آوای وشتــــــــــــــــــــــــــــان

سید محمد حسین دریاباری هستم، روزنامه نگار ، نویسنده و مدیرمسئول نشریه گو یه در استان قم .تلفن تماس 09127625987 کانال تلگرام https://t.me/daryabary1339

آوای وشتــــــــــــــــــــــــــــان

سید محمد حسین دریاباری هستم، روزنامه نگار ، نویسنده و مدیرمسئول نشریه گو یه در استان قم .تلفن تماس 09127625987 کانال تلگرام https://t.me/daryabary1339

زبان مشترک اقوام ایرانی

زبان مشترک اقوام ایرانی  

                     مورخ: 24/2/81

اشاره:

دانشگاه رازی کرمانشاه در سال 1380 نخستین هفته فرهنگ و هنر دانشجویان دانشگاههای غرب کشور، با عنوان (نقش اقوام ایرانی در شکل گیری تمدن ایرانی ،اسلامی )را پیشنهاد نمود. فراخوان هفته فرهنگ و هنر، دانشجویان و اساتید دانشگاههای غرب کشور مانند ایلام ، کردستان ، کرمانشاه ، لرستان و همدان را دعوت به همکاری کرده است . اطلاعیه دانشگاه رازی می افزاید: نظر به اینکه سال 2001 بنا به پیشنهاد ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران سید محمد خاتمی از سوی سازمان ملل متحد به نام (سال گفتگوی تمدن ها و بازدید از ایران ) نام گذاری شده است اداره ی کل امور فرهنگی وزارت علوم ، تحقیقات و فناوری و معاونت دانشجویی و فرهنگی دانشگاه رازی کرمانشاه هفته فرهنگ هنر دانشجویان دانشگاه  های غرب کشور را با موضوعات مرتبط با گفتگوی تمدنها به میزبانی دانشگاه رازی برگزار می نماید . بخش همایش علمی محورهای فراخوان مقاله و موضوعات مورد بحث خویش را برای سید محمد حسین دریاباری  نیز ارسال نمود و وی عنوان (زبان مشترک اقوام ایرانی ) را انتخاب نمود ه  و مقاله ی  حاضر را تدوین و به هیات داوران دانشگاه رازی ارسال کرد . این مقاله مورد توجه هیات علمی همایش قرار گرفت سپس نویسنده طی نامه ای رسما برای ارایه مقاله خویش به کرمانشاه دعوت گردید . به گزارش خبرنگار تبیان: همایش نقش اقوام ایرانی در شکل گیری تمدن ایرانی اسلامی از تاریخ 24 اردیبهشت 1381 در دانشگاه رازی برگزار گردید . سخنرانان همایش مذکور عبارت بودند : از آقایان دکتر سید حسن موسوی ( شیراز ) دکتر عبداستار قمری ( کرمانشاه) دکتر عزیز ا.... بیات ( دانشگاه شهید بهشتی ) سید محمد حسین دریاباری (سنندج) دکتر محمد علی چلونگر ( دانشگاه اصفهان ) دکتر اردشیر خدا دادیان (دانشگاه شهید بهشتی ) سید شمس الدین صادقی ( دانشگاه رازی ) دکتر علی اکبر محسنی ( دانشگاه رازی ) سید علاء الدین شاهرخی ( دانشگاه لرستان ) دکتر منوچهر دانش پژوه ( دانشگاه علامه ) دکتر محمد رضا همزه ای ( دانشگاه رازی ) دکتر علی رخزادی ( علوم پزشکی کردستان ) حسن منتصب مجابی ( دانشگاه رازی ) دکتر اصغر فروغی ( دانشگاه اصفهان ) دکتر جعفر کازرونی ( کرمانشاه ) دکتر سید محسن سیدی ( دانشگاه تربیت معلم تبریز ) دکتر عزت ا... نوذری ( دانشگاه شیراز ) و بالاخره دکتر قباد منصور بخت از دانشگاه شهید بهشتی . خبرنگار تبیان که در این همایش حضور داشت می افزاید : مقاله ی( زبان مشترک اقوام ایرانی ) حاضران را به شدت تحت تاثیر قرار داد نگارنده در خاتمه با این عبارت زنده باد ایران پاینده باد فارسی گفتارش را به پایان رسانید حاضران در همایش که دانشجویان و اساتید دانشگاه ها بودند آقای دریاباری را به شدت مورد تشویق ممتد قرار دادند . مجله ی تبیان بدلیل اهمیت این گفتار و پیام وحدت ملی آن و همچنین ارایه مقاله و برگزاری همایش در غرب کشور اقدام به چاپ این گفتار کرده است .

زبان چیست ؟

شایسته و بجا است که در آغاز دو واژه ی زبان و اقوام که نقش اساسی در روشن شدن این موضوع را دارند معنی شوند . پس از آن بررسی عمیق علمی و تاریخی آن صورت پذیرد . آیا زبان همان قطعه گوشتی است که در دهان انسان قرار دارد و به سبب آن تلخی ، شوری ، شیرینی و تندی را احساس می کند ؟ تردیدی وجود ندارد که زبان در آن تعریف خلاصه  نمی شود ، زیرا حیوانات هم آن قطعه گوشت را که وظیفه اش احساس پاره ای از امور فیزیولوژی است دارا می باشند . نیاکان و پیشینیان ما انسانها ، در مباحث مربوط به منطق که بررسی انسان و تفاوت او با حیوان را بیان می کند ، بین انسان و حیوان تمایز عظیمی قایل شدند و انسان را حیوان ناطق قلمداد نمودند ، این نام گذاری حکایت از برترین شناخت آدمی نسبت به خویشتن است . حیوانی که سخن می گوید، مهمترین امتیاز و تفاوت او با سایر حیوانات همین است . آدمی هر چه دارد از سخن دارد ، سخن سازنده و معمار انسان است ، انسانها در قالب سخن فکر می کنند به همین دلیل اندیشیدن و فکر کردن را آهسته و سخن با خویش تعبیر کرده اند . امروزه این واقعیت مسلم تلقی می شود که انسان هر پیشرفت و ترقی را که بدست اورده مدیون قوه ی بیان اوست حیوانات سخن نمی گویند، به همین دلیل تصوری از ابعاد سه گانه ی زمان ،یعنی تصوری از حال ، آینده ، گذشته و بطور کلی از زمان ندارند و اگر منظور از تصور ابعاد مکان هم باشد حیوان از طول ، عرض و عمق تصوری ندارد . حیوان چون از قوه ی نطق برخوردار نیست ، تنها در موقعیت فعلی زندگی می کند ، اما انسان بر خلاف حیوان به یاری و مدد نیروی نطق و فکر مالک آینده و گذشته نیز هست . انسان در قالب نوشته و خط که نمود عینی زبان به شمار می رود، با گذشته و گذشتگان ارتباط بر قرار می کند، از افکار و اندیشه های آنان با خبر می شود، با اینده و آیندگان رابطه ایجاد می کند، نظر ، فکر ، اندیشه و رای خود را به انان منتقل می سازد، خواست و ارزوی خود را با انان در میان می گذارد . انسان با همین قوه با نبیره ها و ندیده های خود حرف می زند و به راهنمایی فرزندان خویش پرداخته، تجربه های خود را به رایگان به انان می بخشد . این ویزگی تنها مربوط به زبان است . ناگفته پیدا است که انسان بیشترین بهره را از زبان، برای ایجاد ارتباط و انتقال تجربیات برده ، پیشرفت  فنون و علوم گوناگون در جوامع بشری محصول همین استفاده از زبان است . بهترین تعریفی که تا کنون در باره ی زبان و کارکرد ان شده ، تعریف ( آندره مارتینه ) زبان شناس معروف فرانسوی است ، زبان دستگاهی است که آدمی اندوخته ها و تجربه های خود را با تجربه به واحد های کوچک به وسیله ی  این دستگاه به  دیگران انتقال می دهد . با این توصیف ارزش و اهمیت این خط به عنوان ابزاری حیاتی جهت نگهداری معلومات و اندوخته های بشر هویدا می شود . شاید شگفت انگیزترین اتفاقی که برای انسانها پدید امده و انسان را همواره خوشحال و مسرور ساخته، پیدایش خط بوده است ، زیرا انسان صاحب زبان و اندیشه باخ  می تواند فرهنگ ، آداب و رسوم و هر معلومات دیگر خویش را به حافظه ی تاریخ بسپارد تا به نسل های آتی منتقل گردد . اگر زبان صرفا قدرت نطق و تکلم تفسیر شود ، نقش خط حیاتی تر جلوه می کند ، اما بسیاری بر این باورند  که گفتار و نوشتار با هم ، زبان محسوب می شود . متفکرانی که نقوش و خط را غیر از بیان می پندارند ، پیدایش آن را حادثه ایی تاریخی  برای بشر در جهت اتفاق فرهنگ و معلومات او ارزیابی می کنند . نظر صاحبان اندیشه هر چه باشد ، ایران ، این سرزمین کهن و اقوامی که در آن هستند سه هزار  تا چهار هزار و پانصد سال تاریخ مکتوب از اوضاع فرهنگی ، سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی را با ابزار یاد شده به نسل های آتی ، منتقل ساخته اند .

آشنایی با اقوام ایرانی

به نظر می رسد برای آشنایی بیشتر با مباحثی که به زودی خواهد آمد،  با اقوام ایرانی آشنا شده تا بدین وسیله اقوام غیر ایرانی با اقوام ایرانی از هم متمایز گردند ، این گفتار مختصر گنجایش شمارش و احصاء همه ی اقوام ایرانی و غیره را ندارد ، بلکه در این مقاله معروفترین اقوام ایرانی بطور فشرده فهرست خواهد شد .

الف) قوم فارس :

ارباب لغت و فرهنگ نامه ها در باره ی واژه ی فارس می گویند : ( فارس به کسانی اطلاق می گردد که از مردم ایران بوده ، زبان فارسی بدانند ) . فارس از اقوام پارسه هستند ، هخامنشیان و ساسانیان که از پادشاهان ایران محسوب می شوند ، از آن قوم اند . شماری از محققان ، فارس را در مقابل ترک قرار دادند علت این موضوع در خلال این گفتار روشن خواهد شد . منطقه ی فارس تقریبا از یازده قرن پیش از میلاد ، محل سکونت شجاع ترین و رشید ترین طوایف آریایی موسوم به پارس است ، به همین دلیل آن منطقه را پارس گفته اند ، در این سرزمین کهن آثار تمدن سه هزار ساله وجود دارد .

ب ) قوم بلوچ :

این قوم ، دلیر شجاع و صحرا نشین توصیف شده اند . قوم بلوچ ساکن بلوچستا ن اند ، این قوم همچنان اصیل باقی مانده و طوایف خارجی کمتر در ان نفوذ کرده اند ، بلوچها همواره در برابر بیگانگان سر سختانه مقاومت و پایداری نمودند ، آنان دارای لهجه ی ویژه می باشند که به لهجه بلوچی معروف است .

ت) قوم ترک :

این قوم نخستین بار در قرن ششم میلادی دیده شده است ، اینان در این قرن ، دولتی تاسیس کردند که از مغولستان و سر حد شمالی چین تا در یای سیاه امتداد داشت . سلسله های ترک که در ایران در دوره ی اسلامی حکومت را به دست گرفتند ، غزنویان ، سلجوقیان و خوارزمشاهیان بودند . شایان ذکر است که بین قوم ترک و آذری ، تفاوت به چشم می خورد آذری یکی از لهجه های ایرانی است که در ادامه به آن پرداخته خواهد شد .

ث) قوم گیل و گیلک :

گیل در گذشته به بخش کوهستانی دیلم اطلاق می شد و مردمان آن دیار را دیلمان می گفتند . این مردم امروزه در استانی موسوم به گیلان که در جنوب در یای خزر واقع است زندگی می کنند . زبان این قوم گیلکی نامیده می شود .

پ)  قوم  عرب :

قوم عرب یا تازی از نژاد سام اند و به انان قوم سامی هم می گویند ، این قوم در گذشته ساکن شبه جزیره ی عربستان بوده که در جنوب غربی آسیا قرار دارد اعراب پس از ظهور  اسلام و گسترش آن به ایران پا به این کشور گذاردند .                       

س) قوم لر :

این قوم از اقوام چادر نشین ایران است که همواره در کوهستانها زندگی می کنند . قوم لر در جنوب غربی ایران اقامت دارند و اکنون پراکنده شده اند و در حال حاضر استانی به نام این قوم نجیب ایرانی موسوم به لرستان وجود دارد . اینان در درون خویش به طوایف گوناگونی تقسیم می شوند ، زندگی لرها کوچ نشینی از ییلاق به قشلاق و بالعکس است .

ش) قوم کرد :

قوم کرد نژادی با سابقه اند ، اما خاستگاه این قوم دقیقا روشن نیست و صاحبنظران در باره ی منشاء و خاستگاه آنان اختلاف جدی دارند . در مورد نژاد آنان نیز بحث و گفتگو وجود دارد ، عده ای نژاد آنان را تورانی و سامی می خوانند ، گروهی آنان را از نژاد آریایی و ایرانی اصیل می دانند . شماری از عوامل سیاسی و تاریخی این قوم را متفرقه و پراکنده ساخته که هم اکنون در چند کشور که مهمترین آن ایران ، ترکیه و عراق است زندگی می کنند . شواهد تاریخی و فرهنگی و نیز آداب و رسوم این قوم نشان می دهد که آنان از اقوام با سابقه و اصیل ایران به شمار می روند .

زبان و لهجه های ایرانی

در این بخش از گفتار ، زبان و لهجه های ایرانی رایج در ادوار گوناگون تاریخ ایران بررسی می شود . زبان فارسی همواره مانند ماه آسمان بوده و سایر زبانها و لهجه ها بسان قمرها در کنار آن درخشیده اند . زبانها و لهجه های ایرانی که به مرور زمان تحول و تکامل یافتند را می تواند به دسته های زیر تقسیم کرد : زبانهای ایرانی کهن ، زبانهای ایرانی میانه ، زبانهای ایرانی کنونی . زبان  های ایرانی کهن و میانه ، امروزه اصلا رایج نیستند و تنها بر اساس مدارکی که  از انها بجا مانده است شناخته می شوند . یکی از زبان های بسیار کهن ایرانی زبان ( مادی ) است .

این زبان به سلسله ی شاهان مادی و مردم مغرب و مراکز تعلق داشته است . تنها شواهد و مدارکی که منبع اطلاعاتی محققان نسبت به این زبان است ، جملات و عباراتی است که در کتیبه های شاهان هخامنشی که جانشین شاهان ماد بودند ، به جا مانده است .

زبان اوستایی نیز در شمار زبان های کهن ایران  قرار دارد . این زبان متعلق به یکی زبان از نواحی شرق و شمال شرقی ایران بوده است .

کتب مقدس ودینی اوستا در ادوار مختلف بدین زبان تالیف شده است . خطی که کتاب اوستا به وسیله ی آن نوشته شد ، به خط اوستایی معروف است و این خط در اواخر دولت ساسانی از خط پهلوی استخراج و تکمیل گردیده است ، از سوی دیگر معلوم نیست که این زبان از چه زمانی از رواج افتاده است . تنها اثر این زبان ، کتاب مقدس زرتشتیان است . گفته می شود که تمام آثاری که از زبان فارسی باستان در دست است ، به خط میخی نوشته شده است . زبان قوم پارت ، پارت از اقوام شمال شرقی ایران است زبان پارتی در عهد اشکانیان رواج داشته است . آثاری که از این زبان بر جای ماند یا به خط پارتی و یا به خط مانوی . زبان شناسان زبان های ایرانی را بر حسب شباهت صوتی ، دستوری و لغوی به دو دسته اساسی تقسیم می کنند . نخست دسته ی غربی و دوم دسته ی شرقی زبان های فارسی باستان ،مادی ، فارسی (پهلوی ) پارتی و فارسی کنونی به دسته ی غربی تعلق دارند . زبانهای سغدی ،سکایی و خوارزمی به دسته شرقی تعلق دارند.  این تقسیم بندی در زبان ها و گویش های امروزی ایران نیز کاربرد دارد .

بدین  معنی که فارسی ، کردی ،لری ،  بلوچی و لهجه های سواحل جنوبی دریای خزر و نیز گویش های مرکزی و جنوبی ایران ، به دسته ی عربی تعلق دارند . با این مقدمه مباحث زبانهای ایرانی میانه آغاز می گردد.

فارسی میانه :

این زبان که صورت میانه ی فارسی باستان و فارسی کنونی است ، در دوران ساسانیان زبان رسمی ایران بوده است . آثاری که از این زبان باقی مانده عبارت است از کتیبه های دوره ی ساسانی ، کتا ب ها ی پهلوی ، عباراتی که بر سکه ، مهر ،نگین و ظروف نوشته شده است .

ادبیات پیش از اسلام ایران با آثار زبان پهلوی متجلی است ، این آثار برخی در دوره ی ساسانی و شماری در حدود قرن سوم هجری تدوین شده است . فارسی کنونی دنباله ی زبان پهلوی است ، اما شمار زیادی از لغات پارتی از زمان اشکانیان ، درفارسی میانه در پهلوی و در نتیجه فارسی کنونی راه یافته است . قبل از آنکه به موضوع خط زبان فارسی پرداخته شود ، مبحث سوم یعنی گویش ها ، لهجه ها و زبان های کنونی ایران یکی پس از دیگری بطور فشرده از نظر می گذرد . لهجه ها و زبان های ایرانی که امروزه متداول می باشد و از قفقاز تا فلات پامیر و از عمان تا آسیای مرکزی با آن سخن می گویند . از تنوع و تکثر فراوان برخوردار است ، اما زبان فارسی به دلیل ادبیات پردامنه  و اعتبار تاریخی و نفوذ آن در سایر زبان ها و لهجه های ایرانی و نیز به سبب تا ثیر آن در چند زبان غیر ایرانی مانند ترکی ، وارد شده ، اهمیت خاص و قابل توجهی در منطقه  یافته  است .

1-    زبان آسی :

این زبان در بخشی از نواحی کوهستانی قفقاز مرکزی رایج می باشد ، زبان آس ها با زبان سغدی وخوارزمی  ارتباط   نزدیک دارد ، زبان شناسان معتقدند زبان فارسی در زبان آسی تقریبا نفوذ نیافته است .

2-    یغنوبی :

این زبان میراث و باز مانده ی یکی از لهجه های سغدی به شمار می رود ، این زبان همچون دیگر لهجه های ایرانی  بسیاری از لغات فارسی و عربی خویش را اقتباس و به عاریه گرفته است .

3-  پشتو : این زبان زبان محلی مردم افغانستان است . زبان فارسی و عربی آن را تحت تاثیر قرار داده ، در آن نفوذ یافته اند ، زبان پشتو امروزه در افغانستان بیش از گذشته مورد توجه قرار گرفته است . این زبان بسیاری از خصوصیات و ویژگی زبان های ایرانی را حفظ کرده است .

4-    بلوچی :

زبان بلوچی در قسمتی از بلوچستان و همچنین در بعضی از نواحی ترکمنستان رایج است . بلوچی را زبان شناسان از گروه شمالی زبا ن های غربی ایران می دانند . زبان بلوچی علاوه بر واژه های فارسی بعضی از لغات سندی را نیز اقتباس کرده است . این زبان لهجه های گو ناگون و متنوعی دارد که مهمترین آنها بلوچی غربی و بلوچی شرقی است .

5-    سغدی :

این زبان در کشور سغد که سمرقند و بخارا مرکز آن بوده رایج بوده است . زمانی زبان سغدی زبان بین المللی آسیای مرکزی به شمار می رفت . زبان سغدی تا قرن پنجم هجری در نواحی خود در کنار فارسی رواج داشت .

6-    سکایی (ختنی ) :

زبان یکی از اقوام سکایی مشرق است ،  که زمانی بر ختن حکومت داشتند . این زبان هنگام حکومت آنان در آن دیار رایج گردید .

7-  خوارزمی : این زبان تا قرن هشتم هجری رایج بوده است ، خوارزمیان با این زبان سخن می گفتند . بعدها این زبان جای خود را به زبان فارسی و ترکی داده است .

8-    گیلکی :

سواحل دریای خزر لهجه های گوناگون و متنوعی دارد که گیلکی ،مازندرانی و طالشی از آن جمله است . لهجه های مازندرانی و گیلکی ادبیات محلی قابل ملاحضه ای دارند . لهجه ی مازندرانی صاحب آثار معتبری بوده متاسفانه بیشتر آن از میان رفته است .

9-    کردی :

زبان کردی که مردم نواحی غربی و شمال غرب و جنوب غربی و طوایفی در شمال و مشرق ایران و گروهی از مردم در ترکیه ، عراق ، سوریه و قفقاز با آن تکلم می کنند ، بدون شک از زبان های هند و ایرانی و یکی از شاخه های فارسی باستان است . از ویژه گی ها و مشخصات برجسته ی این زبان ، سلاست و روانی و عدم اختلاط زیاد با زبان های غیر ایرانی است . ولی براثر قرابت ونزدیکی و ارتباط با ترک ها و عرب ها شماری از لغات ترکی و عربی در آن رخنه کرده است . در باره ی زبان کردی پرسشی وجود دارد که پاسخ گفتن به آن اندکی دشوار است و آن اینکه چرا زبان کردی دارای شعب و گویش های گوناگون و متعدد است . برخی از محققان و مورخان گفتند که زبان کردی چون از از پشتوانه ی معتبری از کتب علمی و ادبی و تاریخی برخوردار نبوده است بدین شکل در زمان طولانی دچار تغییرات است . زبان کردی لهجه های زیادی دارد . مانند مکری ، سلیمانیه ای ، سنندجی ، کرمانشاهی ، بایزیدی ، زندی ، زازای ، لولو ، عونیکی ، محمودی ، شیروانی ، اردلانی ،سورانی ، چکوانی ، عبدوئی ، پسانی ، اورامی و دروزکی . این زبان مانند زبان فارسی و برخلاف زبان بلوچی و پشتو در طول زمان دچار تغیرات فراوانی شده است .

10-                      لری :

یکی از لهجه های ایرانی لری است که کم و بیش از ادبیات برخوردار است .

11

- آذری نام زبان قدیم ساکنان آذربایجان است . اذری یکی از لهجه های ایرانی محسوب می شود . اکنون نیز در بعضی از قرا و روستا های آن استان با ان تکلم می کنند . علاوه براین قسمتی از قفقاز هم با آن سخن می گویند . گفته می شود ترکان عثمانی و به دلیل آنان گروهی از خاور شناسان ، ( آذری ) را به لهجه ی  ترکی معمول و متعارف در آذربایجان اطلاق کرده اند . زبان آذری آذربایجان ایران ، کشور آذربایجان امروز با ترکی غربی قرابت و نزدیکی دارد . همین لهجه و زبان نیز به مرور زمان تحت تاثیر لغات و دستور زبان فارسی قرار گرفته است

12- فارسی :

همان گونه که اشاره شد زبان فارسی کنونی دنباله ی زبان فارسی میانه (پهلوی ) و فارسی باستان است . زبان فارسی از قوم پارس سرچشمه می گیرد . گذر زمانی زبان رسمی و ادبی ایران بوده است . ظهور دین اسلام ، تحول مهمی در عرصه های مختلف اجتماعی بر جای گذارده است ، که زبان رسمی ایران نیز از آن مستثنی نبوده است . فارسی پس از اسلام با خط عربی نوشته شد ، در حالی که قبل از آن با خط پهلوی به نگارش در آمد . زبان فارسی در قواعد دستوری نیز دنباله ی فارسی میانه است و با آن تفاوت چندانی ندارد . زبان فارسی از میان زبان های جدید ایرانی تنها زبانی است که ادبیات وسیع و طراز اول به وجود آورد و نیز در همه ی لهجه های ایرانی تاثیر قوی گذارده است گفته می شود در مدت دو هزارو ششصد سال تا کنون چهار زبان عمده در ایران متداول بوده و از هر چهار زبان آن آثاری بر جای مانده است ( زبان اوستا ) ، (پارسی باستان ) ، ( پهلوی ) و ( زبان دری ) یا فارسی امروز . از قرن سوم و چهارم به بعد ، یعنی پس از تشکیل دربارهای مشرق در عهد اسلامی ، زبان فارسی به صورت رسمی در آمد . و اسامی مختلفی هم بر آن نهادند ، مانند : دری ، پارسی و فارسی . این زبان چون جنبه ی در باری و اداری یافت ، زبان شعر و نثر آن نواحی شد و اندک ، اندک شاعران و نویسندگان با این زبان به شاعری و نویسندگی مشغول شدند ، و چندی نگذشت که استادان مسلمی مانند رودکی ، دقیقی ، فردوسی و کسائی ظهور کردند ، و با این لهجه آثار گرانبهایی خلق کردند و کتابهای گران سنگی منتشر ساختند . پس از رسمیت یافتن این لهجه شاعران و نویسندگان نواحی دیگر ایران نیز از آن بهره جسته اند . شایان ذکر است لهجه ی " دری " پس از آنکه به عنوان زبان و لهجه ی، رسمی سیاسی و ادبی در همه جای ایران انتشار یافت بر همان وضع اصلی و ابتدایی خود باقی نماند . و شعرای نواحی مرکز و مغرب و شمال و جنوب ایران هر یک مقداری از مفردات و ترکیبات لهجه های محلی و منطقه ای خویش را در ان امیختند و از سوی دیگر زبان عربی هم در ان به همین نحو تا ثیر گذاشت .

تعامل و خدمات متقابل فارسی و عربی برخی از متفکران معتقدند : (تاثیر زبان عربی بر فارسی و تلاش اندیشمندان ایرانی در گسترش ادبیات و فرهنگ و زبان عربی موجب گردید ، تا زبان فارسی به ان مرحله ای از شایستگی که سزاوار ان بوده است دست نیازد ) . اکنون مناسب به نظر می رسد . ابعاد مختلف این بحث از زاویه های گو ناگون مورد بررسی قرار گیرد .فارسی در گذشته با خط پهلوی نوشته می شد ، اما هنگامی که دین اسلام گسترش یافت و ایرانیان آن را پذیرفتند در وهله ی اول خط زبان فارسی را دگرگون ساختند . لازم است ابتدا علل و عوامل این دگرگونی ارزیابی شود : خط پهلوی صعوبت و دشواری بسیاری داشت ، و از سوی دیگر نقص فراوان در ان وجود داشت این دو عامل موجب گردید که خط پهلوی به سرعت فراموش گردد و به جای ان خط عربی رسمیت یابد . البته خط عربی هم خالی از نقص و مشکلات نبود ، اما خط عربی با همه ی نقص ها و مشکلاتی که داشت ، برای فارسی زبا نان ایران بمراتب از خط پهلوی آسان تر بود . هیچ گاه عربی در ایران مانند یک زبان عمومی و رسمی رایج نبوده ، به هیچ وجه بر لهجه های عمومی و ادبی ایران شکست وارد نساخت . به عبارت رساتر از میان همه ی ملل مطیع عرب تنها  ملتی که زبان و فرهنگ خود را نگاه داشت و از استقلال ادبی محروم نماند ، ملت سخت کوش ایران است . ایرانیان تا جایی که لازم بود زبان خود را حفظ کردند ، آن را در زبان عربی محو نساختند سوال این است که پذیرفتن اسلام مگر انسان را ملزم می کند که زبان مادری خود را کنار بگذارد و به عربی سخن بگوید ؟ در قر ان و روایات و قوانین اسلام کی  و کجا چنین چیزی را می توان یافت ؟ در اسلام اصلا مساله ی زبان مطرح نیست ، تا اینکه احیای زبان فارسی به خاطر مبارزه با اسلام یا بد بینی به زبان عربی تلقی شود عربی چون زبان دین و قر ان بود ، همین امر ایرانیان را بر ان داشت تا در احیای لغت عربی و قواعد ان مجدانه ، بکوشند به گونه ای که اعراب به اندازه ی ایرانیان به زبان عربی خدمت نکردند . اگر اشخاص و افراد برجسته برای این زبان احترام افزونتری نسبت به زبان مادری خود قایل بودند بدین علت بود که این زبان متعلق و وابسته به دین است ، نه به یک قوم معین و به همین دلیل احترام و علاقه مندی به ان را توهین به ملت و ملیت خود تلقی نمی کردند . احساس افراد ملل غیر عرب این بود و بس مولوی زبان عربی را زبان دین و زبان مادری را زبان ملت تلقی می کند و می گوید : پارسی گو گر چه تازی خوشتر است عشق را خود صد زبان دیگر است نا گفته پیداست که مولوی زبان عربی را بر فارسی که زبان مادری اوست ترجیح داده است چرا ؟ به این دلیل که زبان عربی زبان دین است . توجه و نگاه ایرانیان به زبان فارسی به عنوان ضدیت با اسلام یا عرب نبوده است و اینان زبان عربی را زبان بیگانه نمی پنداشتند ، بلکه انها زبان عربی را زبان اسلام می دانستند ، چون اسلام متعلق به همه است ، زبان عربی را نیز چنین می پندارند و نگاه انان به زبان عربی نگاه قومی نیست ، اما زبان های دیگر مانند فارسی،ترکی ،انگلیسی  ، فرانسوی ، و آلمانی زبان یک قوم و ملت است . اما علاقه ی مسلمانان به زبان عربی صرفا به این جهت است که زبان یک کتاب بزرگ است ، به نام قر ان و هر چه قواعد و دستور ا ین زبان به رشته ی تحریر در امده برای قرآن بوده است نه برای زبان یک قوم حافظ در غزل معروف خویش می گوید :

اگر چه عرض هنر پیش یار بی ادبی است

زبان خوش و لکن دهان پر از عربی است

بنابراین ، اسلام توجه به ملت یا قوم مخصوص ندارد تا بخواهد زبان و ادب انها را به رسمیت شناخته ، و یا از رسمیت بیندازد .

اما در احادیث دیده می شود که رهبران آیین اسلام به زبان سایر ملل – از جمله فارسی – احترام گذاشته و با خوش رویی بر آن برخورد کرده اند . مسعودی در ( التنبیه و الا شراف ) نقل می کند . زید بن ثابت به دستور پیامبر (ص) زبان های فارسی ، رومی ، قبطی و حبشی را آموخت و سمت مترجمی پیامبر را داشت . مضافا بر این در توابع آمده که حضرت امیر (ع) گاهی به زبان فارسی تکلم می فرمودند . شماری از صاحبنظران بر این باورند که دین یا زبان فارسی نیرو بخشید . بزرگترین فرق میان این دوره همین است . این انفاق موجب گردید فارسی نوین از نظر ادبیات نیرو گرفته و جهانگیر گردد ، این برتری را در زبان پهلوی نمی توان یافت . پس از فتوحات و پیروزی و توسعه ی حکومت خلفا و ایجاد تمدن اسلامی بر موفقیت زبان عربی افزوده شد و این زبان فراگیر شد و زبا ن رسمی مسلمانان قلمداد گردید . از این رهگذر ادیبان و دانشمندان ایران تالیفات و مصنفات گران سنگ خویش را بیشتر به این زبان تالیف می کردند ، چنانکه پیداست ادب ، تاریخ ، طب ، ریاضی و نجوم همه و همه به زبان عربی تحریر شده است . ممکن است کسی بپرسد که چرا زبان دین عربی است ؟ البته این سوا ل و پاسخ در این گفتار کوتاه و مختصر نمی گنجد . اما به طور اجمالی می توان گفت : زبان عربی مزایا و برجستگی هایی دارد که دیگر زبان ها ندارند . این زبان با توجه به کثرت و زیادی ضمایر ، تفاوت ضمایر ، تثنیه ، مفرد ، جمع و تفاوت صیغه های مذکر و مونث داشتن انواع گوناگون جمع ، نظیر جمع قلعه ، جمع کثرت ، جمع صحیح و نیز داشتن کنایات و استعاره های فراوان و بالا خره تفاوت معنای یک لفظ در قبایل مختلف ، از امکانات فراوانی برای بیان بیشترین حجم از مطالب در کمترین حجم از الفاظ است ، بدون آنکه از الهام گویی و نارسایی برخوردار بوده باشد . در خاتمه توجه خوانندگان محترم به اصل 16 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران جلب می شود که زبان عربی را در کنار فارسی قرار داده ، مانند اصل پانزده و استدلال مناسبی نیز برای آن اورده است ، بدین شرح : (از آنجا که زبان قر ان و علوم و معارف اسلامی عربی است و ادبیات فارسی کاملا با ان آمیخته است ، این زبان باید پس از دوره ی ابتدایی تا پایان دوره ی متوسطه در همه ی کلاس ها و در همه ی رشته ها تدریس شود ) .

فارسی ، زبان مشترک اقوام ایرانی

در این بخش از گفتار ، نحوه ی تحو ل و تکامل زبان فارسی و جانبداری اقوام ایرانی از زبان رسمی و ملی ایران و همچنین تاثیر زبان فارسی برشماری از السنه ی خارجی و نیز شیوه ی پادشاهان گوناگون ایرانی در مواجهه با زبان ملی مورد بررسی و تحقیق قرار می گیرد . زبان رسمی و ادبی ایران زمین در دوره ی  ساسانیان ، لهجه ی پهلوی جنوبی یا پهلوی پارسی بود . این لهجه چون رسمی و عمومی بوده در دربار ادارات دولتی و حوزه های روحانی زردشتی به کار می رفت . این لهجه در همان حال ، زبان کلیساهای ایران به شمار می رفت . با حمله ی مسلمانان به ایران و بر افتادن دولت ساسانیان ، به رسمیت لهجه  ی پهلوی لطمه ی سختی وارد گردید : لکن به هیچ وجه نمی توان پایان حیات ادبی آن لهجه را مقارن با ان حادثه و اتفاق تاریخی دانست ، زیرا به اعتقاد کارشناسان و مورخان پس از ان حادثه ی تاریخی آن لهجه در شمار لهجه های زنده قرار داشت و دارای اثار ادبی تاریخی و دینی بوده است . زبان فارسی در قرن سوم هجری چهره ی خویش را در شعر و نظم – که زبان دل و ترجمان احساسات است – نمایان ساخت و سمت و سوی کمال گرفت ، ولی نثر فارسی قریب به یک قرن بعد نشو ونما یافت و به تدریج راه تکامل در پیش گرفت . در عصر سامانی یعنی در قرن چهارم ، دوره ی بلوغ و رشد  ادب فارسی آغاز گردید . در این عصر گویندگان و شاعران فارسی گو ظهور کردند . خاندان سامانی یکی از خاندان های اصیل ایرانی است که نسل آن به بهرام چوبین سردار مشهور سامانی می رسد . شاهان این خاندان در احترام به میهن و بزرگداشت مراسم ملی و احیای سنن قدیم ایران – بویژه در ترویج زبان فارسی – نهایت سعی و کوشش را به کار بستند . اینان برای گسترش و ترویج زبان ملی ، همواره شاعران ، نویسندگان و مترجمان را مورد تشویق و احترام قرار می دادند . به عنوان نمونه ، هنگامی که دیدند کتاب ( کلیله و دمنه ی ) پهلوی ، مدروس شده و ممکن است مردم ایران براثر رغبتی که بدان دارند از ترجمه ی عربی آن که به دست عبدا لله پسر مقفع صورت گرفته بود ، استفاده کنند ، به ترجمه ی آن از تازی به نثر پارسی فرمان دادند .

از ویژگی مهم دوره ی سامانی تدوین تاریخ ایران و داستان های ملی این مرز و بوم به زبان فارسی است . در این دوره یعنی قرن چهارم ، نثر فارسی بسیار ساده و خالی از صنایع لفظی بود . در نثر این دوره و تمام آثاری که به روش و سبک این عهد تحریر شده ، اثری از لغات مشکل عربی نیست . محققان و صاحبنظران ، نثر این دوره را نثری روان و طبیعی و مبتنی بر تکلم عموم و با جمله های کوتاه و روشن وخالی از ابهام ارزیابی می کنند . در قرن پنجم و ششم ، زبان فارسی با زبان عربی آمیزش بیشتری پیدا کرده ، زمینه ی مناسبی هم فراهم گردید تا واژه های ترکی در ان راه یابد ، در این برهه از زمان حرکت مثبت و قابل توجه ، انتشار و گسترش زبان فارسی در خارج از ایران می باشد . در قرن پنجم و ششم غزنویان ، سلجوقیان و خوارزمشاهیان به قدرت رسیدند ، در واقع حکومت های ایرانی بر چیده شده ، غلامان و قبایل ترک نژاد روی کار آمدند و مورخان و ادیبان بر این باورند که دو عامل موجب گردید که زبان ترکی و عربی در فارسی راه یابند .نخست آنکه سپاهیان و کار گزاران دولتی و مقامات حکومتی ترک زبان بودند ، لغات و واژه های ترکی به وسیله ی آنان در زبان فارسی راه یافت . دوم اینکه راه یابی زبان عربی در فارسی علل متعدد داشته است که عمده ترین آن این است : در این زمان تعلیم و تعلم زبان عربی به طور گسترده در ایران رایج شده بود . دیگر اینکه دین مبین اسلام در ایران در حال گسترش بود و مردم نیز علاقمند بودند تا قر آن و احادیث شریف را بیاموزند ، تردیدی وجود ندارد فراگیری عربی در حد وسیع و آموزش مبانی دینی موجب می گردد تا لغات و واژه های بسیاری در زبان فارسی راه یابد . گفتنی است لغات ترکی که در فارسی رخنه کرده است ، در مقایسه با واژه های عربی بسیار نا چیز و غیر قابل ملاحضه می باشد . اما اینکه چگونه زبان فارسی در این برهه از زمان در خارج از ایران گسترش یافت ، در جای دیگر بدان پرداخته خواهد شد . زبان فارسی از اوایل قرن هفتم تمام دست آورد های خویش را بر باد داد ، وضعیت عمومی زبان فارسی از و ادب ایرانی بحرانی بود . در آغاز قرن هفتم حمله ی مغو لان خونخوار به سرداری چنگیز به ایران صورت پذیرفت . حملات وحشیانه ی خونخواران مغول از بزرگترین و دردناکترین مصائب تاریخی ایران محسوب می شود . در این حمله ی وحشیانه ی بدویان ، همه ی پایگاه ها و مراکز علمی و ادبی این سرزمین از بین رفت ، اوضاع نظم و نثر فارسی در این دوران به اوضاع اجتماعی آن هنگام باز می گردد . صاحبان خرد و تحلیل گران امور ادبی معتقدند : در قرن نهم زبان فارسی بحرانی را که از قرن هفتم و هشتم آغاز گردیده بود ، ادامه داد : و متاسفانه به سوی انحطاط رفت . اسباب و علل این انحطاط به شرح زیر است : نخست اینکه ، زبان ترکی با حمله ی مغول به ایران رواج و گسترش یافت و در مراکز نظامی و اداری راه یافت . این امر زیان بزرگی برای زبان فارسی محسوب گردید . دوم اینکه پایگاه ها و مراکز زبان فارسی در خراسان و عراق و دربارهای خاص ادب از میان رفت . سوم اینکه ، اساتید زبان فارسی که معلم بودند و به آموزش دیگران اشتغال داشتند در این دوره همگی از بین رفتند . بنابراین زبان فارسی در این عصر و زمان ماجراهای ناگوار و درد ناکی را پشت سر گذارده است . زبان فارسی و ادب ملی پس از بحران به وجود آمده انتظار داشت تا خسارات گذشته با گسترش و توسعه ی ادبیات فارسی جبران گردد . از آغاز قرن دهم تا اواسط قرن دوازدهم صفویان روی کار آمده ، قدرت را به دست گرفتند . دوره ی صفویان از حیث سیاسی ، مدنی ، اقتصادی و هنری یکی از دوران های مهم و قابل ملاحظه ی ایران است . اما از حیث علم و ادب چندان موفقیت آمیز نبوده است . ادبیات فارسی در عهد صفویان مراحل انحطاط را سپری کرده است . در اوایل این دوره متاسفانه لهجه ی ( آذری ) که از لهجه ها ی قدیم ایران در آذربایجان است ، از میان رفت . عده ای  علت آن را سکونت ترکان و تسلط امرا و بعضی از قبایل ترک در آن ارزیابی می کنند علاوه بر این سلاطین صفوی علاقه و توجه خاصی به زبان ترکی نشان می دادند و غالب اصطلاحات دیوانی ، در باری و نظامی ترکی بوده است . در میان مقامات و رجال دولت ، تکلم به زبان ترکی رواج داشت . از عجایب آن روزگار این است که پادشاهان و سلاطین عثمانی به زبان فارسی سخن گفته و برای فراگیری آن اظهار علاقه می کردند ، اما صفویان عشق خویش را به زبان ترکی در معرض نمایش گذاردند . از اواسط قرن دوازدهم تا اواسط قرن چهاردهم ، دوره افشاریان ، زندیان و قاجاریان است در دوران قاجار زبان فارسی دستخوش تحولات سریع گردیده است ، در این دوره اوضاع سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی ایران از ابتدای تاسیس سلسله ی قاجار ، با شتاب دستخوش تحول عمیق و اساسی شد این تحولات در زبان ادبی و ملی تاثیر شگرف گذاشت که به موجب آن دوره ی دیگری را در فارسی فراهم ساخت . در این دوره حکومت مرکزی واحد شکل گرفت . مراکز علمی و پژوهشی احداث گردید . دانشگاه و موسسات علمی در تهران و برخی از شهر های بزرگ ایجاد شد و صاحبان فکر و اندیشه توانستند از پراکندگی نجات یافته ، همه در یک مکان گرد آیند . پیدایش صنعت چاپ دست رسی همگان به دانش و دست آورد های علمی روز را آسان ساخت . صنعت چاپ ، افزایش روزنامه ها ، کتاب ها و خلاصه مطبوعات را به دنبال داشته است ، تعداد زیاد مطبوعات و افزایش تیراژ کتاب در زمینه های مختلف و نیز رونق تجارت و بازرگانی ، پیدایش حرفه ی ترجمه ، زبان فارسی را در تمام ابعاد متحول ساخت . حکومت ها در این دوران به زبان فارسی علاقه نشان داده ، همواره به توسعه و گسترش آن در داخل و خارج تا کید می ورزیدند . و برخی از پادشاهان خود شاعری توانمند بودند . در قوانین و مقررات آنان ، فارسی ، زبان ملی اعلام شد . در خاتمه اصل پانزدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی که با رای مردم تصویب گردید و زبان فارسی را زبان ملی و سایر لهجه ها و زبان های ایرانی را در کنار آن معتبر و محترم می شناسد و به عبارت دیگر فارسی را زبان مشترک اقوام ایرانی معرفی می کند ، از نظر خوانندگان می گذرد . زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است .

اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد . ولی استفاده از زبان های محلی و قومی در مطبوعات و رسانه های گروهی و تدریس ادبیات انها در مدارس در کنار زبان فارسی آزاد است .

اهمیت زبان فارسی و ضرورت گسترش آن در آسیا و جهان

برخی از زبان ها ، با اینکه به اندازه ی عربی و فارسی قدمت و ریشه در تاریخ ندارند ، اما از لغت نامه ی جامع و روش و شیوه ی آسان فراگیری بر خوردار می باشند . ایرانیان و اعراب از ابتدا به فکر تدوین فرهنگ لغت نبوده ، شاید علت اصلی آن این باشد که ایرانیان چون زبان فارسی زبان مادری آنان است ، خود را از نگارش و تحریر لغت نامه فارسی بی نیاز دانسته و کمتر به تالیف فرهنگ زبان خویش توجه کرده اند . هنگامی که زبان عربی زبان دینی ایرانیان شد ، آنان به نگارش و تحریر قاموس های عربی همت گماردند . زبان فارسی نیز به دست دانشمندان ملل مجاور مانند : هندوستان و ترکیه – که زمانی فارسی زبان رسمی در بار یا زبان ادبی مملکت آنان بود و ضرورت تدوین فرهنگ لغت فارسی احساس شد – به نگارش و تدوین ان پرداختند ، اما چون انها اهل این زبان نبودند ، اشتبا هاتی در نوشته ی آنان پیدا می باشد . موضوعی در تاریخ زبان فارسی رخ داد که قابل توجه و مطالعه است و ان انتشار زبان فارسی در خارج از ایران است در اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم دو تن از شاهان پیروز ایران ، یعنی ناصر الدین سبکتکین و پسر او یمین الدو له محمود شروع به پیشرفت و فتوحاتی در ولایت سند کردند . در عهد این دو پادشاه و جانشینان آنان هندوستان به اطاعت سلاطین غزنوی در آمده ، حکام ، عمال و سربازان ایرانی نزاد متکلم به لهجه های ایرانی و معتاد به ادبیات دری بودند ، به همین سبب توقف آنان در هندوستان و حکم روایی آن سامان باعث نشر زبان فارسی دری در این اراضی شد ، بویژه اینکه زبان رسمی دربار غزنوی پارسی دری بود . پس از تسلط سلاجقه برایران دسته ای از انان آسیای صغیر را تصرف و دولتی به نام دولت سلاجقه در آن سامان بوجود آوردند . در دربار سلاجقه ، مانند همه ی سلوجوقیان زبان رسمی فارسی بود به همین سبب در این ناحیه و حتی شام بتدریج زبان فارسی در آن رواج یافت ، سپس اندک اندک این منطقه از مراکز ادبیات فارسی گردید .

اکنون ابزار و امکانات توسعه و گسترش زبان فارسی به مراتب از گذشته فراهم تر است علاقه ی جهانیان برای فراگیری و دانستن زبان فارسی فراهم می باشد ، اما تنها جای همت و پشتکار خالی است ایران تمدن چند هزار ساله دارد ، به همین دلیل مردم جهان خواهان فراگیری زبان این تمدن می باشند .

فارسی یکی از بزرگترین زبان های ایرانی است که امروز با ان تکلم و کتابت می شود در میان زبان های متعدد ایرانی ، فارسی یگانه زبانی است که در قاره ی آسیا به مقام و نفوذی دست یافته است . پهنه و گستره ی زبان فارسی از شمال شرقی به اسیای میانه و از مشرق به چین و از جنوب به شبه قاره هندوستان و از مغرب به سراسر آسیای صغیر سرایت کرده و قرنها زبان ادبی و درباری هندوستان فارسی بوده است ،هم اکنون زبان رسمی دو کشور ایران و افغانستان فارسی است، اگر چه افغانستان پشتو را در کنار آن هم دارد . در کشورهای مجاور مانند تاجیکستان ، پاکستان ، هندوستان ، آذربایجان و عراق نیز به زبان فارسی تکلم و کتابت می کنند . ادبیات فارسی و بویژه اشعار عشقی و عرفانی آن در میان ادیبان جهان مقام شامخی دارد ، فارسی به لحاظ تاثیر گذاری بر زبان های عربی ، ترکی ، اردو و زبان های اروپایی مانند : فرانسوی، انگلیسی ، رومی و غیره تاثیر جدی و قابل توجه گذارده است . به هر تقدیر لازم است متفکران و اندیشمندان تدابیری بیندیشند تا فارسی را از وضع موجود رهانیده و به سکوی پیشرفت و ترقی برسانند .

پی نوشت ها

1-  فصلنامه ی یاد ، ویژه نامه ی احزاب سیاسی شماره ی 56، 55 ، 54، 53مقاله ی احزاب ،  گروهها و جریانهای سیاسی استان کردستان .

2-    فرهنگ فارسی جلد اول ، دکتر محمد معین .

3-    لغت نامه ی دهخدا ، تالیف علی اکبر دهخدا .

4-    زبان و ادبیات فارسی عمومی ، انتشارات چشمه ، چاپ هشتم ، پاییز 1380.

5-    خدمات متقابل ایران و اسلام ، شهید مرتضی مطهری ، چاپ بهمن ، 1359.

6-    قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ، چاپ 1379

7-    فصلنامه ی قر آنی بینات ، شماره ی 27.

8-  مختصری در تاریخ تحول نظم و نثر فارسی ، تالیف دکتر ذبیح ا... صفا ، ناشر مرکز انتشارات دفتر تبلیغات حوزه ی علمیه قم ، چاپ چهارم .

9-    گنجینه ی سخن ، چاپ چهارم ، تالیف ذبیح الله صفا .

10-                      مرجع شناسی و تحقیق در ادبیات فارسی ، تالیف دکتر غلامرضا ستوده ، چاپ اول زمستان 1371.

11-                      تحفه ی ناصری در تاریخ و جغرافیای کردستان ، تالیف میرزا شکرا... سنندجی ، چاپ اول 1366.

12-         تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی ،تالیف سعید نفیسی ،چاپ دوم 1363 ، چاپ مروی ، ناشر انتشارات فروغی .

13-                      دستور تاریخی زبان فارسی ، تالیف دکتر پرویز ناتل خانلری ، چاپ اول 1372، ناشر انتشارات توس .

چاپ شده در مجله تبیان شماره 52-51  مورخ : خرداد و تیر 1381

سید محمد حسین دریاباری

آیا شناخت امکان پذیر است؟

آیا شناخت امکان پذیر است؟

(درس نخست)

پرسشی همواره در میان بشر وجود داشته است . جایگاه این پرسش همیشه در ذهن نبوده است . بلکه بشر برای یافتن پاسخی قابل قبول ومنطقی برای آن. او را در محافل و مراکز علمی کشانده است . وقتی که این سوال مطرح می شود خواننده در شگفتی و تعجب فرو می رودکه آن پرسش اساسی چیست ؟ . آن پرسش این است که آیا شناخت امکان پذیر است ؟آری این سوال مطرح شده است . بعضی عقیده بر این داشتند که نه هرگز ما نمی توانیم به هیچ وجه به چیزی شناخت پیدا کنیم این سوال اولین سخن در باب شناخت است این بحث از قدیم مطرح بوده است که آیا می توان جهان را شناخت > آیا امکان دارد انسان را شناخت؟ آیا می توان هستی را انگونه که هست شناخت ؟ عده ای از بیخ منکر شناخت شده اند و شناخت قابل اعتماد و اطمینان را برای بشر نا ممکن می پنداشتند این گروه برای اثبات دیدگاه و نظریه خویش دلائل به ظاهر قوی و نیرومندی نیز ارائه کرده است . مساله شناخت آنگونه که امروز اهمیت یافته و بر زبانها راه یافت در گذشته کسی به این اندازه  به اهمیت آن پی نبرده بود . مساله شناخت موضوع بسیار قدیمی است .  برخی معتقدند که بیش از دو هزار سال از عمر آن می گذرد . برخی قدمت آن را به آغاز پیدایش تاریخ نسبت می دهند . در فلسفه اسلامی بابی تحت عنوان نظریه

شناخت دیده نمی شود . ولی مسائلی که در باب شناخت مورد بحث قرار می گیرد بطور پراکنده در مباحث (علم وادراک) ،(عقل ومعقول)،(وجود ذهنی) و کیفیات نفسانی ، مطرح شده است .دانشمندان امروز به اهمیت این مساله دست یازیده و فراوان پیرامون شناخت و ابعاد آن سخن می گویند .مخالفان شناخت و طرفداران این مکتب یعنی سوفسطایی می گوید : شک و نمی دانم سرنوشت محتوم بشر است . دلیل نخست  آنها این است که اگر انسان می خواهد چیزی را بشناسد و یا در باره ی اشیاء اطلاعات و آگاهی پیدا کند ابزار و وسایل شناختش چیست ؟ برای شناخت دو ابزار وجود دارد که یکی حواس پنجگانه و دیگری عقل است . در این دو ابزار پیامدی وجود دارد که عبارت از اختلاف در موضع گیریهای درک کننده که عقل و حواس هستند همین اختلاف موجب اختلاف در درک شده ها می باشد . به عبارت روشن تر می خواهند بگویند : که دو ابزار بیشتر در اختیار بشر یافت نمی شود آن دو هم حس و عقل است. این دو هم که فراوان خطا می کنند . تازه مناقشه ای که دکارت بر ابزار شناخت وارد نمود  کمک مناسبی به این مکتب بوده است .در مورد شبهه و اشکال یاد شده به بیان یک نکته بسنده می کنیم و آن اینکه انسان در بعضی از ادراکات خود اشتباه می کند و حال آنکه بطور جزم و یقین در بسیاری از ادراکات و دریافتهای خود اشتباه ندارد . پس باید مساله را از یکدیگر تفکیک کرد . باید دنبال یک معیاری بود که بتواند موار

اشتباه را به شکلی اصلاح کند . چرا باید به این دلیل که ،در یافته های عقل و حس خطا وجود دارد منکر اصل شناخت شد . حالا گیریم که

آهنگری در بلخ گناه کرد مگر منطقی است که در شوشتر مسگری گردن زده شود ؟

البته اگر اشکال یا مطالبی در این مورد پیدا شود در بحث ابزار و وسایل شناخت حل خواهد شد .

" ابزار و وسایل شناخت "

تا اینجا روشن شد که هم جهان را می توان شناخت و هم هستی را و تازه انسان برای رسیدن به این هدف بزرگ ابزاری هم دارد . اکنون با دقت ولی به طور فشرده ابزار و وسایل شناخت ، مورد ارزیابی قرار می گیرد . طبیعی ترین و ابتدائی ترین وسایل و ابزار شناخت حواس طبیعی آدمی است . که مقداری از آنها اجزایی از کالبد انسان است . این اجزاء عبارتند از : چشم ، گوش ، بینی ، لامسه و ذائقه . همه می دانند که درباره ی این حواس در علم تشریع و فیزیولوژی اعضاء مباحث و کاوشهای زیادی انجام گرفته است که هنوز به مرحله ی نهایی خود نرسیده است و اسرار فراوانی در آن نهفته است که آشکار شدن آن نیازمند به زمان است . حواس انسان به اندازه ای در شناخت موثر است که اگر یکی از آن از آدمی سلب گردد همان مقدار شناخت را که آن حس می توانست برای انسان به دست آورد از دست او میرود . اگر انسان فاقد همه ی حواس باشد شناختی از اشیاء برای او میسر و ممکن نیست . جمله ای از قدیم وجود داشته که بسیار معروف است . برخی آن را به ارسطو نسبت میدهند که گفت : من فقد حسا فقد علما : یعنی

کسی که حسی از حواس طبیعی را نداشت علم و شناخت ناشی از آن را از دست داده است . تردیدی برایکسی

وجود ندارد که حواس یکی از مبادی و ابزار شناخت است حتی نزد آن عده ای که امکان شناخت را نفی می کردند .

اما سوال این است که آیا حس برای شناخت کافی است یا نه ؟ در پاسخ به چنین سوالی باید گفت : که در بحث مراتب و درجات شناخت مطرح است که حس شرط لازم برای شناخت محسوب می شود ولی شرط کافی برای شناخت نیست .

یکی دیگر از ابزار شناخت که خیلی مهم است قوه ی عاقله می باشد . بدیهی که انسان برای شناختن هر چیزی نیاز به تجزیه و تحلیل دارد . این کار به عهده ی عقل سپرده شده است . عقل اشیاء را به مقوله های گوناگون دسته بندی می کند . هر کسی هراسمی که می خواهد برای آن بگذارد. برخی ممکن است آن را قوه ی عاقله ، جمعی آن را نیروی تفکر و گروهی آن را اندیشه بنامند . به هر حال بدون آن نمی توان جهان  واسرار پیچیده اش را شناخت .هوده بحث این می شود که برای شناختن هم حواس وهم نیروی عاقله ضرورت دارد و بشر برای این امر مهم به هر دوی آن نیازمند است .

( چرا برداشت و تفسیر از جهان مختلف است .)

ممکن است کسی این پرسش را مطرح کند که چرا برداشت و تفسیر از جهان مختلف است یا به عبارت روشنتر چرا جهان بینی ها مختلف هستند چرا یکی مادی می اندیش

و دیگر الهی ؟ شکی نیست که هر دو دسته برای اثبات برداشت خود پاره ای استد لال مهیا کرده و با کمک آن جهان بینی مورد علاقه خود را نتیجه گرفتند . پاسخ این پرسش این است که باید به جان کلام مراج

کرد و از آن طریق به راز و رمز مطلب پی برد . وقتی که مبنای ب

بینش آن دو ارزیابی گردد معلوم می شود که شناخت این دو نسبت به جهان متفاوت است . بدیهی است که نمی توان گفت : شناخت هر دو صحیح و درست است .و هر دو را هم نمی توان مردود دانست . در نتیجه ماجرای دو دسته استدلال ارائه شده نیز مانند بالا است یعنی یکی از آنها اشتباه و دسته دیگر صحیح است . اینجا است که مساله شناخت صحیح و شناخت غلط مطرح می شود پس اول باید سراغ اصل موضوع رفت و آن اینکه شناخت صحیح کدام و شناخت غلط کدام است . وقتی که این دو از هم جدا و تفکیک شوند مشکل به خودی خود حل می شود . پس هوده بحث این می شود که اختلاف جهان بینی ها به خاطر اختلاف در شناختها می باشد .

(انواع شناخت )

اکنون در این قسمت از بحث لازم است بطور فشرده انواع شناخت؛ مورد توجه قرار گیرد . محققان و صاحبنظران با توجه به معیارهای موجود در مبانی شناخت ، آن را به چهار دسته تقسیم کرده اند .

1-شناخت تجربی و علمی – اینگونه شناخت با کمک اندامهای حسی به دست می آید هر چند عقل هم در آن نقش ایفا می کند .

2- شناخت عقلی – در این شناخت عقل  نقش اساسی را بر عهده دارد . ولی نباید داده های حسی و تجربی را در ان فراموش کرد .

- شناخت تعبدی – اینگونه شناخت بر اساس شناخت قبلی منبع قابل اعتماد و از راه خبر دادن مخبر صادق حاصل می شود .

4- شناخت شهودی – اینگونه شناخت بر خلاف اقسام گذشته به عقیده برخی به هیچ وجه خطا و اشتباه در آن راه ندارد .

در مباحث آینده خواهد آمد که انواع شناخت موجب پیدایش انواع جهان بینی شده است .

(قرآن همه را به شناخت فرا می خواند )

قر ان کریم با لحن صریح و با واژه های رسا همگان را به شناخت و مطالعه در اسرار خلقت فرا خواند. در این کتاب بی بدیل ، فراوان امر به تفکر ، تدبر ،تعقل و با لاخره امر به نظر شده است . در قر ان بدین صورت مساله مطرح نشده است که آیا شناخت ممکن است یا نه ؟قرآن هیچ وقت مساله را به شکل فلسفی مطرح نمی کند چون قر آن یک کتاب مذهبی است . ما باید برداشتهای قرآن درباره شناخت را مورد مطالعه قرار دهیم و با کاووش در آن بیابیم که آیا مسائلی که قر آن عنوان

نموده بر اساس امکان شناخت است یا نه ؟ آیا قرآن شناخت را جایز می داند یا خیر ؟ بنابراین قران این مساله را به صورت فلسفی نمی نگرد در این باره که قرآن همه را به شناخت دعوت کرده است چند نمونه را یاد آور می شویم .

در قر آن کریم واژه (تعقل ) ، (تدبر)،(نظر )، (تفکر) با مشتقات آنها فراوان به چشم می خورد ولی ما برای روشن شدن موضوع به بیان چند مورد بسنده می نماییم .

1-افلا ینظرون الی الابل کیف خلقت و الی السماء کیف رفعت و الی الجبال کیف نصبت و الی الارض کیف سطحت / در این آیات خداوند می فرماید آیا نمی نگرید که شتر چگونه آفریده شد و آسمان چگونه در بالا قرار گرفت و کوه ها چگونه بر پا گردید و زمین چگونه همانند بستری گسترده شده است . در این آیه (نظر ) به معنای نگاه ظاهری و سطحی نیست بلکه نگاه عمیق و کاووش ژرف است که بتواند اطلاعات و معلومات گرانقدری از آفرینش را به دنبال داشته باشد ، می باشد

2- افلا یتد برون القر آن ولو کان من عند غیر الله لوجد وافیه اختلافا کثیرا . قرآن انسان را درباره خودبه مطالعه و تدبیر فرا خوانده است .

3- اعلمو ان الله یحیی الارض بعد موتها قد بینا الایات اعلکم تعقلون . در این آیه خداوند از انسانها خواسته در موت و حیات طبیعت که از آیات خداست تعقل کنند .

4- یسئلونک ماذا ینفقون قل العفو و کذالک یبین الایات لعلکم یتفکرون . در قر آن برای ابزار شناخت که در گذشته از  آن سخن رفته است مطالب فراوان به چشم می خورد . بنابراین به علت بدیهی بودن موضوع ما از ذکر آن خود داری میکنیم لازم به یاد آوری است که شناخت در مباحث خانوادگی خود ابعاد دیگری مانند منابع ، آفات و درجات شناخت را هم داراست که به مرور زمان و تناسب مطالب ؛مورد بررسی و مطالعه قرار خواهد گرفت

پی نوشت

-سوره الغاشیه آیه 1

2- سوره نساء آیه 82

3- سوره حدید آیه 17

4- سوره بقره آیه 219

سید محمد حسین دریاباری

این درس ها درتهران هیات مکتب التوحید متوسلین به موسی بن جعفر علیهما السلام گفته شده است تاریخ تدریس  سالهای 1371 و1372 بوده است

