نور الثقلین جلد 1 ص 13

2- "فطرت " بنیان روانشناسی اسلامی تالیف علی اصغر احمدی چاپ اول 1362 چاپ و صحافی چاپخانه سپهر تهران                                                              

  این درس ها درتهران هیات مکتب التوحید متوسلین به موسی بن جعفر علیهما السلام گفته شده است تاریخ تدریس  سالهای 1371 و1372 بوده است

سید محمد حسین دریاباری   

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد