منابع تفکر در اسلام
درس سوم
در درس پیشین خاطر نشان شده است ، که شناخت در مباحث خانوادگی خود ، ابعاد فراوانی دارد که به مرور زمان و تناسب مطالب ، مورد بررسی و تحقیق قرار خواهد گرفت . یکی از موضوعات و مطالب وابسته به شناخت ، «منابع شناخت »است . هر محقق و مؤلفی که مسأله «شناخت» را مورد بحث قرار داد بدون شک پیرامون منابع آن نیز به تفصیل سخن گفت . اما ما مناسبتر دیدیم که همین موضوع تحت عنوان «منابع تفکر در اسلام » مورد بحث و مطالعه قرار گیرد . زیرا این دو عنوان در مفاهیم و مسایل با هم تفاوت چندانی ندارند و هر دوعنوان پیرامون سه مسأله بحث می نمایند . آن سه مسأله عبارت است از : ضمیر انسان ، طبیعت و تاریخ .چون این موضوعات از نگاه اسلام مورد مطالعه قرار می گیرد تحت عنوان منابع تفکر در اسلام مطرح گردید . اگر همین موضوعات در پی مباحث شناخت مطرح می شد و ارتباط تنگا تنگ با شناخت داشت و نگاه و نظر مکتب خاصی بر روی آن نبود شایسته آن بود که «منابع شناخت » به جای موضوع فوق انتخاب گردد.متون اسلامی مانند قرآن کریم و احادیث پیامبر و پیشوایان معصوم (علیه السلام) با لحن رسا و صریح و با واژه های گوناگون یکایک افراد انسان را به مطالعه و تحقیق در اسرار آفرینش فرا خوانده اند . تنها در قرآن کریم یکصد وپنجاه بار واژه «علم» با بینش از هفتصد و هفتاد بار شکلهای گوناگون آن ،که همگی به نوعی انسان را به شناخت و معرفت دعوت می کند ؛استعمال شده است .همچنین «عقل » با همه ی مواد و مشتقات خویش چهل و نه بار در این کتاب آسمانی بکار رفته است .واژه «فقه » و سایر مشتقات آن بیست بار در قرآن عنوان شده است . و خلاصه کلمه «فکر » و مواد دیگران هیجده مرتبه در این کتاب آسمانی استفاده شده است . بدیهی است که وازه های یاد شده و مشتقات آنها مردم را به اندیشه و شناخت حقایق و اسرار شگفت انگیز عالم فرا می خوانند . احادیث و روایات رسیده از سوی پیشوایان دینی در این باب قابل شمارش و احصاء نیست . بنابراین در حال حاضر از ذکر آنها خودداری می شود . اگر انسان محقق و جستجو گر با دقت متون اسلامی را مورد تحقیق و بررسی قرار دهد ؛ در می یابد که دعوت تمام عیار و همه جانبه اسلام به شناخت و معرفت برای دو امر اساسی می باشد . نخست اینکه انسان به دانشی دست یابد که به حیات و رفاه او کمک موثر و شایانی بنماید ، چرا که خداوند زمین ، آسمان و هر آنچه که در آن است را برای بهره برداری خوب و شایسته ی بشر آفریده است . دوم اینکه انسان باید به شناخت و معرفتی دست یازد که آینده او را تضمین کند شناختی که مانند آینه شفاف باشد و بتواند غایت و هدف اصلی را به صورت واقعی آن بنمایاند . هدف و انگیزه فراخوانی به شناخت «معرفة الله » می باشد . شناخت و معرفت مطلوب از منابع یاد شده این است که سرانجام هر انسانی را به آن هسته ی مرکزی متصل سازد .
آیا حواس پنجگانه از منابع شناخت است ؟
شمار زیادی از صاحب نظران و اندیشمندان ؛ هنگامی که پیرامون مساله ی شناخت و ابعاد آن سخن به میان آوردند و وقتی که به مبحث « ابزار و وسایل » شناخت رسیدند حواس پنجگانه را از ابزار وسایل معرفت نامیدند . اکنون این پرسش مطرح است که آیا می توان حواس پنجگانه را از منابع شناخت به حساب آورد ؟ مولف کتاب « مقدمه ای بر شناخت خدا » در درس دوم ، « منابع شناخت » را مطرح می کند و می پرسد چند منبع شناخت در وجود انسان هست ؟ و انسان از چند دریچه می تواند به جهان خارج خویش بنگرد ؟ به نظر ما در وجود انسان سه منبع و دریچه برای شناخت وجود دارد که انسان از طریق این منابع با حقایق هستی آشنا می شود این منابع عبارتند از : حس ، عقل و قلب . حواس پنجگانه نخستین منبع شناخت است که در وجود انسان قرار دارد . مولف کتاب مذکور برای اثبات نظریه و دیدگاه خویش به مناظره ای از امام صادق " علیه السلام " استناد می کند که با یک فرد مادی انجام داده است . متن مورد استفاده مناظره به قرار زیر است . « ذکرت الحواس الخمس و هی لا تنفع شیئا بغیر دلیل کما لا یقطع الظلمة بغیر مصباح » یعنی سخن از حواس پنجگانه بدون دلالت عقل هیچگونه نقشی در شناخت نمی تواند داشته باشد . همانطوریکه تاریکی بدون چراغ قطع نمی شود . مولف مزبور در آغاز درس که موضوع آن منابع شناخت است به این آیه استناد می کند .
و الله اخرجکم من بطون امهاتکم لا تعلمون شیئا و جعل لکم السمع و الابصار و الافئدة لعلکم تشکرون (1) « یعنی خداوند شما را از شکم مادرانتان خارج ساخت در حالیکه هیچ نمی دانستید و برای شما گوش و دیده و دل قرار داد شاید قدر دانی کنید » در پاسخ به صاحبان این دیدگاه که حواس از منابع شناخت است باید گفت : پذیرش و قبول چنین نظریه ای برای کسی ممکن و میسر نیست زیرا دلیل و برهانی که بتواند انسان را بقبولاند حداقل در حال حاضر در میان نیست . در درس گذشته اثبات گردید که حواس از ابزار شناخت محسوب می شود نه منبع آن . اگر محقق و پژوهشگری عقل ، حس و قلب و هر چیزی را که می تواند بشناسد و درک کند را جزء منابع شناخت بداند بدون شک منابع و ماخذ تحقیق را پیدا کرده است . اکنون این سوال پیش می آید که حالا با کدام ابزار و وسیله باید برای شناخت آن منابع اقدام کرد ؟ مضافا بر این مناظره امام صادق " علیه السلام " با آن مرد مادی مسلک هرگز در صدد اثبات این موضوع که حواس منبع شناخت است ، نیست . زیرا ابوشاکر دیصانی تلاش کرد تا حواس را ابزاری مهم برای شناخت جلوه داده و نقش عقل را در شناسایی بکاهد . ولی امام صادق " علیه السلام " بدون اینکه نقش حواس را در شناسایی تضعیف کند ؛ با یک مثال زیبا قدرت و نقش عقل را در شناسایی و ابزار بودن برجسته تلقی فرمود . مولف کتاب یاد شده در پی نویس آن کتاب می گوید : از(( دریچه)) گاه تعبیر به ابزار شناخت و گاه تعبیر به منابع شناخت شده هر دو تعبیر صحیح است .
به نظر می رسد تعبیر دوم مناسبتر است . در خصوص این پی نویس باید گفت برخی معتقدند که درباره قلب یا دل میتوان دو تعبیر ذکر شده را استعمال کرد . ولی در مورد حواس پنجگانه چنین نیست البته بزودی خواهد آمدکه خود انسان منبعی برای شناخت است . ولی مهم این است که وظایف ، نقش و همچنین قلمرو منبع و ابزار مشخص و معین باشد .
«طبیعت»
یکی از منابع تفکر و اندیشه در اسلام طبیعت می باشد . طبیعت واژه ای است که مفهوم بسیار وسیع و گسترده دارد . در قرآن کریم این مفهوم گسترده برای طبیعت به وضوح پیدا است . هنگامی که قرآن این معجزه جاوید پیامبر گشوده می شود و مورد تدبر و مطالعه قرار می گیرد معلوم می گردد که طبیعت شاخ و برگهای فراوانی دارد .زمین ،آسمان ،ستارگان ،خورشید،ماه ،ابر،باران،جریان باد،حرکت کشتیها در دریاها ،گیاهان،حیوانات و هر چیزی که محسوس باشد؛مفهوم واژه طبیعت است . قرآن این کتاب مقدس ، بشر همه ی عصرها را دعوت کرد تا در پیرامون این موضوعات با دقت اندیشیده ، و تفکر نمایند.در اینجا لازم است به چند نمونه از آیات که گستردگی واژه طبیعت را تأیید و مصادیق آن را بیان می کند ، یاد آور شویم . خداوند سبحان وقتی که در قرآن مصادیق طبیعت را بر می شمارد بسیاری از آنها را تعبیر به آیه می نماید .
1-قل انظروا ماذا فی السموات والارض و ما تغنی الایات و النذر عن قوم لایومنون (1) خداوند به پیامبر خویش می فرماید : بگو به مردم با دقت مطالعه کنند و ببینند که در آسمانها و زمین چه چیزهایی هست . آیه شریفه مذکور از همه ی انسانها در تمام عصر و زمان دعوت بعمل آورد تا در طبیعت به معنی وسیع کلمه مطالعه کنند شاید با این مطالعات سرانجام خالق هستی را بشناسند .
2- و فی الارض آیات للموقنین (2) در زمین آیه هایی برای اهل یقین وجود دارد . در قرآن کریم پیرامون آفرینش زمین چه به طور مستقل یا همراه با نحوه آفرینش آسمان و یا سایر موجودات فراوان سخن به میان آورده است . در این آیات خداوند با صراحت پیروان خویش را به دانش زمین شناسی تحریص و ترغیب نموده است . شاید بتوان گفت مباحث مربوط به زمین چه بطور مستقل و چه در ضمن آفرینش آسمان و دیگر موجودات بیان شد حدود 82 بار بالغ گردد.
3- و القی فی الارض رواسی ان تمید بکم (3) و در زمین کوههایی استوار افکنده تا شما را به اظطراب نیفکند . قرآن مجید 39 بار از کوهها با واژه جبل و جمع این کلمه جبال و 9 بار با واژه رواسی نام برده است . بهر حال می توان از آیات مذکور این نتیجه را گرفت که خداوند سبحان همه ی پیروان خویش را به مطالعه طبیعت به معنی وسیع کلمه فراخوانده و از انها خواسته است همواره و در هر عصر و زمان سکان دار علم و دانش باشند اگر مسلمانان در حال حاضر احساس می کنند قدرت علمی آنان رو به تحلیل گذارده است علل و دلائل آن روشن است ؛پرداختن به راز و رمز این موضوع موجب اطاله کلام شده و جای آن هم در قلمرو مباحث اعتقادی نیست . کمتر مکتبی وجود دارد که طبیعت را به عنوان منبع شناخت نپذیرفته باشد . در گذشته های دور اینگونه اندیشه ها یافت می شد البته الان نیز کم و بیش پیدا می شود . در گذشته افلاطون از ان دسته از دانشمندانی است که نتوانست طبیعت را به عنوان منبع شناخت بپذیرد . دکارت و بیکن بودند که علم را در مسیر جدید هدایت کردند . اما دکارت چون فلسفه اش بر اساس شک ویرانگر پی ریزی شده بود نتوانست طبیعت را به عنوان منبع شناخت قبول کند تا اینجا هوده بحث این می شود که طبیعت یکی از منابع تفکر می باشد و می تواند واقعیت و حقایق را به هر انسانی که بخواهد بنمایاند .
«منابع و مأخذ»
1-فهرست آیات ، سوره النحل آیه 78 ، سوره یونس آیه 101 ، سوره الذاریات آیه 20، سوره لقمان آیه 10
2- المعجم المفهرس لا لفاظ القرآن الکریم : الدکتور منصور فهمی دار احیاء التراث العربی – بیروت – لبنان
3- مسأله شناخت . استاد مرتضی مطهری چاپ دوم سال 1367 ناشر انتشارات صدرا
4- شناخت از دیدگاه علمی و از دیدگاه قرآن : استاد محمد تقی جعفری چاپ و نشر – دفتر نشر فرهنگ اسلامی – سال 1360
5- سیر حکمت در اروپا- محمد علی فروغی چاپ اول سال 1360
6- آموزش عقائد – محمد تقی مصباح – ناشر سازمان تبلیغات اسلامی چاپ اول سال 1365 جلد اول
7- مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی – استاد مرتضی مطهری – ناشر انتشارات صدرا .
8- فلسفتنا- محمد باقر الصدر ناشر دار الکتاب الاسلامی چاپ دهم
9- عقائد الامامیه – محمد رضا مظفر – انتشارات الشریف الرضی – قم المقدسه
10- مقدمه ای بر شناخت خدا – محمدی ری شهری – سال 1361 انتشارات یاسر
11- بهترین راه شناخت خدا – محمدی ری شهری – جلد اول ناشر دفتر انتشارات یاسر سال 1361
12- انسان موجود ناشناخته – دکتر الکسیس کارل . مترجم دکترپرویز دبیری
این درس ها درتهران هیات مکتب التوحید متوسلین به موسی بن جعفر علیهما السلام گفته شده است تاریخ تدریس سالهای 1371 و1372 بوده است
سید محمد حسین دریاباری
معرفی کتاب
« کتاب زنان وانتفاضه ی فلسطین» درسالی که به نام عزت وافتخار حسینی
نامیده شد چاپ گردید . کتاب مزبور در پنج فصل توسط محمد فایق فرجی و
الله نور نوراللهی تدوین شده است.
فصل اول تحت عنوان بزرگان اسلام و مساله ی فلسطین ، دیدگاه ها ونظرات
بزرگان شخصیت های اسلامی رابرشمرده است
فصل دوم مقالات ان همایش است که توسط ناحیه مقاومت بسیج سپاه پاسداران
انقلاب اسلامی کردستان برگزار گردید . اولین و طولانی ترین مقاله کتاب
« چگونگی کمک رسانی –مادی ومعنوی –به قیام انتفاضه فلسطین» است که به
قلم سید محمد حسین دریا یاری به رشته تحریر در امده است.
فصل سوم کتاب به بررسی نامه هایی می پردازد که برای کنگره زنان حماسه
ساز فلسطینی از سوی زنان ودختران کردستانی ارسال شده است.
فصل چهارم کتاب تحت عنوان« سروده ها» است که اشعار شاعران را در توصیف
فلسطین و رنج های ان ونیز اینده ان را ترسیم کرده است .
و فصل پنجم کتاب به سخنرانی های همایش اختصاص یافته است . کتاب
زنان وانتفاضه ی فلسطین در 2هزارتیر اژودر تاریخ 1 138درقطع رقعی ودر 198
1صفحه به چاپ رسیده است .
بسم الله الرحمن الرحیم
درس چهاردهم
مراتب و درجات توحید
در درس گذشته راه های گوناگون خداشناسی و دلائل آن ونیز دلائل متعدد برای وحدانیت و یکتایی خداوند مورد بحث و بررسی قرار گرفت . در درس حاضر نیز مباحث توحید و شرک و اقسام مختلف آن مورد بحث قرار می گیرد . دانشمندان علوم اسلامی بویژه متکلمان درباره توحید و شرک بحث های گسترده و فراوانی کرده اند بحث های دامنه دار آنان که بر پایه بسیاری از اشکالات و شبهات صورت پذیرفت ، موجب گردید تا در ابعاد گوناگون توحید بحث و تبادل نظر نمایند در نتیجه بر اساس مستندات نقلی درباره صفات و ذات خداوند و همچنین بر پایه عقل توحید را به انواع زیر تقسیم کرده اند .
1- توحید ذاتی 2- توحید صفاتی 3- توحید افعالی4- توحید در عبادت
امور یاد شده در واقع مراتب و درجات توحید خوانده می شود . برای شرک که در مقابل توحید قرار دارد چنین درجات و مراتبی نیز وجود دارد و با وجود توحید آن نیز قابل تصور است . این مباحث قدم به قدم در درس حاضر مورد تحقیق و مطالعه قرار خواهد گرفت .
1- توحید ذاتی
توحید ذاتی را علماء و دانشمندان کلامی و فلسفی تقریبا بدون اختلاف و مشابه هم معنی کرده اند . در بین آنان کسی برداشت خاصی ندارد تا بتوان آن را اختلاف نظر یا رأی تلقی کرد . مقصود از توحید ذات این است که خداوند موجود یکتایی است که مثل ، مانند و ضدی ندارد . او نه تنها یگانه است بلکه برای ذات او نباید جزئی تصور گردد . و هرگز از چیزی ترکیب نیافته است . ذات پاک او حتی از جزء عقلی هم بدور است . بدین معنی که در تحلیل عقلی هم از دو جزء مرکب نشده است . به یقین فرد موحد جزء خارجی هم برای او تصور نمی کند . بنابراین قدم اول برای شناخت ذات حق پی بردن به غنا و بی نیازی است و بالاخره توحید ذاتی آن است که انسان اذعان و اعتقاد پیدا کند که خداوند اول و آخر و منشاء آفرینندگی است و هم او است که خالق موجودات بوده و هرگز تعدد پذیر نیست . این است معنی توحید ذاتی . هر موحد نه تنها به امور بالا باید یقین پیدا کند بلکه بالاتر از آن مفاهیم یاد شده برای او باید بصورت باور در آید .
2- توحید افعالی
ارباب فن و صاحبان معرفت توحید افعالی را نیز معنی کردند و عقیده دارند که انسان موحد همانطور که به ذات خداوند اعتقاد و باور دارد به همان صورت باید به توحید افعالی نیز عقیده مند باشد تا این بخش از توحید بر اثر پاره ای از باورهای خرافاتی شرک آلود نشود . توحید افعالی یعنی اینکه جهان با همه نظامات و سنن و علت و معلول همگی فعل و کار خداوند بوده و ناشی از اراده و مشیت او است . دخالت دادن مخلوقی از مخلوقات خدای سبحان در کار او اساس و پایه اعتقاد توحید فعلی را سست و منجر به شرک می نماید .
3- توحید صفاتی
مقصود از توحید صفاتی آن است که هر انسان موحد صفات خداوند را عین ذات او بداند بدین معنی که اگر گفته می شود " خدا عالم است " این تصور در او پدید نیاید که ذات خدا جدا و علم او جدااست . بلکه معنی آن این است که خدا عین علم است و همینطور هنگامی که گفته می شود خداوند توانا و زنده است مفهوم جمله مزبور آن است که قدرت و حیات عین ذات او است نه اینکه قدرت و حیات زاید بر ذات او می باشد زیرا چنین اعتقادی این نتیجه را بدست می دهد که خداوند از دو جزء ذات و صفات ترکیب شده باشد و ترکیب هم مستلزم احتیاج است و نیاز هم با خداوندی سازگار نخواهد بود . خداوند اوصاف بیشماری دارد و به صفات کمالیه و جلالیه متصف است فلاسفه بر اساس برهان فلسفی ذات خداوند را عین صفات او می دانند و عقیده دارند اختلاف ذات و صفات موجب محدودیت وجود شده و ترکیب و کثرت در او تصور می گردد بنابراین صفات خداوند عین ذات او است توحید صفاتی مانند توحید ذاتی از اصول معارف اسلامی و از عالیترین اندیشه های بشری است و در شیعه تبلور ویِِژه ای یافته است در نهج البلاغه خطبه اول امام عارفان درباره اهمیت آن سخنان زیبایی ایراد کرده است .
4- توحید در عبادت
هر انسانی که خدارا در ذات ، صفات و افعال یگانه می پندارد در عبادت نیز بی همتا می شمارد . عبادت همان پرستش و کرنش در برابر قدرت لایزال الهی است که انسان تنها در برابر او انجام می دهد و با آن ، همه ی قدرتهارا هیچ می انگارد . پرستش نوعی رابطه و پیوند خالصانه و سپاسگزارانه بشمار می رود که انسان در برابر خدای خویش برقرار می کند . بر اساس نصوص و شواهد نقلی همه ی علماء دینی بر این باورند . که این نوع رابطه را انسان فقط در برابر خدای سبحان برقرار می نماید . زیرا تنها او سزاوار عبادت و پرستش است و هرگز عبادت در برابر غیر او صادق نیست بلکه جایز هم نیست . انسان موحد هیچگاه مخلوقی را در مقام پرستش شریک باری تعالی نمی سازد . زیرا غیر او سزاوار و شایسته پرستش و تعظیم نیستند . اگر خدای ناخواسته چنین اتفاقی برای انسان بیفتد که در گذشته برای بسیاری از ملل و جوامع رخ داده انسان با آن عمل مشرک به حساب می آید .ارباب معرفت پرستش را به دو نوع تقسیم کردند پرستش قولی وعملی پرستش قولی عبارت است از یک سلسله ذکرها که در رکوع ، سجود و دیگر مراحل نماز خوانده می شود . یا ذکری که حاجیان در مراسم حج می گویند مانند "لبیک " پرستش عملی ، اعمالی را می گویند که انسان با اعضاء و بخشهای مختلف بدن خویش انجام می دهد . مانند مراحل مختلف نماز ، مراسم حج و سایر عبادت فردی و اجتماعی . در اینجا نکته ای را باید خاطر نشان ساخت و آن اینکه غالبا اعمال و اقوال عبادی توام و همراه یکدیگرند . در این صورت عبادتی محسوب می شوند که شرع ان را فریضه نامیده است . مانند نماز زیرا جدا ساختن اقوال و اعمال از یکدیگر عبادت شرعی بشمار نمی رود . مانند اینکه کسی همواره ذکر رکوع یا سجود را با زبان بخواند به تقدیس و تنزیه پروردگار پرداخته است اما رکوع و سجود نگذارده است یا اینکه کسی همواره رکوع انجام دهد ولی ذکری نخواند عبادتی که در شرع فریضه نامیده شد انجام نداده است . بنابراین می توان گفت عبادت قولی که تنزیه و تقدیس پروردگار است را می توان در همه حال انجام داد.
انسان در اقوال و اعمال عبادی چه حقایقی را ابراز می کند
پرستش چه قولی باشد مانند اذکار وارده در شرع و چه عملی باشد نظیر نماز ، اعمال حج و دیگر برنامه های عبادی ، همگی یک کار معنی دار به شمار می روند . انسان با اقوال و اعمال عابدانه خویش حقایقی را ابراز می نماید و ان اینکه کرنش باید تنها در برابر مبدا هستی بوده و تنها اوست که لایق و سزاوار پرستش است و بس . انسان در عبادت قولی و عملی خود چند چیز را بیان می کند که محققان از جمله استاد مطهری در کتاب "جهان بینی " بدان اشاره کردند بخاطر اهمیت موضوع چکیده ان از نظر خوانندگان می گذرد .
نخست اینکه انسان با اقوال و اعمال خویش به ثناء و ستایش خداوند می پردازد آن هم با اوصافی که مخصوص او است . نظیر صفاتی که مفهومش کمال مطلق ، علم مطلق ، اراده مطلق و قدرت مطلق است . و هر اوصافی که محدود و مشروط است را از او دور دانسته و خدا را منزه از آن می داند .
دوم : اینکه انسان با عبادات تسبیح و تنزیه خداوند نموده و او را از هر گونه نقص و کاستی مبرا می خواند و همواره فناء ناتوانی و ستم و امثال آن را از قدرت کبریایی او نفی می نماید .
سوم : اینکه سپاس و شکر خدا می نماید به عنوان اینکه خدا منشاء اصلی خیر و نعمتها است و همه چیز از آن او است و غیر او همه اسباب وسیله هایی هستند که خود او قرار داده است .
چهارم : اینکه انسان با عبادت ابراز تسلیم محض و اطاعت خالص در برابر او می نماید . و اقرار می نماید که خداوند بدون قید و شرط مطاع است . او شایسته فرمان دادن و انسان لایق فرمانبری است .
پنجم : اینکه انسان در عبادت می گوید خداوند در هیچیک از مسایل یاد شده شریک ندارد . او کمال مطلق است و اینکه همه اطاعتها مانند اطاعت از پیامبر ، امام ، حاکم شرعی ، پدر ، مادر و معلم باید به اطاعت او و رضای او ختم گردد وگرنه اطاعت از انها جایز نیست .
سخنی در باره شرک و ابعاد آن
همانطور که توحید از ابعاد مختلفی برخوردار بوده شرک نیز به نوبه خود از درجات و مراتبی برخوردار است . زیرا یگانگی خداوند با برهان فطرت برای بشر ثابت و آشکار است . و اگر احیانا انسان این برهان را به هر دلیلی غیر قابل استفاده ساخت و براهین عقلی هم کافی نبود رو به امور دیگر می آورد . و به یکی از مراتب شرک که بدان اشاره خواهد شد تن در می دهد . از آغاز تاریخ که پیامبران از سوی خداوند به دعوت مردم پرداختند همواره به نوعی با شرک مواجه و روبرو بودند . واژه "شرک " می فهماند که مشرکان همه چیز را از بت ها درخواست نمی کردند بلکه انها را وسیله می پنداشتند نزد خداوند یگانه . یگانگی خداوند اصل مسلمی بود حتی نزد بت پرستان و مشرکان اینان خدایان و بت ها را در برابر خداوند با موجودیت مستقل که دارای اوصاف خدای بزرگ باشد مطرح نمی کنند بعنوان نمونه وقتی که " اوس بن حجر" سوگند یاد می کند ، متن سوگند او چنین است . " سوگند به لات و عزی و به کسی که به دین آنها گرویده است و قسم به خدایی که قطعا از آنها با عظمت تر است در میان بت پرستان و مشرکان نمونه هایی از این قبیل فراوان است ولی بیان آنها در این رساله مختصر نمی گنجد علماء و اندیشمندان با بررسی واژه شرک و ابعاد آن شرک را به مراتب زیر تقسیم و دسته بندی کردند .
الف : شرک ذاتی ب: شرک در خالقیت ج : شرک صفاتی ح : شرک در پرستش.
الف : شرک ذاتی
وقتی که انسان تاریخ ادیان را مطالعه می کند و به عقاید و اندیشه های ملل و جوامع گذشته آشنا می شود در می یابد که علل و عوامل زیادی در تغییر اندیشه و پندار بشر تاثیر گذارده است . برخی از ملل و جوامع بشری یگانه پرستی را رها کرده و به دو گانه پرستی "ثنویت " و سه مبدی "تثلیث" اعتقاد داشته و اکنون هم دارند و جهان را چند کانونی و چند پایه ای می پنداشتند اکنون بحث درباره این موضوع نیست که ریشه پیدایش این اعتقادات بخاطر چه بوده است ؟ زیرا ممکن است مسایل اقتصادی و شرایط ناشی از آن یا بدلیل عدم آگاهی مواجه با خرافات شدن ، این اعتقادات و تفکر برای مردم پیدا شده باشد . بلکه موضوع مورد بحث این است که اعتقاد به چند مبدئی به هر دلیلی که انسان و جوامع بشری بدان گرایش یابد شرک در ذات محسوب می شود . و نقطه مقابل آن توحید ذاتی است که شرح آن از نظر خوانندگان گذشت . قرآن برای انواع شرک و بی پایه بودن این اعتقاد برهان اقامه می کند و این برهان را فلاسفه به برهان "تمانع " تعبیر کردند که بحث آن نیز در درس سیزدهم گذشت . بهر تقدیر اعتقاد به شرک و هر نوع از آن موجب خروج از اهل توحید و از حوزه اسلام است و اسلام شرک ذاتی را به هر شکلی که باشد مطرود و مردود می داند .
ب: شرک در خالقیت
یکی از مواردی که علماء علم کلام بدان توجه زیاد کردند و درباره آن بحث نمودند " شرک در خالقیت است " . زیرا در میان بشر ملل و جوامعی بودند که خدا را بی مثل و مانند می دانسته و می دانند و او را به عنوان یگانه اصل می شمارند اما تعدادی از مخلوقات او را با وی در خالقیت شریک می پندارند و عقیده دارند خداوند مسوول خلقت شرور نیست و شرها آفریده بعضی از مخلوقات او است . این نوع شرک را صاحبان فن و ارباب نظر شرک در خالقیت و فاعلیت تقلی می نمایند . این نوع شرک نقطه مقابل توحید افعالی است . اسلام اینگونه شرک را نیز غیر قابل گذشت می داند عده ای از علماء عقیده دارند شرک در خالقیت برای خود درجاتی دارد که به خفی و جلی نام می برند . بدون شک شرک در خالقیت و آن هم از نوع خفی موجب خروج کامل از جرگه اهل توحید و حوزه اسلام نیست .
ج : شرک صفاتی
موضوع شرک در صفات از مسایل بسیار دقیقی است . این موضوع در میان عامه مردم چندان مطرح نشده است . شرک در اوصاف خداوند و طرح شبه و اشکال در آن مخصوص برخی از اندیشمندان است. اشاعره از متکلمن اسلامی دچار این شرک گردیدند . این نوع شرک نیز شرک خفی است و موجب خروج از حوزه اسلام نیست . از جمله مساله عدل الهی و اینکه آیا اعمال انسان همه اش در اختیار خدا است یا انسان ؟ این پرسش ها و هر چه که نظیر آن است در مبحث عدل روشن خواهد شد
ح : شرک در پرستش
بسیاری از ملتها در تاریخ بچشم می خورند که در مرحله پرستش . چوب،سنگ،فلز،حیوان،ستاره،دریا و درخت را پرستش کردند این نوع از شرک فراوان بوده است و اکنون نیز در گوشه و کنار جهان یافت می شود . شرک یاد شده را شرک در عبادت می نامند که در مقابل توحید در عبادت قرار دارد .
دانشمندان عقیده دارند شرک عملی هم برای خود مراتبی دارد بالاترین آن موجب خروج از حوزه اسلام است که اصطلاحا آن را شرک جلی می گویند ولی شرک خفی اعمال انسان را ناسالم می گذارد اسلام برای آسیب پذیر نشدن توحید عملی با تمام انواع شرک خفی مبارزه کرده است . در اسلام کمترین شرک این است که انسان کمی از ظلم را دوست داشته باشد و از انجام آن خشنود باشد و کمی از عدل را دشمن بپندارد . اسلام هواپرستی ، مقام پرستی و جاه پرستی رااز این دست می شمارد . بنا به گفته مولوی اعمال انسان هنگامی مورد قبول خداوند است که اعمال به سلامت به درگاه باری تعالی برسد .
شرط من جاءبالحسن نی کردن است بل حسن را سوی یزدان بردن است
بنابراین نگاه دارای اعمال از امواج و طوفان ریا مهمتر از اصل انجام آن است .
سید محمد حسین دریاباری
این درس ها درتهران هیات مکتب التوحید متوسلین به موسی بن جعفر علیهما السلام گفته شده است تاریخ تدریس سالهای 1371 و1372 بوده است
حجت حیدری
گفتنی است مقاله حامد متقی تحت عنوان ترکه های اناربر کف پای روزنامه نگاران اصلاح طلب درهمین شماره چاپ شده است
امروز: شنبه، ۲۸ مهر ۱۳۸۶
هفته نامه گویه قم فعالیت مطبوعاتی خود را مجددا آغاز کرد
قم
، خبرگزاری جمهوری اسلامی ۱۳۸۶/۰۷/۲۳
داخلی. اجتماعی. هفته نامه.
هفته نامه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی گویه قم پس از حدود یک سال توقیف، مجددا فعالیت مطبوعاتی خود را آغاز کرد.
به گزارش روز دوشنبه ایرنا، اولین شماره این نشریه پس از رفع توقیف روز گذشته بر روی دکه های روزنامه فروشی قم قرار گرفت.
محمد حسین دریاباری مدیر مسوول گویه گفت: این نشریه در آذرماه سال گذشته با نامه اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان قم توقیف شدکه پس از برگزاری دادگاه، حکم رفع توقیف آن اعلام گردید.
وی علت توقیف نشریه را، اتهام نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی جامعه از طریق انتشار یک گزارش، یادداشتی در مورد مجلس خبرگان رهبری و طرح یک داستان ذکر کرده است.
مدیر مسوول در ستون اندیشه نشریه، مطلبی تحت عنوان "گویه از توقیف تا رفع توقیف به رشته تحریر درآورده که ضمن بررسی این موضوع، برگزیده اخبار یک سال گذشته خبرگزاریها در خصوص توقیف و جلسات دادگاه نشریه را به چاپ رسانده است.
دراین نشریه تیترهایی از جمله "دهمین رییس جمهوری کیست ؟"،"تربیت بدون خشونت، نظریات آیت الله صانعی پیرامون کودک آزاری از نظر شیعه"،"قالی قم" ، "از آسمان آغاز میکنیم" و اجرای بند ج اصل ۴۴قانون اساسی موجب تسهیل اشتغال و کارآفرینی شده است" به چشم میخورد. ک/۳
نیمه خصوصى
شنیده شده است در پى درج مقاله اى موهن در هفته نامه گویه معاونت مطبوعاتى وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى تا رسیدگى به پرونده این نشریه در هیات نظارت خواستار عدم انتشار آن شده است.
سه شنبه 14 آذر ماه 1385 شماره 644
19دى
بسم الله الرحمن الرحیم
درس نهم
اجتهاد چیست و مجتهد کیست ؟
در درس هشتم مسأله تقلید در فروع دین مطرح گردید که چکیده آن مبحث این است که اخبار و احادیث رسیده از سوی امامان معصوم علیهم السلام نشان می دهد که تقلید در فروع دین بلامانع و حتی واجب و لازم است . بر همین اساس فقیهان نامدار در کتب خویش مسأله اجتهاد و تقلید را در ابعاد وسیع مطرح کرده و پیرامون آن بطور مبسوط و گسترده به نقد و کنکاش پرداختند در این درس تلاش شده است این موضوع یعنی" اجتهاد چیست و مجتهد کیست ؟ " مورد بحث و بررسی قرار گیرد . البته در کتب مفصل و معتبر بر اساس برداشت و دیدگاه فقیهان درباره حوزه اختیارات مجتهد و فقیه بحث شده است . که در اینجا به طور گذرا اشاره ای بدان می شود زیرا مباحث مربوط به آن طولانی است و از حوصله این مختصر خارج است . همه ی فقیهان اجمالا ولایت فقیه را در کتب خویش پذیرفته اند و اختیاراتی را نیز برای او قائل شده اند شماری از فقهاء اختیارات ولایت فقیه را در امور حسبیه خلاصه کرده و گروهی دیگر پا را فراتر نهاده و اختیار فقیه را مطلقه می خوانند مانند ولایت پیامبر و ائمه معصومین (ع) بر مردم و جمعی ولایت مطلقه را در چارچوب قانون اساسی مدون در حکومت اسلامی می پندارند. بهر تقدیر ولایت بر فقیه و داشتن اختیارات را همه ی فقیهان و صاحبنظران پذیرفته و برای اثبات آن دلائلی ارائه کرده اند که ما از ذکر آن در این مختصر معذوریم . موضوع این درس و برخی از درسهای پیشین ارتباط تنگاتنگ و نزدیک با اصول عقائد ندارند . بلکه ما به خاطر روشن شدن گوشه هایی از مسایلی که اندک تناسبی به اصول عقاید و آموزش آن داشتند به طرح و بحث آنها مبادرت ورزیدیم . قبل از آنکه بحث اساسی در باره موضوع فوق آغاز گردد نخست باید معنی واژه اجتهاد و مجتهد را روشن ساخت و نگاهی اجمالی به تاریخ انداخت و دریافت که این واژه از چه زمانی بر روی زبانها و در جامعه راه یافته اند .
واژه "اجتهاد " از باب افتعال است از ماده "جهد " گرفته شد. این واژه در فارسی و عربی به معنی کوشش یا تلاش کردن ، با بصیرت شدن در امور و آگاه شدن آمده است . اما در اصطلاح فقها ء معنی دیگری دارد . " اجتهاد " استنباط مسائل شرعی از قرآن و احادیث معنی شده است . برخی از کتب معتبر واژه اجتهاد را در لغت " تحمل نمودن مشقت و رنج فراوان معنی کردند . ارباب فن تعاریف دیگری از آن هم ارائه داده اند . آخوند خراسانی از قول حاجبی و علامه دو تعریف زیر را برای واژه اجتهاد نقل کرده که دانستن آن خالی از فایده نیست . کلمه اجتهاد در اصطلاح فقیهان بکار گرفتن تمام وسع ، توانایی و قدرت در بدست آوردن احکام شرعی را می گویند .
اجتهاد عبارتند از : ملکه و نیرویی که بواسطه آن بر استنباط احکام شرعی فرعی اقتدار حاصل شود ، بطوریکه از اصول بتواند بالفعل یا بالقوه قریبه فرع را استنباط و استخراج کند . واژه "جهاد " و سایر مشتقات آن ظاهرا 41 بار در قرآن کریم بکار گرفته شده است . اما ظاهرا باب افتعال از ماده "جهد" در این کتاب آسمانی به چشم نمی خورد بر اساس نوشته "الکاشف " جهاد و دیگر مشتقات آن " 68" مورد در نهج البلاغه آمده است . کلمه "اجتهاد " نیز 9 بار در این کتاب بزرگ بکار رفته است . از صدر اسلام تا به امروز یک واژه کم و بیش مرادف کلمه "فقه" بوده است و اکنون نیز این ترادف و همسویی ، معمول و آشکار است . آن کلمه ی " اجتهاد " است . امروز در میان ما کلمه فقیه و مجتهد مرادف یکدیگرند .
همانطوریکه گفته شد "اجتهاد " از ماده "جهد" بضم جیم به معنی منتهای کوشش است . از آن جهد به فقیه مجتهد گفته می شود که باید منتهای تلاش و جهد خود را در استخراج و استنباط احکام بکار ببرد . با توضیحات فوق لازم شد تا معنی و مفهوم استنباط هم تشریح و تبیین شود . کلمه " استنباط " از ماده "نبط" مشتق شده است . . " نبط" به معنی استخراج آب از زیر زمین است . گویی فقیهان کوشش و سعی خویش را در استخراج احکام تشبیه کرده اند به عملیات مغنیان ، زیرا مغنیان آب زلال و گوارا را از لابلای خروارها خاک بدست می آورند آنها نیز آب زلال احکام را از لا بلای هزاران مسایل بطور شفاف ظاهر و آشکار می نمایند . اکنون این سؤال در اینجا مطرح است که آیا مجتهد همه احکام را باید بالفعل بداند و برای آن دلیل ارائه نماید یا صورت دیگری هم برای مجتهد قابل تصور است ؟ در پاسخ به چنین سؤالی باید گفت : جمعی از علماء و صاحب نظران عقیده دارند که مجتهد می تواند . به دو صورت تصور گردد . نخست اینکه فردی بخش عظیمی از احکام را با دلایل لازم و با ملکه ای که در وجود او پدیدار گردید استنباط می کند که در این صورت فرد مزبور را مجتهد مطلق می نامند . دوم فردی برای برخی از احکام دلایل کافی را یافته و ملکه استنباط بعضی از احکام را بدست آورده و شماری دیگر را نمی تواند با دلایل لازم استنباط کند در این صورت چنین شخصی مجتهد متجزی است . تفاوت متجزی و مطلق این است که متجزی کسی است که برای او ملکه یا ملکات محدود و کمی وجود دارد . بر خلاف مجتهد مطلق که برای او توان ، نیرو یا ملکه و ملکات زیادی وجود دارد . بنابراین نمی توان گفت متجزی دارای ملکه نیرومندی می باشد . بنابراین تفاوت در کمیت است نه کیفیت .
اجتهاد از دیدگاه قرآن و حدیث
گروهی از علماء دلایلی را ارائه می نمایند که نشان می دهد تحصیل اجتهاد و راهیابی به این درجه واجب کفایی است . قبل از آنکه به اصل مسأله پرداخته شود ضروری است معنی واجب کفایی و واجب عینی برای خوانندگان تشریح شود . واجبات به انواع گوناگون تقسیم می شوند . یکی از تقسیمات واجبات این است که شماری از آن عینی است و تعدادی دیگر کفایی . واجب عینی به آن دسته از واجبات گفته می شود که بر هر کس به خصوص و جدا جدا واجب باشد ، مانند ، روزه و زکات . ولی واجب کفایی عبارت است از آن چیزی که بر عموم مسلمانان واجب است که کاری معین را انجام دهند . انجام کار مورد نظر توسط یک یا چند نفر ، وجوب از عهده دیگران ساقط می گردد . مانند ضروریات اجتماعی از قبیل پزشکی ، سربازی ، قضاوت ، افتاء ، زراعت ، تجارت و نیز از این قبیل است امر تجهیز اموات که بر عموم واجب ولی با تصدی بعضی از مسلمانان از دیگران ساقط می شود . علماء تحصیل اجتهاد را واجب کفایی می دانند و برای نفوذ اجتهاد و حجیت فتوی و نیز صحت تقلید به آیه قرآن و احادیث و نیز سیره عملیه عقلا استدلال کرده اند که به چند نمونه از آن بشرح زیر اشاره می شود
نخست اینکه می گویند آیه "نفر" تفقه در دین که شامل اجتهاد و تحصیل علوم دینی و همچنین نقل روایت می شود را واجب کرده است . البته آیه فوق اخبار منذرین را که شامل تقلید و دریافت روایت می شود را نیز در بر دارد . بدین معنی که دسته ای کسب دانش نمایند و دسته دیگر علوم و مفاهیم دینی را حجت بدانند و از این گروه دریافت کنند . بنابراین آیه مزبور وجوب کفایی اجتهاد و نیز وجوب تقلید را فهمانده است .