روند روبه رشد تحزب گرایی ونمود آن در مجلس ششم وانتظارات مردم

روند روبه رشد تحزب گرایی ونمود آن در مجلس ششم وانتظارات مردم

پس از پیروزی انقلاب اسلامی ، مردم با شرکت در انتخابات مجلس شورای اسلامی ،خبرگان رهبری ،ریاست جمهوری وشورای اسلامی شهر وروستا ، نقش مردمی بودن نظام را به نمایش گذاردند . انتخاباتی که قبل از دوم خرداد به وقوع پیوست، همواره مردم از سوی مقامات کشور دعوت به حضور وشرکت در آن می شدند . شور وهیجان تبلیغاتی که نمایانگر سلیقه ها باشد در مطبوعات چندان به چشم نمی خورد . از سال 1368 که جنگ خاتمه یافته وزمینه برای سازندگی کشور آغاز گردید . برنامه ی توسعه ی اقتصادی ،فرهنگی واجتماعی در مجلس شورای اسلامی تدوین گردید این برنامه بیشترین توجه خود را به مسائل اقتصادی معطوف ساخت ؛اما اکنون بسیاری از کارشناسان بر این باورندکه نقد ناپذیری مقامات دولتی وتحت فشار قرار دادن منتقدان سبب شد تا کسی لب به سخن نگشاید وامروز بهره ی کافی از سرمایه ی ملی به دست نیاید .در دهه ی دوم انقلاب ،لازم بود تدابیری اندیشیده شود ،که نخبگان سیاسی ومتفکران جامعه بتوانند در قالب احزاب ،گروه ها وتشکل های سیاسی دیدگاه ها واندیشه های خود را بیان کنند ،اما نه تنها چنین اتفاقی نیافتاد ،بلکه سخت گیری وفشار افزون تر شد . منتقدان سیاست دولت خواستار اجرای اصول قانون اساسی بودند که در دهه ی نخست انقلاب که کشورمان با بحران جنگ روبرو بود امکان پذیر نبود . اما در دهه ی دوم موانع برداشته شده زمینه برای اجرای تدریجی اصول قانون اساسی فراهم گردید . سؤالی که برای بسیاری از ناظران مطرح است این است که چرا قانون شوراهای شهر وروستا در دهه ی دوم انقلاب به اجرا در نیامد ؟این اصل مگر با امنیت ملی منافات داشته است ؟نکته ای که حائز اهمیت است ؛این که رسانه های گروهی وارتباط جمعی که در اختیار دولت بودند همواره کوشیدند تا گرایش به احزاب وگروه های سیاسی را مذموم وناپسند جلوه دهند وبه مردم بقبولانند که بهترین راه اداره ی کشور همین راهی است که اکنون اجرا می گردد،این در حالی بود که هم قانون اساسی بر ضرورت وجود احزاب تاکید کرده ،هم مجلس قانون احزاب را از تصویب گذرانده بود .اما وزارت کشور به عنوان بازوی اجرایی دولت به در خواست کنندگان –به دلایل گوناگون – پاسخ منفی می داد اما به تدریج نشریات تحلیلی که بینش واقع بینانه تری نسبت به جامعه ومردم داشتند وارد جامعه شده ،مسائل فرهنگی واجتماعی را با توجه به نیازها وضرورت ها موشکافانه وبا دقت مورد مطالعه قرار دادند ،این بررسی ها نشان داد که سیاستمداران ایران هر کدام به نوعی به تفکر واندیشه ای گرایش دارند ومردم نیز هوادار همین دسته می باشند . مطالعات نشان داد که در ایران طیف راست سنتی وراست مدرن ،طیف چپ سنتی وچپ مترقی وبالاخره لیبرال وملی گرا وجود دارد اما مطبوعات دولتی ومقامات کشورمان نه تنها این تئوری را نپذیرفتند ،بلکه چنین تقسیم بندی وبرداشت جامعه شناسانه را سوغات غربی تلقی می کردند اما انتخابات دوم خرداد 1376 وبیست ونه بهمن 1378 نشان داد که مردم به نیروهایی گرایش دارند که در تبلیغات انتخاباتی به جای شعارهای حماسی واحساس برانگیز برنامه ارائه می نمایند . ارائه وتدوین برنامه تا حدودی اندیشه های صاحبان آن را نشان می دهد .احتمالا مردم به این نتیجه دست یافتند که صاحبان برنامه می توانند با به کار گیری نیروهای توانمند بخشی از اندیشه هایی را که روی کاغذ نقش بسته است ،عملی ساخته وبه اجرا در آورند ،پس از انتخابات دوم خرداد که توسعه ی سیاسی همانند سایر امور در دستور کار دولت قرار گرفت ودولت فعالیت سیاسی احزاب وتشکل های سیاسی رادر چار چوب قانون مجاز اعلام کرد ،رقابت برای تاسیس احزاب وگروه های سیاسی آغاز شد .تقریبا همه ی طیف هایی که به آن اشاره شدبا مرامنامه ای که خط مشی آنان را بیان می کند به حزبی مشخص وقانونی تبدیل شدند . هنوز احزاب قوت وقدرت برنامه ریزی دقیق وکلان را ندارد بیشتر این احزاب که اعلام موجودیت کردند مرکز ثقل فعالیت آنان در تهران متمرکز است وغالب این احزاب برای شهرستان ها دفتر یا برنامه ی مشخصی ندارند ،اگرروند کنونی شتاب بیشتری پیداکند وهمه احزاب با هر سلیقه ای که دارند به پرورش وجذب نیروهای کار آمد بپردازند وگزینش وانتخاب اعضا براساس ضوابط وشایسته سالاری صورت پذیرد ایران در آینده ای نه چندان دور صاحب ،نخبگان ،متفکران ،فرهیختگان ،کارشناسان وتکنوکرات های شناخته شده در عرصه های مختلف خواهد بود .اگر فعالیت احزاب در سطح کلان توسعه یابد وقلمرو آن در سراسر کشور گسترش پیداکند ،نقش امروز مطبوعات تغییر می یابد وبه اطلاع رسانی منطقی مبدل می شود زیرا بسیاری از ناظران سیاسی براین عقیده اند که مطبوعات امروز به دلیل فقدان احزاب قدرتمند ،نقش آنها رادر جامعه ایفا می نمایند .به عبارت روشن تر این مطبوعات وروزنامه نگاران هستند که به احزاب خط مشی وغذای فکری تزریق می کنند ،نه احزاب وتشکل های سیاسی در میان شخصیت های سیاسی مذهبی کشورمان بسیارند که با پدیده احزاب مخالف اند وآن را زائیده غرب می پندارند وبراین باورند که فرهنگ ملی ودینی مردم ایران با احزاب همخوانی وسازگاری ندارد . شاید مهمترین عاملی که این دیدگاه را بوجود آورد فقدان احزاب متنوع در نظام حکومتی ایران باشد هنگامی که مردم ایران عادت کردند تا با رای خود دولت را که مظهر قدرت به شمار می رود از گروه یا حزبی بگیرند وبه  حزب  یا گروهی دیگرتحویل دهند

وبه عبارت صریحتر قدرت دست به دست شود .سود احزاب برای این عده هویدا می گردد مضافا اینکه مخالفان احزاب بر این باورند که شکل گیری احزاب وتکثر آنها ممکن است پایگاه وقدرت سنتی عده ای را تضعیف کند ،به نظر می رسد ترقی وپیشرفت همه جانبه در چند صدایی وتکثر حزبی باشد .واین موضوع برای کشور ما اجتناب ناپذیر است ،ملت حماسه آفرین ایران در بیست ونه بهمن به دعوت رهبر معظم انقلاب اسلامی وریاست جمهوری به خاطر شور وهیجانی که احزاب وگروههای مختلف با اعلام برنامه وموضوع گیری آفریدند در پای صندوق های رای حضور یافتند ویک بار دیگر برگ زرینی برتاریخ پر افتخار ایران اسلامی افزودند . شور ،نشاط واشتیاق مردم در انتخابات اخیر حتی غریبان را وادار به تعریف وتمجید از ملت ایران نمود .انتخابات اخیر نشان داده که مردم به بر نامه های اعلام شده رای داده اعتقاد راسخ به قانونمند شدن دارند .مردم نمایندگانی رابرگزیدندکه از قانون اساسی که میثاق ملی وعصاره ی فضایل ملت است الهام گرفته ودر چار چوب اختیارات ووظایفی که برای آنها معین است عمل کنند . بدون شک مردم عملکرد نمایندگان دوره پنجم را به دقت مورد ارزیابی قرار دادند وهمین امر موجب گردید تا به نیرو های جدید که با برنامه های نو در صحنه ظاهر شدند رای بدهند ،تردیدی وجود ندارد که اعمال شتابزده ونسنجیده ی برخی از نمایندگان دوره ی پنجم از محبوبیت آنها کاسته است .حذف تعطیلی بیست ونه اسفند از تقویم که روز ملی شدن صنعت نفت است (آن هم به بهانه های واهی )آیا زیر سؤال بردن مبارزات ملی مردم وافتخارات تاریخی آنان محسوب نمی شود ؟آیا در این روز خود نمایندگان زودتر از هر ایرانی به تفریح وسفر به نقاط دور دست نمی روند ؟وضع قوانین شتابزده وکارشناسی نشده که منافع گروهی وجناحی یا فردی رابه دنبال داشته باشد مغایربا منافع ملی نیست ؟ آیا این عملکرد با سوگندی که یاد شد در برابر خدا ومردم مسؤولیت نمی آفریند ،بنابراین امور مذکور وا مثال آن عامل شکست برخی از جناح های قدرتمند تلقی می شود . حال که نیروهای دوم خرداد اکثریت پیدا کرده اند لازم است نکاتی را مورد توجه قرار دهند :اول اینکه روح کلان نگری رادر خود احیا کنند ودر مسائل کلان کشور برنامه ریزی کرده وقانون وضع کنند آنچه که نمایندگان دوره ششم با آن مواجه اند سامان دهی اقتصادی، توزیع عادلانه ثروت ،فقر زدایی ،توزیع عادلانه اشتغال ،حل بحران بیکاری ،سامان دهی نظام آموزشی کشور است مسائل مهم دیگری که مردم می خواهند با صراحت وبدون توجیه از نمایندگان مجلس دوره ششم بخوانند وبشنوند وببینند این است کا آیا نمایندگان خود را وقف منافع ملی می نمایند ویا منافع ملی را وقف خود خواهند کرد . بدین معنی که آیا نمایندگان فعلی هم مانند سلف خود دنبال مشاغل متعدد غیر از نمایندگی خواهند رفت ؟ آیا نمایندگان جدید هم در طول هفته ،سه روز در مجلس کار خواهند کرد ؟وخلاصه اینکه نمایندگان دوره ششم درباره ی میزان حقوق ومزایای نمایندگان ،مدیران وزیران ومعاونان آنان سقفی متناسب مشخص خواهند کرد تا از این رهگذر شکاف وفاصله ی طبقاتی حاکمان ومردم اندکی کاهش یابد نمایندگانی که وارد مجلس شدند بدانند توزیع ناعادلانه ی ثروت وتعدد مشاغل مدیران بحران بیکاری ،فاصله ی طبقاتی رااز فرش به عرش رسانده . نمایندگان دوره ششم آگاه باشند سرنوشتی که برای نمایندگان دوره یپنجم رقم خورد در صورت موفق نبودن در انتظار شمااست .بدون تردید مردم نیروهای انقلاب رااز هر جناح وحزب آزمودند ودر صورت ناکامی وعدم تحقق شعارهای زیبای ارائه شده یا بی تفاوت خواهند شد یا به نیروهای ملی ومذهبی جهت تحقق خواسته های خود روی خواهندآورد.

سید محمد حسین دریاباری

چاپ شده در نشریه گویه

                                                                                                                            

دفاعیات مبسوط مدیر مسوول هفته نامه گویه

بسمه تعالی

  دفاعیات مبسوط مدیر مسوول هفته نامه گویه         

 بازپرس محترم شعبه یک  20/ 10 / 1385

با سلام و احترام

مدعی العموم از اینجانب سید محمد حسین دریا باری به عنوان مدیر مسوول(( هفته نامه گویه )) به اتهام نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی وجریحه دار کردن عفت عمومی جامعه از طریق انتشار یک عکس تزئینی درمقاله ؛یادداشتی درمورد مجلس خبرگان رهبری ویک داستان طرح کرده است. به همین دلیل اینجانب جهت ادای توضیحاتی در شعبه اول بازپرسی دادسرای عمومی وانقلاب قم حاضر شدم .توضیحات اولیه از سوی اینجانب ونویسندگان  یادداشت وداستان داده شده است.اکنون درصددم توضیحات جامع ؛مبسوط وآخرین دفاعیات را به حضور بازپرس محترم جهت روشن شدن حقایق واز بین رفتن ابهامات احتمالی ،ارایه نمایم. تااز این رهگذر بیگناهی اینجانب و همکاران ما اثبات وعدم ارتکاب نشریه ومدیر مسوول آن به اتهامات وارده توسط  مدعی العموم هویداگردد. همانگونه که اشاره گردید. سه موضوع در نشریه گویه عامل دو اتهام شده است.

الف :در شماره 121 گویه یادداشتی تحت عنوان ((چرا خبرگان رهبری مهم است)) چاپ شده که بخشی از مفاد آن بزعم مدعی العموم نشر اکاذیب بقصد تشویش اذهان عمومی تشخیص داده شده است. به همین دلیل در خصوص آن طرح شکایت کرده است.دفاع ما در این زمینه بشرح زیر است .

اول :نشریه گویه در126 شماره فعالیت خویش در طی پنج سال،همواره کوشیده است، تا با رعایت قوانین ومقررات مطبوعات در جهت پاسداری از نهادهای مصرح در قانون اساسی جمهوری اسلامی گامهای مؤثری بردارد .گویه آن چنان قانون محور بوده وهست که تاکنون تنها با دوشکایت مواجه بوده است در یک مورد آن برائت جاری شده ومورد دیگر آن همین است که اکنون در حال طی کردن مراحل قانونی خویش است. نبود شکایت یا موارد کم آن ، نشانه قانون مندی و رعایت مقررات از سوی دست اندر کاران نشریه می باشد.اگر احساس می شد که یادداشت فوق با مقررات وقوانین مطبوعات وسایر قوانین؛ مغایرت دارد هرگز مبادرت به چاپ آن نمی نمودیم کما اینکه بسیاری از مقالات ارسال شده به این نشریه که به منزله تخطی از قانون مطبوعات بود چاپ نشده است.مجلس خبرگان به اندازه ای مهم است که کمترین توهین وافترا ممکن است حیات سیاسی واجتماعی نظام مقدس جمهوری اسلامی رابا مشکلاتی مواجه سازد زیرا خبرگان ملت همگی از افراد عادل ؛پارساونخبگان دینی اجتماعی وسیاسی این ملت بشمار می آیند البته این امر بدین معنا نیست که آنان از اشتباه و خطامصون هستند زیرا بر اساس نصوص معتبر دینی همه فرزندان جز معصومان خطا پذیر بوده و دچار سهو و اشتباه خواهند شد .همه می دانند که خطا و سهو و اشتباه ضرروخللی به عدالت و پارسایی وارد نمی سازد. بر این اساس و با توجه به اینکه انتقاد با هدف اصلاح کاستی ها در جهت تقویت افراد، نهادها، ارگان ها و جریان ها صورت می گیرد و معمولا از سر دلسوزی است و از نظر مفهمومی نیز با دشمنی، کینه توزی و ناراست اندیشی تفاوت دارد، آن یادداشت انتقادی با هدف توجه بیشتر به آسیب هایی منتشر شده که ممکن است از اقتدار و نفوذ مجلس خبرگان که به سبب وظیفه ذاتی اش نظارت و تعیین رهبری به عنوان بالاترین مقام کشوری است، بکاهد. در جایی که هم از سوی قرآن و اولیاء الله امر به معروف حتی به امام مسلمین توصیه شده و از سوی دیگر قانون اساسی بر اساس  اصل هشتم

به ضرورت ونحوه آن پرداخته که متن آن بشرح زیر است.

در جمهوری اسلامی ایران دعوت به خیر، امر به معروف و نهی از منکر وظیفه‏ای است همگانی و متقابل بر عهده مردم نسبت به یکدیگر، دولت نسبت به مردم و مردم نسبت به دولت. شرایط و حدود و کیفیت آن را قانون معین می‌کند.

«و الموُمنون و الموُمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر».

قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران امر به معروف و نهی از منکرودعوت به خیروصلاح را وظیفه تک تک شهروندان شناخته است. امر به معروف و انتقاد به عنوان وظیفه شرعی و عرفی احساس می شود، چرا که خودسانسوری یا بی توجهی نسبت به آنچه با سرنوشت مردم ارتباط دارد، میدان را برای دشمنی و توهین های دشمنان باز می گذارد که هم بازپرس محترم و هم مدعی العموم استحضار دارند که چنین انتقادهای دلسوزانه ای است که راه را بر توهین های شبه افکنان می بندد. آنچه که در یادداشت آمده است صرفا انتقادبوده که آن هم از پایبندی وعلاقه ما به نظام جمهوری اسلامی وصیانت از ایران بزرگ سرچشمه گرفته است .مفاد یادداشت اگر انتقادبرداشت نمی شد چاپ نمی شد ممکن است امنتقاد شدت وضعف داشته باشد که ما منکر آن نیستیم اما هرگز آن را مصداق توهین، افترا ونشر اکاذیب نمی پنداریم .قانون اساسی نیز حق انتقاد منصفانه ؛سازنده وراهگشا را برای احاد ملت ونخبگان برسمیت شناخته است .

2- در تحقق یک جرم باید عنصر مادی و عنصر معنوی را مد نظر قرار داد. علیرغم اینکه اتهام نشر اکاذیب راجع به این یادداشت در پرونده ثبت شده اما مصادیق آن مشخص نشده است. تمام مواردی که در آن یادداشت آمده یا در گزارش ها و مطالب و اخبار نشریات و یا خبرگزاری ها بدان اشاره رفته است. پس هیچ کدام تازگی ندارد و اگر هم فرض کنیم که قطعا چنین نیست که از اکاذیب بوده بارها و بارها نشر پیدا کرده و به علت عدم تکذیب مستند شده و قعطا بیان مجدد چنین مطالب مستندی که تکذیب هم نشده را نمی توان مصداق نشر اکاذیب دانست چرا که قانون، قانون است و مصلحت اندیش نیست که یکی را مصداق جرم بپندارد و دیگری را نه. موارد و مطالب بسیار تندتر از چنین یادداشتی نیز در سالیان گذشته بارها و بارها گفته شده یا منتشر شده است. اما عنصر معنوی و انگیزه چنین نشر اکاذیبی هم مهم به نظر می رسد، آن هم برای شخصی مثل بنده که نه کاندیدای مجلس خبرگان بوده ام که با تخریب (احتمالا به زعم شاکی وگرنه تخریبی در کار نیست) کسانی محبوبیت کسب کنم، نه در پی پستی بوده ام و اساسا چنین مطالبی جز تحمل غضب دیگران فایده ای ندارد و نه چنین انتقاداتی منافع مالی را نصیب کسی می کند. پس هیچکدام از این دو عنصر امکان تحقق نداشته اند.

دوم :نکته ی دیگر اینکه چیزی که پایه های جرم راشکل می دهد وبنای آن را می سازد سوء نیت، قصد اشاعه یک فکر غلط یااشتباه وترویج آن می باشد. که گویه در خصوص موضوع فوق یعنی مجلس خبرگان نه تنها این نیت رادر سر نداشت بلکه همواره کوشید این نهاد عظیم را به مردم معرفی ومقالات متعددی در باره آن وجایگاه آن در قانون اساسی چاپ کند که بعدا به برخی از آن اشاره خواهد شد .حال پرسش اساسی از نهادهای ذی ربط این است که آیا نشریه ای که در حدود پنج سال فعالیت مطبوعاتی با کمترین اشتباه به فعالیت خویش ادامه داده است علی رغم تمامی مشکلات مخصوصا قطع سهمیه کاغذ ؛ تعطیلی آن در آستانه انتخابات بدون ارایه دلیل حقوقی وقانونی ومطرح کردن پرونده آن در همین زمان، آیا مدیر مسوول آن که بزودی با وی بیشتر آشنا خواهید شد مستحق این عقوبت بوده است؟

سوم هنگامی که به نشریه گویه در خصوص چاپ آن یادداشت انتقاد به عمل آمد ه در شماره 125 مطلبی تحت عنوان نگاه گویه به قلم مدیر مسوول نشریه چاپ شده که معاونت مطبوعات وتبلیغات اداره کل فرهنگ وارشاد اسلامی ضمن اظهار رضایت گفت :احتمالا این یادداشت مسایل آتی را حل کرده وموانع احتمالی را برطرف می سازد. متن یادداشت بشرح زیر است :

نگاه گویه

نشریه گویه از آغاز فعالیت خود بر اساس قانون اساسی و قوانین ومقررات موجود جهت تحکیم مبانی نظام مقدس جمهوری اسلامی،امنیت کشور،منافع ملی و احترام به همه نهادهای مصرح قانون اساسی مطالبی را در قالب خبر،گزارش،مقاله و یادداشت به چاپ رسانده است و احیانا انتقادهایی را هم در چارچوب قانون مطبوعات و مصالح ملی در راستای اصلاح امور که نتیجه آن نیزاستواری پایه های نظام مردم سالارانه جمهوری اسلامی است ،درج کرده است. گاهی نیز مطالبی را به چاپ رسانده است که با تذکر قانونی و دلسوزانه مسئولین محترم ارشاد اسلامی مواجه شده است که دراین باره ذکر نکته ای مفید خواهد بود

ما هم به مانند میلیون ها زن و مرد ایرانی که به قانون اساسی جمهوری اسلامی رای اگاهانه داده اند،رای داده و بدان عملا پایبند بوده ایم. به تمامی نهادهای این نظام علاقمند بوده و ضمن تایید عملکرد آنها، تنها راه پیشرفت و تعالی کشوررا در تحکیم آنها می دانیم و گاها اگر سهو غیر عمدی نیز در کار بوده، نیت بد در سر نداشته ونداریم و ممکن است این به خاطر فشار بیش از حدکار مطبوعاتی بوده باشد که گاها با غفلت همراه بوده است.

نشریه گویه با توجه به برخی مطالب سهوی که در آن به چاپ رسیده به اطلاع می رساندکه خبرگان رهبری که چشمان بیدار ملت در نصب و نظارت براعمال رهبری می باشد، از ارکان قوی و مجلس خبرگان از مجالس مترقی دنیای امروز به شمار می آید و اگر مطلبی در این باره سهوا به چاپ رسیده لزوما دیدگاه گویه نخواهد بود و بعد از این انشاءالله در سایه تذکرات و ارشادات مسئولین امر و با نظارت بیشتر تصحیح خواهد شد. اما در باره کار مطبوعات از باب (الکلام یجر الکلام) باید به این نکته توجه داشت که 90 درصد انرژی نیروهای نشریات محلی صرف تامین هزینه های آن می شود. تنها حمایت ارشاد نیز همان کاغذ سهمیه ای است که گویه از سال 83 نیز از این حمایت محروم شده است. حال با این حجم کارو فشار اقتصادی نشریه مجبور است تمام هم وغم خود را مصروف تامین هزینه های آن نماید و در طول عمر پنج ساله خود که یک اشتباه سهوی غیرعمدی نیز دامنگیر آن شده است، توجه و عنایت مسئولین امر را می طلبد.

چهارم :گویه در 126 شماره همراه با نهادهای انقلاب بوده وبنجواتم واکمل در تحکیم مبانی نظام واهداف آن گام برداشته  بگونه ای که همه نهادهای مستقردر قم آن را تریبون خویش تلقی می کردند . آقای مدعی العموم همه اینها را فراموش کرده وبه نکاتی تمسک جسته که بیشتر شائبه سیاسی دارد تا مبنای حقوقی، گویه در شماره 120؛125؛126؛در باره انتخابات خبرگان مطالب فراوان چاپ گردیده رؤیت نشده است ؟ به عنوان نمونه ((شرکت در انتخابات تکلیف شرعی است))((بررسی دو نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران وایالات متحده آمریکا در دو شماره)) (( خبرگان رهبری از منظر مقام معظم رهبری)) ((خبرگان در کلام امام خمینی ره))ودهها مقاله دینی ؛زندگی نامه علماءومطالبی درباره بسیج وسایر نهادهای انقلاب  در گویه چاپ شده است .آیا همه ی اینها فراموش شده وبرای آقایان نمود نداشته است ؟ و یک یادداشت انتقادی با هدف خیرخواهانه گناه کبیره شمرده می شود؟

پنجم :هنگامی که مقاله انتقادی چاپ شده در گویه موجب نگرانی برخی شده گویه حاضر نشد که حتی کسی از گویه نگران بوده واز مطالب ان رنجش پیداکند بلافاصله یادداشتی در شماره 125 گویه تدوین گردید طی آن دید گاه مدیر مسوول گویه وهمکارانش بشرحی که گذشت تدوین شده است.

ب:دومین اتهام مدیر مسوول نشریه گویه جریحه دار کردن عفت عمومی جامعه است که در این خصوص به چاپ یک تصویرویک داستان اشاره شده است.موارد زیر فی الواقع دفاع از اتهام بند ب می باشد که از شماره شش آغاز می شود.

ششم :در شماره 118 هفته نامه گویه مقاله ای تحت عنوان (بد حجابی عصیان یا آرمان )چاپ شده است. در این مقاله بد حجابی دختران وبانوان با رویکرد روانشناسانه مورد بررسی قرار گرفت. مقاله مذکور در دو شماره گویه منتشر شده است . در قسمت اول، گویه تصویری را که از خبرگزاری فارس در یافت شده برای توضیح مطالب وتفهیم خواننده و صفحه در لابلای مقاله قرارداده است . این تصویر ظاهرا عامل شکایت دادستان شده است .گفتگوی مابا معاون دادستان پس از چاپ بخش اول مقاله موجب گردید که در شماره آینده برای این مقاله با این مفاهیم ومحتوا از عکس وتصاویر زنان پوشیده با چادر استفاده شود که با موضوع سنخیت نداشت ،همانگونه که اشاره شده است استفاده از آن تصویر جهت توضیح مطالب ونمایاندن کیفیت بد حجابی به خوانندگان بوده است تا از این طریق بد حجابان آگاه شده وخود ر ادر یابند وافرادی که اینگونه روش را پیشه ساخته اند به دامان حجاب بازگشته وغیرت بسیاری جهت مبارزه با این پدیده تحریک گردد.

این تصویر مربوط به مراسم شام غریبان عاشورای حسینی در تهران در سالیان گذشته است که تا آنجا که به خاطر می آورم نشریات جمهوری اسلامی، پرتو سخن، یالثارات و بسیاری از سایت های اینترنتی با تفکرات اصولگرایانه نیز بارها آن را منتشر کرده اند. چنین تصویرهایی از جامعه ایران برداشته شده است و از خارج از آن نیامده. در همین خیابان های شهر قم نیز نمونه های آن بسیار یافت می شود. ما بر این عقیده ایم که چنین تصاویری عفت عمومی را جریحه دار نمی کند بلکه بالعکس بی توجهی و نادیده گرفتن چنین نابسامانی های اجتماعی است که اخلاقیات جامعه را به فروپاشی می کشاند و با گسترش در جامعه باعث جریحه دار شدن عفت عمومی خواهد شد. آن چه مسلم است و ما بصورت یک تجربه آموخته ایم چنین مقالات و یادداشت هایی راجع به بدحجابی و ریشه یابی علل آن در شهرهایی چون قم خود به خود حساسیت برانگیز می نماید اما وظیفه و رسالت ما به عنوان یک رسانه مکتوب حکم می کند با بررسی و ریشه یابی جلوی گسترش آن را بگیریم. قطعا همان طور که می دانید برای این که صفحه یک نشریه خسته کننده نشود و نیز مخاطب را به خود جلب کند نیاز به عکس مربوط یا تزئینی دارد. قطعا شما هم می توانید تصور کنید که راجع به مقاله ای درباره بدحجابی نمی توان عکس شتر و یا ماشین را چاپ کرد. باید عکسی باشد که گویای مطلب باشد. البته عکس طوری انتخاب شده که کم حجاب باشد و نه بد حجاب. وگرنه چنین عکسی آن هم به صورت سیاه و سفید در مقابل بدحجاب های متحرک و یا بدحجاب و بی حجابانی که بر صفحه تلویزیون نقش می بندد، محلی از اعراب ندارد که بخواهد عفت عمومی را جریحه دار کند.

هفتم: شاکی محترم بخوبی می داند، همه آنچه که رعایت آن در چاپ تصویر، ضرورت داشت لحاظ شده است .از جمله اینکه چشمان صاحب تصویر جهت عدم شناسایی بسته شده است . این بیانگر این حقیقت است که مدیر نشریه وهمکارانش هرگز قصد ترویج ،اشاعه وگسترش چنین فرهنگ وروش را نداشته است بلکه در صددنکوهش ومبارزه با آن بوده است . وقتی که این صفحه از نشریه باز می شود عنوان مقاله مورد رؤیت قرا رمیگیرد وسپس تصویر بر چشم نقش می بندد مفهوم مقاله، با تصویر آشکار وتبیین می گردد.) بنابراین جرم هنگامی تحقق می یابد که شرایط ولوازمش مهیا باشد .بدیهی است تصویر فوق برای توضیح مطلب وآگاهی مخاطب بوده است. بنابر این موضوعی که سوء نیت ؛قصد اشاعه فساد وترویج فرهنگ باطل در آن نیست چه جرمی برآن مترتب است ؟

هشتم :بدون شک وتردید گردانندگان نشریه قصد سویی برای چاپ عکس نداشتند اگر خدای ناکرده چنین قصدی در کار بود می توانستند ماهرانه بدان اقدام ورزند که اثری در جامعه بگذارند وآن اینکه تصور مزبور ومقاله را در صفحات رنگی جای دهند تا تبعات وپیامد های مورد نظر شاکی رادر پی داشته باشد.

نهم :آیا مقامات قضایی که برای جامعه این مقدار حساسند که باید هم باشند نشریات دیگررا هم که با تیراژفراوان چاپ وتوزیع می شود دیده اند ؟آیا شاکی محترم وهمتایانش برآن نشریات نظارت دارند، مضافا بر این آیاصرفا مطبوعات عفت عمومی جامعه را جریحه دار می سازد؟آیا به سیمای جمهوری اسلامی که بیشترین فیلمهای آن خارجی وتصویر آن هزاران بار بدتر از تصویر چاپ شده در گویه می باشداعتراض کرده اند ؟ممکن است بگویند قم که شهر مقدس است با سایر شهرها تفاوت دارد. این منطق بدون شک مبنای حقوقی ندارد. زیرا قانون موضوعه برای سراسر کشور در اجرا، اعمال وپیگیری یکسان ویکنواخت است .اگر چنین ادعایی از سوی کسی ابراز گردد که مثلا شهرهای قم ومشهد مقدس اند،). بر این اساس این که قم مکانی حساس است اگر چه با ظواهر سازگار است اما در برابر قانون با سراسر کشور یکسان است .ما اینگونه مقالات را جهت کاهش بد حجابی ؛جرایم ومفاسد اجتماعی چاپ می کنیم نه برای گسترش آن مافی الواقع حامی شاکی محترم هستیم بجای تشویق از سوی ایشان تنبیه شدیم .

دهم :مساله ی دیگری که برای جریحه دار نمودن عفت جامعه توسط شاکی محترم استناد شده است. داستانی است که چند واژه نظیر لب ؛سینه ؛بوس وران در آن استخدام شده است .عنوان داستان (( زیرجیر جیر بولدزر)) ؛می باشد.این داستان در شماره 118 گویه به چاپ رسیده است . اما دبیر صفحه فرهنگ وهنر با دقت روی داستان کارکرده وآنچه که با مقررات وقوانین وبالاخره عفت عمومی جامعه منافات داشت را حذف کرده است .

داستان چاپ شده اگر واقعابانگاه منصفانه وفارغ از هیاهو ارزیابی شود چیزی که عفت عمومی را جریحه کند در آن وجود ندارد.نتیجه داستان بسیار روشن است. این داستان می خواهدبفهماند که نباید با چیزی ساده چهره هنر مندان راتخریب وآنان را از حیزانتفاع ساقط نمود .مضافا بر این بخشی ازداستان نقل ماجرایی است که مرد در خصوص همسرش می نماید .علاوه بر این ظاهرا داستان با دقت مورد مطالعه قرار نگرفته یا نسبت به داستان بودن آن کم توجهی شده. اصولا در گزارش که داستان نیز معمولا یک نوع گزارش است، مهمترین اصل فضاسازی است، هنرمندی داستان نویس در به تصویر کشیدن فضای موجود که داستان در آن اتفاق افتاده است، به همین خاطر یکی مستقیم با جملاتی مثل هوا سرد است فضاسازی می کند و یکی بصورت غیر مستقیم مثل: سوز رگ و پی علی را می کشید، صدای ترک ترک دندان ها شنیده می شد، همانطور که نشسته بود بدنش می لرزید و.... در این داستان نیز واژه داغی ؛جای گرم ؛جای نرم ؛تیر کشیدن سینه ؛یخ کردن وامثال آن در داستان بیان فضای زیر زمین است .نه چیز دیگر ؛اگر مجموع داستان با مفاهیمش در یک مرحله مطالعه وبررسی شود ؛بدون شک عفت عمومی جامعه را مورد تهدید قرار نمی دهد.

یازدهم :بنظر می رسدشاکی محترم نگران خوانندگان کم سن وسال داستان است که ممکن است تحریک آمیز باشد.در این خصوص بایدگفت وقتی که ما مطالبی را در نشریه چاپ می کنیم جامعه را باتمام اجزابش ارزیابی می کنیم اگر قرار است این داستان با فرض تحریک آمیز بودن که به یقین چنین نیست بسیاری از کتب دیوان ؛مجموعه داستان ؛کتب آموزشی ورساله های عملیه باید جمع آوری شود زیرا بسیاری از واژه ها در آن بکار رفته که زمینه های ایجاد انحراف ؛تحریکات جنسی ؛زمینه سازی خیالبافی جنسی ودر نهایت تهدید عفت عمومی جامعه رادر پی دارد . برهمین اساس پیشنهاد باید کردکه نهادهای ذی ربط دیوان حافظ ؛مولانا ؛سعدی  ودیگر شعرای عارف معاصرراجمع آوری کنندزیرادر آنهاواژه های ؛می ؛شراب ؛لب ؛خال ؛پیاله ، عشق و حتی عورتین استخدام شده است .امام راحل که بزرگترین عارف معاصر است وهمه قله های عظیم عرفان نظری وعملی راطی کرده است واژه؛لب ؛خال ودوست را بکار برده است این در حالی است که هر کسی ممکن است معنای مورد نظر خویش را از آن برداشت نماید. با نگاهی گذرا به رساله های عملیه در می یابیم که مسایل آن باید تفکیک شود چرا که مسایل زنان باید به دست مردان ومسایل مردان به دست زنان برسد. از شاکی محترم خواستارم فرمان جمع آوری همه آن را صادر فرمایید. زیرا همه آنها مخل عفت عمومی جامعه اند.ممکن است که گفته شود مسایل شرعی راهمه باید یاد بگیرند این موضوع صحیح است اگر کسانی که دنبال تحریک شدن هستند آنها رابه عنوان ابزار استفاده میکنند.بالاخره اینکه در هر سه مورد چه مقاله ی ((چراخبرگان رهبری مهم است ))چه تصویر مقاله ((بد حجابی عصیان یا آرمان وبالاخره واژه های داستان ((زیر جیر جیر بولدزر))قراین وشواهدی وجود ندارد که اثبات کند اراده ای در کار بودتا با چاپ آن مطالب جرائم مورد نظر شاکی تحقق یابد . بدیهی است شکل گیری هر جرمی نیاز به قصد ؛سوءنیت ؛اراده ای در جهت ترویج واشاعه را می طلبدکه در اینجاهمه موارد فوق منتفی است.