دوم اینکه قول امام علیه السلام که فرمود : یا ابان اجلس فی المسجد و افت للناس فانی احب ان یری فی اصحابی مثلک : مفهوم این حدیث براحتی حجیت فتوی را اثبات می کند . و می فهماند که عمل شنوندگان بر اساس فتوی مطلوب است .
سوم اینکه سیره عملی عقلایی مبتنی بر عمل به قول اهل خبره و مطلع در هر علم و فن بوده است . اکنون نیز این امر باقوت بیشتر جریان داشته و دارد و قبول حرف متخصصان و کارشناسان لازم است بدون اینکه دلیلی از آنها مطالبه شود .
واژه فقه در قرآن ، حدیث و اصطلاح فقهاء
پس از آنکه معنی و مفهوم اجتهاد و مجتهد روشن گردید ، لازم است این نکته برای خوانندگان هویدا و آشکار شود که کلمه فقه در قران ، حدیث و اصطلاح فقها به چه معنی آمده است ؟و تاریخ پیدایش آن به عصر کدام امام معصوم برمی گردد ؟واژه (( فقه و تفقه )) در قرآن کریم و احادیث فراوان بکار رفته است .این واژه در هر کجا که استعمال گردید .فهم عمیق و ژرف ، هم با آن همراه است .در قرآن مجید آیه (( نفر)) تفقه در دین را ضروری می شمارد و می فرماید چرا از هر گروهی یک دسته کوچ نمی کنند تا در امر دین بصیرت کامل پیدا شود و پس از بازگشت ، مردم خود را اعلام خطر نمایند .باشد که از ناشایستها دوری و حذر نمایند .در همین درس گذشت شماری از علماء بر پایه (( نفر)) (( تفقه)) در دین که شامل اجتهاد و تحصیل علوم دینی می شود را واجب کفایی خوانده اند .در حدیث شزیف آمده است که رسول خدا فرمود (( من حفظ علی امتی اربعین حدیثا" بعثه الله فقیها عالما )) یعنی هر کس چهل حدیث بر امت من حفظ کند خداوند او را فقیه و عالم محشور میکند که علما ء در زمانهای متلف بنا به تشخیص و سلیقه خود چهل حدیث گردآوری و آن را مورد تشریح و توضیح قرار دهند و نام چهل حدیث بر آن بگذارند.
فقه در لغت به معنی فهم عمیق آمده است .فقها نیز (( فقیه )) را اینگونه تعریف کردند چون اطلاعات و آگاهی انسانها درباره امور و پدیده ها ی جهان می تواند به دو صورت بوده باشد .گاهی اطلاعات و معلو مات ما درباره چیزی عمیق و ریشه دار است و گاهی اطلاعات و معلومات ما در اطراف اشیاء و پدیده ها ی جهان سطحی و فشرده است .بنا بر این آنچه که مورد توجه فقه و فقها می باشد ، فهم عمیق و ریشه دار از مسائل است .از مجموع آن می توان این استنباط و برداشت را نمود که نظر اسلام این است که مسلمانان اسلام را در همه شوؤن عمیق و از روی بصیرت درک کنند . البته هنگامی که تفقه در دین و یا مطالبی از این دست به میان می آید مفهومش این است تفقه مورد عنایت و توجه اسلام شامل همه شوؤن اسلامی است . اعم از اصول اعتقادات اسلامی ، اخلاقیات ، تربیت اسلامی ، اجتماعات اسلامی ، عبادات اسلامی ، مقررات مدنی و آداب خاص اسلامی در زندگی فردی و اجتماعی .ولی آنچه که در مورد مسلمانان از قرن دوم به بعد درباره کلمه فقه مصطلح شد قسم خاصی است که می توان آن را فقه الاحکام و فقه الاستنباط خواند . و این فقه عبارت است از فهم دقیق و استنباط عمیق مقررات عملی اسلامی از منابع و مدارک مربوطه . در اصطلاح قرآن و سنت "فقه" علم وسیع و عمیق به معارف و دستورهای اسلامی است و اختصاص به قسمت و بخش خاصی ندارد و به تدریج و با گذشت زمان این واژه یعنی فقه توسط فقهاء اختصاص به "فقه الاحکام " پیدا کرده است . استاد مطهری عقیده دارد که علماء تعالیم اسلامی را به سه دسته تقسیم کردند . چکیده نظر ایشان به شرح زیر است.
الف – معارف و اعتقادات – یعنی اموری که هدف از آنها شناخت و تقویت ایمان و اعتقاد است . این امور به قلب ، دل و فکر مربوط است . مانند مسائلی که مربوط به مبدأ و معاد ، نبوت ، روح ، ملائکه و امامت می باشد .
ب- اخلاقیات و امور تربیتی – یعنی اموری که هدف از آن ها این است که به انسانها بیاموزد که از نظر خصلتهای روحی اینگونه باشد و آنگونه نباشد . مانند تقوی ، عدالت ، سخاوت ، صبر ، رضا و غیره
ج- احکام و مسائل عملی – یعنی اموری که مقصود از آن این است که انسان در خارج عمل خاصی انجام دهد و یا عملی که انجام می دهد اینطور باشد و آنطور نباشد . و به عبارت دیگر مقررات و قوانین موضوعه فقیهان اسلام کلمه فقه را در مورد قسم اخیر یعنی بند جیم اصلاح کرده است .
احتمال دارد این امر به این دلیل باشد که در صدر اسلام آنچه که مورد توجه بوده و مردم هم از آن سئوال و پرسش زیاد به عمل می آورند ، همان مسایل عملی بوده است . از اینرو کسانی که تخصصشان در این رشته بوده به عنوان فقها ، شناخته شده اند .
چه علومی در دست یابی به اجتهاد دخالت دارد ؟
جمعی از فقیهان اسلامی در کتب خویش موضوعی را مطرح نمودند و آن اینکه یک قاضی ، مجتهد و یا فقیه چه علومی را لازم است بداند تا به درجه اجتهاد نایل شود . برخی این مطلب را در مبحث قضا ، مطرح نمودند و برخی در جای دیگر ، آن دسته که در مبحث قضا ، مطرح کردند به این دلیل است که آنها عقیده دارند قاضی باید مجتهد باشد و به علم خویش عمل نماید . و جمعی چنین عقیده ای را ندارند به هر تقدیر همه بر آنند که مجتهد باید بر شماری از علوم که شرح آن خواهد آمد تسلط و آگاهی داشته باشد . زیرا در این صورت است که می تواند در منابع فقه که بزودی شرح آن خواهد آمد به تحقیق و تکاپو ، جهت یافتن مسایل فقهی بپردازد . برای فقیه لازم است علوم و دانش زیادی را بعنوان مقدمه فقاهت تسلط و آگاهی پیدا کند .
1-علم کلام ، علم کلام درباره باری تعالی و صفات جلال و جمال او و همچنین عدل و حکمت خدای سبحان بحث می کند . مباحث مربوط به نبوت و عصمت پیامبران و نیز عصمت امامان در این علم مورد بحث قرار گرفت . مباحث مربوط به معاد و زندگی در سرای جاوید و همچنین مسایلی از این دست در این دانش بتفصیل مطرح شده است . بر هر کس که اندیشه فقاهت بر سر دارد آن بخش از مباحثی که پایه و اساس اعتقادی است را باید با دلیل تفصیلی آموخته و بداند افزونتر از آن از شرائط اجتهاد و فقاهت به شمار نمی رود .