دوازدهم : قرار گرفتن مقاله « بد حجابی عصیان یا آرمان و داستان « زیر جیر جیر بولدزر» از باب تصادف بوده است در این خصوص انگیزه خاصی دخالت نداشته است . لذا طرح این موضوع که چرا تصویر و داستان در یک صفحه قرار گرفتند پرسش بر خاسته از ذهن است زیرا ابتدا اصلا ما تصور نمی کردیم که دو موضوع فوق مورد شکایت قرار گیرد، تنظیم صفحات ما بر اساس جا و تصادف وهمسویی مطالب با یکدیگر در زمینه های طبقه بندی شده در نشریه بوده است .علاوه براین الان هم براین باوریم که شکوائیه حاضر مبتنی بر مبانی حقوقی نبوده و نیست.

سیزدهم : در مقدمه دفاعیات مبسوط اشاره گردیدکه بزودی با مدیر مسوول نشریه گویه آشنا خواهید شد. این جمله بدین منظور بیان گردیدتا به آن دسته از کسانی که بر این باورند ما در خصوص انقلاب اسلامی حساسیت نداشته و به آینده آن اهتمام نمی ورزیم، سخت در اشتباهند. اگر چه بسیاری از نویسندگان و همکاران مطبوعاتی با اینجانب آشنا هستند تصمیم دارم مقداری از گذشته و حال خود سخن بمیان آورم تا آنچه که در نگاه گویه آمده اثبات شده و جریانی که درصدد تعقیب ما است با ما آشنا گردد. اینجانب متولد 1339 هستم در سن شانزده سالگی مقلد امام خمینی (ره)شده وتمام فرایض خویش را بر اساس فناوای ایشان انجام داده ام سعادت تقلید از امام راحل از آنجا حاصل گردید که روستای ما روحانیان فراوانی داشته ودارد. یکی از روحانیان محل ما که همواره با مبارزان در ارتباط بوده و اکنون نیزازاساتید حوزه علمیه قم است جهت تقلید در مسایل دینی مشورت کرده و از آنجایی که ایشان در همه ی زمینه ها استاد ما بوده است امام خمینی را به عنوان مرجع تقلید معرفی و ایشان رابه ما شناساند. در آن هنگام بر زبان آوردن نام امام و داشتن رساله عملیه معظم له هم جرم بوده است. هنگامی که خیزش انقلاب اسلامی آغاز شد ما با شماری از دوستان که بیشتر آنان در جبهه های جنگ به شهادت رسیدند در بخش نوار امام واعلامیه آن بزرگ به اشکال ماهرانه که بعدها به توضیح آن خواهیم پرداخت نقش اساسی داشته ام پس از پیروزی انقلاب اسلامی هر کاری که به تقویت اساس انقلاب اسلامی می انجامید حضور پیدا کرده ام .علاقه به کار خبری و تهیه مطالب از سال 57 برای اینجانب پیدا شده است زیرا نه تنها اکنون بلکه از سال 57 بخاطر مباحث انقلاب خبرهای داخل و خارج را ارزیابی و بررسی می نمودم. از سال 1364 بانوشتن مقاله در روزنامه اطلا عات بطور رسمی و در سطح گسترده نویسندگی را آغاز نمودم. در سالهای 1365 با بولتن خبری دفتر تبلیغات همکاری نمودم. پس ازآن با نوشتن مقالات در مطبوعات گوناگون مانند رسالت ، فصلنامه یاد ،نشریه تبیان و نشریات محلی قم و همچنین برای مراکز علمی و پژوهشی و دریافت امتیاز نشریه گویه نویسندگی را تداوم بخشده و مقالات مفصلی در موضوعات متنوع به نگارش در آوردم. ( این مقالات را می توانید در وبلاگ پیام وشتان مطالعه نمایید ) هنگامی که جنگ تحمیلی آغاز شد همه ی دوستان قدیمی گواهند البته مدارکی هم در این زمینه موجود است آن چه که در توان بود برای صیانت از ایران و انقلاب کو تاهی به عمل نیامده است. این مقدمه به این دلیل عنوان شد که نباید کسانی کنترل امور را به دست گیرند که هنگام مبارزه امام خمینی را نمی شناختند و آگر می شناختند با او وشیوه های او که همانا مبارزه بود مخالفت می کردند وحتی حاضر نشدند یک سیلی به خاطرمردم و ایران گوش آنان را نوازش دهد. از آن گذشته هنگام جنگ نه تنها در مساعدت و همکاری جهت پیروزی گام بر نمی داشتند بلکه با حرکات و سکنات خویش زمینه های تضعیف روحیه ونومیدی را فراهم می ساختند. فراموش نمی کنیم هنگامی که شهر ها آماج حملات دشمن از طریق موشک و هواپیما شده است قم را به مقصد شهرهای دور دست از جمله مشهد به علت عدم امکان اصابت موشک به عنوان هجرت ترک نمودند چرا اینان و سایر عافیت طلبان اکنون باید در عرصه های مهم سیاسی، فرهنگی،و اجتماعی حضور یابند ؟و به جای تقدیر و تشکر از مردم طلبکار هم باشند؟ در صورت لزوم مشروح فعالیت خویش را که بیانگر سوابق اینجانب است جهت رفع هر گونه اشتباه و ابهام تشریح وتبین خواهم نمود.

 

سید محمد حسین دریاباری  

 مدیر مسوول هفته نامه گویه   20 /10  /1385

سخن تبیان

سخن تبیان             

سال جاری که اکنون در پایان آن قرار داریم از جانب مقام معظم رهبری سال امیر المومنین نامیده شد . از بیانات ایشان بخوبی می توان دریافت که هدف و انگیزه ی این نامگذاری ، ترغیب و تشویق مردم و دولتمردان به تحقیق و مطالعه ، در سیره ی عملی و نظری آن حضرت بوده است . مجموعه ی سخنان ایشان که در باره ی امام علی (ع) ایراد گردید ، متصدیان ، مسئوو لان و مدیران و دستگاههای گوناگون را موظف به رعایت مقررات و قوانین نموده پیروی از سیره ی حکومتی علی (ع) را به دولتمردان گوش زد نمودند . محتمل بنظر می رسد که اعلام این سال به عنوان سال امام علی (ع) بدین جهت باشد که در سال 79 عید سعید غدیر ، هم در آغاز و هم در پایان آن واقع گردید و ایشان با استفاده از این تصادف و اتفاق مقدس فرصتی به وجود آوردندتا یکبار دیگر تمام اندیشمندان ، صاحبنظران و شیفتگان مولای متقیان همه ی امکانات و توان خویش را بسیج نمایند و درباره ی زوایای حکومتی ، سجایای اخلاقی و نحوه ی برخورد او با مخالفان و در نتیجه درباره ی همه ی ابعاد وجودیش سخن بگویند . تردیدی وجود ندارد که این پژوهشها و تحقیقات در اختیار علاقمندان و دوستداران نسل حاضر و آینده قرار می گیرد . مزین بودن امسال به نام اسوه ی عدالت موجب شده است که دستورات حکومتی آن امام با دقت باز خوانی شود ، تا شاید این باز خوانی بتواند زمینه های الگو قرار دادن آنها را برای مدیران جامعه فراهم سازد .

به یقین رهبر انقلاب با بررسی رفتار کار گزاران ، مدیران و دست اندر کاران نظام اسلامی و نیز ارزیابی خواست های مردم و انتظارات آنان احساس ضرورت نموده و همگان را به پیروی از خط مشی حکومتی بر جسته ترین شخصیت تاریخ بعد از پیامبر اسلام (ص) فراخوانده است . امیر المومنین در عصری می زیست که هیچ گونه ابزار ارتباطی وجود نداشت و یا اگر وجود داشت مانند اکنون نبود ، اما در عین حال آنچنان بر والیان ، مدیران و کارگزاران نظارت می نمود که اکنون با توسعه و گسترش پیچیده ترین وسایل ارتباطی و آن هم با اینکه در اختیار دولتهاست ، در عین حال عدالتخواهان و صلحجویان و مردم تهی دست آرزوی داشتن زندگی در سایه ی آن حکومت را دارند ، زیرا در حکومت اوعدالت حاکمیت داشت .

همه با سخن گفتن و نوشتن ، ارادت خویش را به مولود کعبه و شهید راه عدالت ابراز می کنند . آیا پیروی و تبعیت از آن بزرگوار تنها این ابراز احساس است ؟ شکی وجود ندارد که صرف بیان ارادت ، معنی پیروی واقعی و در مسیر او بودن را نمی فهماند . وقتی که شخصیتی را مقتدا و ا لگو می خوانند ، مفهوم آن این است که شیوه ها ، رفتار و کردارش که با اعتقاد قلبی همراه است در عمل نیز سرمشق ، ا لگو و چراغ فروزان حیات است . ما بر این اعتقادیم که ا گر حکومت امیر المومنینن  ا لگو قرار گیرد و فرامین  صادره ی آن امام ملاک و معیار قانونگذاران  در وضع  قانون باشد .   دستگاه قضایی و مدیران اجرایی به همان نحوی که امیر المومنین  عمل می کرد ،  عمل نمایند – البته ا گر ممکن باشد – بیشترین مشکلات امروز مردم حل خواهد گردید . بدون شک ، حکومت وسیله و ابزاری است که به واسطه ی آن ، حقوق صاحبان حق احیاء و پوزه ی افراد باطل و طرفداران آنان با آن به خاک مالیده  می شود . مگر نه این است که فلسفه ی حکومت در ا سلام تامین دنیای مردم است ، در کمال آسایش و بهر مندی ، آغوش خود را با سر بلندی برای آخرتی که به آن یقین دارند بگشایند . صاحبان خرد و اندیشه باید همه  ی تلاش  خود  را  بکار بندند تا حکومت بتواند همه ی تزاحم ها را برچیند و تخلفها را پیگیری کند و با آن بر خورد مناسب نماید که عبرتی برای دیگران باشد تا مردم در سایه ی عدالت آزادانه زندگی کنند . بنا براین برقراری نظم و امنیت در تمام سطوح از وظایف حکومت به شمار می رود ، بدین معنی که حکومت باید آن چنان به تعلیم و تربیت مردم بپردازد که مردم به طور خود کار و البته خود آگاه به مقررات عمل کنند و در این صورت خرسند باشند و از پیگرد قانونی و ارتکاب خلاف قانون و مجازات ناشی از ان بیم و هراس داشته باشند ، زیرا تنها عمل به مقررات و قوانین است که حدود  و مرزهای افراد را حراست و پاسداری می نماید . نکته ای که نباید همواره از نظر دور داشته شود این است که قوانین و مقررات هم باید همه ی افراد جامعه را با یک چشم نگاه کنند ، زیرا نگاه دو گانه و یا چند گانه ، موجب سست شدن قوانین و بی اعتبار شدن مجریان می گردد که این هم فاجعه ای بزرگ برای جامعه و کشور خواهد بود . تاکید مکرر رهبری و رییس جمهوری بر قانون گرایی و اجرای آن در تمام سطوح حکومتی برای همین امر است . در سالهای اخیر چند نکته ی مهم همواره از برجسته ترین سخنان رهبری به شمار می رود . انضباط کاری ، ضرورت اصطلاحات در جامعه و بخشهایی از دستگا ه های حکومتی که به بیت الما ل نزدیکند ، توزیع عادلانه کار و ثروت و تنبیه و تشویق مدیران و کار گزاران وقتی که سخن از انضباط کاری به میان می آید معنی و مفهوم آن این است که همه ی افرادی که در نهادها ، ادارات و موسسات دولتی بسر می برند و کار آنان حیات و آرامش مردم را تامین می کند ، باید به گونه ای آن را انجام دهند که تولید ، توزیع، صادرات و واردات ، با کم کاری ، ضعف و ناتوانی آنان به تاخیر نیافتد ، زیرا در این صورت زیان و دود آن به چشم مردم خواهد رفت .   از همین جا می توان به این نتیجه دست یافت که چرا امام علی (ع) این همه در گزینش نیروها دقت به خرج می داد و معیار انتخاب او ،توانایی،اصالت خانوادگی ،امانت داری و اشیاق خدمت به مردم بوده است . همه می دانند که مدیران و کارگزاران بخشهای میانی مدیریت با مردم سرو کار دارند و مردم کوچه و بازار ،ارباب رجوع آنان می باشند . انضباط کاری و اشتیاق    به  خدمت حکم  می کند که مشکل ارباب رجوع حل و کار امروز او به فردا موکول نگردد .  مگر نه این است که الان گاهی مردم برای دیدن استاندار یا مقام ما دون آن در مدت چند ماه ، جایزه برای خود تعیین می کنند ؟  به هر تقدیر ، صرف کردن اوقات کار در جلسات ممتد و گاه بیهوده و سرگرم شدن مدیران به مشاغلی که برای آن گمارده نشده اند ، با انضباط کاری در تنافی کامل می باشد ، بدیهی است که کم کاری دامنه ی فقر را می گستراند ، توزیع نا عادلانه ی ثروت و بر خوردار بودن گروهی از طبقات جامعه از مشاغل گوناگون و برخوردار نبودن عده ای دیگر از ابتدایی ترین شغل برای ادامه ی حیات و زندگی است ، بنا براین هر چه زمان می گذرد هشدار رهبری در باره ی ضرورت انضباط کاری و بر خورد با ثروت های باد آورده عینی تر و ملموس تر می شود . موضوعی که در جامعه ی ما با بحثهای پیچیده همراه است و هیچ یک از صاحبنظران   طرح مناسب و جامعی درباره ی آن ارایه نمی دهند ، مقوله ی اصلاحات می باشد . همه ی اندیشمندان و کارشناسان بر این باورند که بسیاری از مقررات و قوانین و حتی ساختار جامعه ی ما نیازمند به اصلاحات و باز بینی است ، اما میزان و مقدار ان چقدر باشد و یا از کجا باید آغاز گردد و همه در باره آن ساکت هستند . رهبر انقلاب درباره ی اصلاحات صریحترین و بنیادی ترین راه حل را ارایه نموده است . ایشان از ضرورت اصلاحات دفاع بعمل آورده است و راهکار ارایه شده از سوی رهبری هم بیانگر کرامت انسانی است و هم نقطه ی آغاز و شروع آن را خاطر نشان نموده و آن مبارزه ی همه جانبه با فقر ، فساد و تبعیض است . هر انسانی که به دنیا آمده ، هم حق حیات دارد و هم از احساس بر خوردار است و آنچه که خدا آفریده ، هم ویژه ی گروه خاصی نیست ، بنا براین همه ی انسانها باید برخوردار بوده ، و شرایط رشد و ترقی آنها فراهم گردد . امروز عده ای که به هر دلیل از امکانات بر خوردارند زمینه های پیشرفت انان مهیا و فراهم است و آن دسته از انسانهایی که به هر دلیل از امکانات برخوردار نیستندضعیف بوده ، انتظار ترقی هم برای آنان نباید داشت . چیزی که موجب می شود تا استعدادها شکوفا شود برخورداری است . انسانهای غیر برخوردار ممکن است غیر از شکوفا شدن استعداد و عدم بروز توانایی هر کار دیگر از آنان سر بزند ، بنابراین اگر انسان صاحب کرامت است و لازم است از حقوق برخوردار باشد مهمترین راه آن این است که از بند فقر و تنگدستی او را نجات داد و این دیو خانمان سوز را که هر صاحب کرامت را خوار می سازد از پای در آورد .عامل دیگری که موجب می شود فاصله ی طبقاتی بوجود آید و منجر به شکاف جامعه شود و از زاویه دیگر کرامت انسانی را مخدوش سازد این تبعیض است که هزاران پرسش و زمینه ی گفتگو ها ی فراوان را در جامعه بوجود می آورد . نتیجه ی فقر ، فساد است و نتیجه ی تبعیض هم فقر و تهیدستی ، بنابراین فقر ، فساد و تبعیض همه دشمن کرامت انسانی هستند ، آنچه از نهج البلاغه و سایر مبانی دینی استنباط می شود .این است که حکومت اسلامی موظف است . همه ی شرایطی را که به موجب آن انسان رشد می کند و به قله ی رفیع انسانیت دست می یازد را فراهم سازد . بهر تقدیر همه ی قوای سه گانه موظفند با برنامه های سنجیده اشتغال بیکاران را مورد بررسی قرار دهند و از بحث های سیاسی التهاب آمیز که جامعه را به تشنج می کشاند پرهیز نمایند . نکته ی مهم ان است که طبق اصول قانون اساسی نمایندگان منتخب مردم در مجلس شورای اسلامی قانون گذارند و موظفند لوایح و طرحهایی را تصویب کنند که به موجب آن دردها و آلام مردم کاهش یابد ، هم نمایندگان و هم مردم بخوبی می دانند که با شعار مبارزه با فقر و ایجاد اشتغال کرسی مجلس توسط مردم به آنان داده شده است . اکنون مردم می پرسند ،  تا کنون چند طرح و لایحه مورد تصویب قرار گرفته تا اندکی از حجم آلام و مشکلات مردم کاسته شده ، نسل آینده به فردایی روشن امیدوار گردد . صاحبنظران براین باورند که نمایندگان باید با عنایت بیشتر به مسئله ی اشتغال ، معضل بیکاری ، مبارزه با فقر ، فساد و تبعیض و دهها مشکل اجتماعی دیگر بپردازند ، زیرا این امر بیشتر با رسالت آنان هماهنگ و نیز افزونتر از همه چیز دیگر بر محبوبیت آنان خواهد افزود . مطرح ساختن بحث های سیاسی که برای غالب مردم در حاشیه قرار دارد و چندان ارتباطی با توده ی مردم ندارد ، نه به سود مردم می انجامد و نه با رسالت نمایندگان همخوانی کامل دارد . در خاتمه باید به پرسش خوانندگان پیشاپیش پاسخ گفته شود و آن اینکه چرا و به چه دلیل تبیان آخرین شماره سال خود را به امام علی (ع) اختصاص داده و  آن را ویژه ی سال امام علی (ع) نامید .

در پاسخ باید گفت : پیروی از سیره ی عملی و نظری حضرت امیر (ع) از دو بعد واجب است ، یکی عمل به آنچه که آن بزرگوار در منشور حکومتی خود (نهج البلاغه ) به آن پرداخته و دیگری نشر و انتقال آن به نسل حاضر و نسل های آینده به عنوان یک میراث گرانبها . فلذا تبیان بر خود فرض عین دید که هم به پیشنهاد مقام معظم رهبری در سال جاری لبیک بگوید و هم اینکه آنچه را که ایشان در جهت بهبود اوضاع جامعه متذکر شدند ، در کلام گهر بار مولی امیر المومنین (ع) مورد بررسی قرار گیرد تا از این طریق جامه ی عمل پوشاندن به فرمایشات رهبری به استناد کلام کسی باشد که در عهد خود بی نظیر بوده و امروز هم در عالم سیاست و مملکت داری همراه و مانندی ندارد . براین اساس این مجموعه را بعنوان (برگ سبزی )  تقدیم رهبر معظم انقلاب و رییس جمهور محبوب می نماییم باشد که مقبول ساحت مقدس امیر المومنین (ع) واقع شود .

چاپ شده در تبیان شماره ی 44 ویژه نامه ی سال امام علی (ع)  در تاریخ بهمن و اسفند 1379

                                                        سید محمد حسین دریاباری

سوتی

                 سوتی  

شماره ی جدید دو (!) هفته نامه محلی گویه به چاپ رسید .

ما (؟) که نفهیمدیم :

«گویه » زیر نظر شورای سر دبیر ی تهیه می شود ؟

«گویه » یک ،دو ،سه ... سر دبیر دارد ؟

«گویه » دو ،سه ... هفته نامه است ؟

      چاپ شده در هفته نامه پیام قم    

 سال هفتم ،شماره 250 – شنبه 21 آذر ماه 1383

صفات سلبی یعنی چه

                                    بسم الله الرحمن الرحیم

درس شانزدهم

صفات سلبی یعنی چه

در درس پانزدهم خوانده شد که صفات خداوند را می توان در یک تقسیم بندی به دو دسته تقسیم نمود . صفات ثبوتیه یا صفات (کمال و جمال ) مانند علم ، قدرت ، غنا،اراده ، حیات ، خالقیت ، رازقیت و علیت ، صفات سلبی عبارتند از : جسمیت ، صورت ، حرکت داشتن ، ساکن بودن ، وزن داشتن و هر چیزی مانند اینها ،علماءو دانشمندان علم کلام و فلسفه صفاتی را که از خدا سلب می نمایند و خداوند از آن منزه است به صفات سلبی یا صفات (جلال) خوانده اند . بنظر می رسد این تقسیم بندی و نامگذاری از سوی علماء بدین جهت باشد که با سهولت و آسانی مطالب را به خوانندگان تفهیم و ابلاغ کنند . یادگیری و حفظ این واژه ها از اصول دین محسوب نمی شود آنچه که یک مسلمان بدان اعتقاد دارد مفاهیم و معانی این اصطلاحات و واژه ها است نه خود واژه و اصطلاحات پیشینیان و متفکران امروزی . در این قسمت از بحث به چند صفت جلالیه خداوند بطور گذرا اشاره می گردد.

                             الف – خداوند جسم نیست

در مباحث گذشته بارها گفته شد هر چیزی که خواص ماده را داشته باشد محدود است از اینرو خداوند جسم نیست تا محدود به زمان و مکان گردد. جسم عبارت است از اینکه هر موجودی که سه بعدی بود و از نظر طول و عرض و عمق قابل قسمت باشد جسم گفته می شود . جسم با تحقق خود خلایی را که بدان مکان می نامند پر می کند. بنابراین هیچ جسمی خالی از مکان نبوده و بی نیاز از آن هم نیست . در نتیجه اگر خدا جسم باشد هم نیاز به مکان دارد تا در آن جای بگیرد و هم لازمه جسم بودن ترکیب شدن از چند جزء است همه این امور محدودیت به همراه دارد . روایات و احادیث واصله جسم بودن خدا را قاطعانه نفی کردند و همه آیاتی را که واژه ید در آنها بکار رفته است مفسران و ادیبان آن واژه را به قدرت معنی کردند زیرا به حکم عقل و تصریح دانشمندان ادب "ید " در این آیات به معنای کنایی است نه معنی حقیقی آن در سوره فتح آیه 48 آمده "یدااله فوق ایدیهم " "ید" در آیه مزبور قدرت معنی شده است که با عقل و مبانی ادب هم سازگار است . همینطور آیه 75 سوره ص "ما منعک ان تسجد لما خلقت بیدی " در آیه حاضر مانند آیه قبلی ید به معنای قدرت است .

                            ب- خداوند دیده نمی شود

انسان با حواس پنجگانه خود با انبوهی از موجودات ارتباط تنگاتنگ دارد . آنچه که انسان با آنها ارتباط دارد همگی در قلمرو حس او است و بیشترین معلومات او نیز از همین راه یعنی حواس بدست می آید . شاید حواس انسان موجب گردید که دایره هستی در محسوسات خلاصه گردد و انسان به دانش تجربی روی آورده باشد . البته همه انسان مرتب و روزمره با امور سروکار دارند که از قلمرو حس مانند لمس ، دیدن و .....بیرون است .

1- برای مثال همه این نکات را یافته و دیده اند که میوه درختان از شاخه جدا شده و بر زمین می افتد ، بدون شک سقوط میوه ها علت دارد . علت آن هم غیر از جاذبه زمین چیز دیگری نیست . جاذبه زمین بدون تردید از حقایقی است که اثبات گردید و افسانه نیست ، این حقیقت یعنی جاذبه زمین با حواس پنجگانه قابل درک نیست .

2- اصوات و صداهایی در جهان وجود دارد که برای بشر قابل شنیدن نیست ولی دانشمندان عقیده دارند حیوانات آنها را می شنوند زیرا امواج صوتی در حد مخصوصی برای ما قابل شنیدن می باشد .

3- عواطف و محبت نسبت به دوستان و بستگان قابل انکار نیست با اینکه مهر و محبت از عالیترین تجلیات روح و روان انسان بشمار می رود با این وجود با چشم و دیگر حواس درک نمی شود . و آنچه از محبت مشاهده می گردد پاره ای از عوامل است که آن را بروز داده و آشکار می سازد ولی خود محبت دیده نمی شود.

علماء فلسفه موجودات را به مجرد و مادی تقسیم کرده اند . موجود مادی با حواس قابل درک و فهم است . اما امور مجرد مانند روح انسان ، فکر و اندیشه او ، علوم و آگاهی او موجوداتی هستند که در قلمرو حواس ظاهری قرار نمی گیرند . بنابراین با این مثالها روشن گردید که در جهان غیر از امور مادی که با حواس و تجربه قابل درک هستند امور نیز وجود دارند که با حواس و تجربه قابل درک نیستند . بنابراین خداوند می تواند چیزی باشد که قابل درک با چشم نباشد و دیده هم نشود . قرآن در این باره می فرماید . " لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار و هو اللطیف الخبیر " (1)

                

       رابطه خداوند با انسان

در میان متفکران این بحث مطرح است که رابطه خداوند با موجودات چه نوع رابطه ای است ؟ عده ای عقیده دارند رابطه خداوند با موجودات رابطه خالق با مخلوق است . و به عبارت روشن تر رابطه علت ایجادی با معلول است با این بیان رابطه خداوند با جهان هستی هرگز مانند روشنایی با چراغ و شعور انسانی با انسان نیست . در این صورت خدا معلول جهان می شود نه جهان معلول خدا . گروهی دیگر از اندیشمندان رابطه خدا با جهان را امور دیگر می دانند مانند احاطه ،حفظ و مالکیت . مناسب به نظر می رسد انواع رابطه بطور گذرا بیان شود تا معلوم گردد که کدام یک از انواع روابط بین خدا و موجودات برقرار است . مکتب اسلام با منابع اصلی و غنی خود یعنی عقل و نقل قطعی رابطه خدا با انسان را بسیار لطیف و نزدیک به ذهن مطرح کرده است در این درس ابتدا رابطه خدا با انسان و سپس رابطه خدا یا جهان مطرح می شود . قر آن و روایات پیشوایان دینی و نیز احساس فطری و همچنین دلیل قطعی مستند به عظمت انسان گواه است که رابطه انسان با خدا قابل مقایسه با سایر موجودات نیست نمونه هایی از آیات که دلالت بر رابطه نزدیک خدا با انسان دارد بقرار زیر است .

1- "و هو معکم اینما کنتم "(2)  او با شما است هر جا که باشید .

2- "ونحن اقرب الیه من حبل الورید "(3)  و ما به انسان از رگ گردنش نزدیکتریم.

3- "و لقد کرمنا بنی آدم و حملنا هم فی البر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا "(4)  ما اولاد آدم را اکرام نموده و آنان را در خشکی و دریا سوار بر مرکب ها نموده و از مواد پاکیزه روزی به آنان بخشیدیم و آنان را بسیاری از مخلوقات برتری دادیم .

4- "و نحن اقرب الیه منکم و لکن لاتبصرون "(5)  و ما به او نزدیکتر از شمائیم ولی شما بینائی ندارید.

5- "فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعواله ساجدین " (6)  هنگامی که خلقت انسان را تکمیل کردم و از روح خود در آن دمیدم در مقابل او بسجده بیافتید .

6- "و اذ قال ربک للملائکة انی جاعل فی الارض خلیفه " (7)  در آن هنگام که پروردگار تو به فرشتگان گفت من در زمین خلیفه ای قرار می دهم .

بنابراین همه آیات فوق نشان می دهد رابطه خاصی انسان با خداوند دارد . که مهمترین آن این است که انسان خلیفه خدا در زمین و مسجود فرشتگان است .  

                             رابطه خداوند با جهان هستی

همانگونه که در بحث "رابطه خداوند با انسان " بیان شد مکتب اسلام با نقل و عقل قطعی که منابع اصیل آن بشمار می روند رابطه خداوند با جهان هستی را مطرح کرده است . متفکران با مراجعه با این منابع که از آن جمله قرآن است ده نوع رابطه را استنباط کرده اند که یکی پس از دیگری بطور فشرده و گذرا از نظر خواهد گذشت .

الف – رابطه احاطه : خداوند در قرآن مجید احاطه خویش بر موجودات را در چند آیه بیان نمود . در سوره فصلت آیه 54 و سوره نساء آیه 126 ، دو آیه مزبور احاطه خداوند را بر همه اشیاء یاد آور شده اند . بدین معنی که هر چه را که شی صدق می کند چه باندازه یک ذره باشد یا یک میلیاردم ذره و چه مجموع جهان هستی چه مادی باشد مانند اجسام و چه غیر مادی باشد مانند اندیشه و تخیلات و چه از قبیل مجردات باشد مانند ارواح و فرشتگان خداوند بر همه آنها محیط است حال این سؤال مطرح است که احاطه بر جهان هستی احاطه علمی است یا وجودی . عده ای عقیده دارند احاطه خداوند بر جهان هستی احاطه علمی است دلیل آنها هم آیه 12 سوره طلاق  است و جمعی دیگر معتقدند احاطه خدا بر جهان احاطه وجودی است .

ب- رابطه قیومی : رابطه قیومی یعنی اینکه بر پا دارنده جهان هستی خدای سبحان است . آیه 255 سوره بقره ، آیه 2 سوره آل عمران و بالاخره آیه 111 سوره طه بر این رابطه دلالت دارد.

ت- رابطه معیت : معنی این رابطه آن است که خداوند همواره با موجودات است آیه 4 سوره حدید که از نظر نیز گذشت بر این رابطه دلالت می نماید مضافا بر این رابطه معیت در نهج البلاغه ، خطبه اول نیز مطرح شده است .

ث- رابطه خالقیت و مانعیت : این نوع رابطه با واژه های گوناگونی در قرآن مجید آمده است . موجودات عالم با اراده خداوندی به وجود آمده اند و به هیچ وجه پیش از تعلق اراده الهی هستی  آنان وجود نداشته است . آیه 102 سوره انعام ، آیه 2 سوره عنکبوت ، آیه 88 سوره نمل ، آیه 11 سوره روم ، آیه 117 سوره بقره ، آیه 18 سوره مائده و بالاخره آیه 19 سوره عنکبوت بر رابطه مزبور دلالت دارد .

رابطه مالکیت مطلقه : مقصود از مالکیت ، مالکیت عرفی و شرعی نیست تا در چارچوب قراردادهای اجتماعی قرار گیرد . مالکیت خداوندی از نوع اختصاصات ملکی هم نیست . مالکیت یکی از صفات او است . هستی و نیستی ، بقاء و حرکت و سکون موجودات در اختیار او است .

ح- رابطه حفظ : معنی این رابطه آن است که خداوند حافظ همه اشیاء است اینگونه نیست که تصور شود خداوند موجودات را آفریده و دست از کار کشیده و در جای خود آرمیده است . آیه 57 سوره هود . آیه 62 سوره زمر بر رابطه حفظ دلالت دارد .

چ- رابطه رب و مربوبی : این رابطه بیش از هزار مورد در قرآن ذکر شده است به همین جهت است که می توان گفت هیچ یک از انواع روابط میان جهان هستی و خداوند و نیز انسان و خداوند مانند رابطه رب و مربوبی مورد تأکید قرار نگرفته است . آیه 164 سوره انعام بر موضوع فوق دلالت دارد .

خ – رابطه عبودیت : منظور از عبودیت تسلیم محض بودن در برابر اراده و مشیت او است . این نوع عبودیت در همه موجودات وجود دارد . آیه 13 سوره مریم و آیه 82 سوره آل عمران بر رابطه عبودیت دلالت می کند .

ص- رابطه ملکوتی : این رابطه در آیه 83 سوره یسین و آیه 88 سوره مومنونآمده است .

ض- رابطه نوری : خداوند در آیات قرآن رابطه خود با انسان و جهان را با یک تشبیه بیان کرده است و آن هم آیه نور است آیه 35 سوره نور رابطه نوع دهم را بیان کرده است .

1- سوره انعام آیه 104                         2- الحدید آیه 4                 3- ق آیه 16                              4- الاسراء آیه 70

5- الواقعه آیه 85                              6- سوره الحجر آیه 29        7-   سوره البقره آیه 30  

     سید محمد حسین دریاباری  

این درس ها درتهران هیات مکتب التوحید متوسلین به موسی بن جعفر علیهما السلام گفته شده است تاریخ تدریس  سالهای 1371 و1372 بوده است