اگر چه شماری از اندیشمندان عقیده دارند فقیه افزونتر از آنچه که بدان تصریح شد را باید بداند یعنی باید مباحث جواهر ، اعراض و شماری از شبهادت مطروحه را که متکلمان مورد بحث و کاوش قرار داده اند تسلط داشته باشد .
2- ادبیات عرب ، قرآن کریم و احادیث شریف که از منابع فقه بشمار می روند – بزبان عربی هستند بدیهی است دانستن ادبیات حداقل در حدود متعارف ضروری است در غیر این صورت استفاده از قرآن و حدیث به عنوان دو منبع محکم فقه ممکن و میسر نیست . هنگامی که ادبیات عرب گفته می شود مراد این است که فقیه باید نحو ، صرف ، لغت ، معانی ، بیان و بدیع را در حدود متعارف بداند .
3- تفسیر قرآن ، بر فقیه لازم است قرآن را بعنوان نخستین منبع فقه بنگرد و برای دست یابی به هر مسأله ای ابتدا بدو مراجعه کند بنابراین آگاهی اجمالی به علوم تفسیر برای فقیه ضروری است .
4- علم منطق – علم منطق از جمله علومی است که فقیه باید بر آن آگاهی و تسلط داشته باشد هر دانشی که در آن استدلال بکار رفته باشد نیازمند به منطق است علم فقه و اصول آن مملو از استدلال است بنابراین فقیه باید کم و بیش به قواعد کلی علم منطق اطلاع داشته باشد
5- علم رجال و علم حدیث : این دو علم از علومی هستند که فقیه باید آندو را بخوبی بشناسد علم رجال یعنی راوی شناسی و علم حدیث یعنی متن و مضمون حدیث را شناختن . بنابراین فقیه با هر دو ارتباط تنگاتنگ دارد . اجمالا باید دانست که احادیث را آنگونه که در کتب حدیث نقل گردید نمی توان قبول کرد بلکه باید مورد نقادی قرار گیرد علم رجال برای نقادی و بررسی اوضاع اسناد احادیث اختراع شده است . اینکه گفته می شود فقیه باید حدیث شناس هم باشد بدین جهت است که احادیث از اقسام گوناگون و مختلف برخوردار است . بنابراین بر فقیه لازم است که اقسام مختلف حدیث را شناخته و بر اثر ممارست زیاد با زبان حدیث آشنا گردد .
6- علم اصول فقه : اصول فقه مانند علم منطق یک علم دستوری است ، همانطور که منطق مقدمه و دستور برای فلسفه بشمار می رود علم اصول فقه هم مقدمه برای فقه محسوب می شود . بر هر فقیهی لازم است علم مزبور را بعنوان مهمترین مقدمه فقه آموزش ببیند . علم اصول فقه از جمله علوم ابتکاری مسلمانان بشمار می رود علم فوق در حقیقت علم دستور استنباط است . این دانش روش درست استنباط کردن از منابع فقه را به فقیه می آموزد .
منابع فقه چیست ؟
تا اینجا معنی و مفهوم اجتهاد و واژه فقه و علومی که یک فقیه باید بداند مورد بحث و بررسی قرار گرفت و حالا لازم است این نکته که "منابع فقه چیست " مورد بحث و کاوش قرار گیرد . منابع فقه نزد علماء شیعه باستثنای گروه اندکی که آنها را " اخباری "می نامند چهار تا است . و آن عبارت است از : قرآن کریم ،سنت، یعنی قول، فعل و تقریر پیامبر یا امامان معصوم ، اجماع و عقل . این چهار منبع در علم اصول فقه ادله ی اربعه نامیده می شود به همین جهت دانشمندان علم اصول می گویند : علمشان درباره ادله چهار گانه بحث می کند . از صدر اسلام مسلمانان براغی استنباط احکام در درجه نخست به قرآن مجید رجوع کرده و می کنند . اما تقریبا مقارن ظهور صفویه در ایران ، اندیشه ای شکل گرفت و بر اساس آن فرقه ای ظاهر شدند که حق رجوع مردم عادی به قرآن مجید را ممنوع دانسته ، و مدعی شدند که تنها پیامبر و امامان حق رجوع به قرآن دارند . دیگران باید به "سنت" یعنی اخبار و احادیث مراجعه نمایند . این دسته رجوع به عقل و اجماع را نیز مجاز ندانستند . استدلال آنها برای این امر آن بود که اجماع ساخته و پرداخته اهل سنت است و عقل هم جایز الخطاء است . این گروه "اخباریان " نامیده شده اند . بهرحال منابع فقه چهار تا است که شرح آن بطور فشرده در ذیل خواهد آمد .
1- قرآن مجید : بدون تردید قرآن مجید نخستین و مهمترین منبع احکام اسلامی است . باید دانست که آیات قران اختصاص به احکام و مقررات عملی ندارد . در قرآن صدها مسأله گوناگون مطرح شده است . ولی بخشی از آنها را مسایل فقهی و فروعات آن تشکیل می دهد . از مجموع شش هزارو ششصد و شصت و شش آیه یعنی در حدود یک سیزدههم به احکام اختصاص یافته است . در خصوص آیات احکام کتابهای زیادی هم به همین عنوان یعنی "آیات الاحکام " توسط علماء شیعه از جمله ملا احمد اردبیلی معروف به مقدس اردبیلی تالیف شده است . علماء اهل تسنن نیز کتابهایی در خصوص آیات الاحکام برشته تحریر در آوردند .
2- سنت : سنت همانطور که قبلا معنی آن گذشت یعنی گفتار ، کردار یا تایید معصوم . روشن است که اگر در سخنان رسول گرامی یک حکمی بیان شده باشد و یا ثابت گردد که پیامبر اکرم عملا مسأله ای را اینطور انجام داده است یا محقق شود که دیگران برخی وظایف دینی را در حضور ایشان به گونه ای انجام می دادند و همان مورد تقریر ، تایید و امضاء عملی ایشان قرار گرفته است بدین معنی که ایشان عملا با سکوت خود بر آن عمل انجام یافته صحه گذاشتند فقیه می تواند به آن استناد کند . درباره "سنت" از نظر کلی بحثی وجود ندارد و می توان گفت مخالفت و اختلافی در بین علماء بچشم نمی خورد . اما اختلافی که در مورد "سنت" وجود دارد این است که آیا تنها "سنت" نبوی حجیت دارد یا "سنت" مروی از ائمه معصومین هم حجت است ؟ اهل تسنن صرفا "سنت" نبوی را حجت می شمارند . از آن جمله احادیث ، حدیث "ثقلین" است .
3- اجماع : اجماع در علم اصول به شیوه های گوناگونی تعریف شده است . اجماع یعنی "اتفاق آراء علماء مسلمین در یک مسأله " . از نظر علما شیعه اجماع از آن جهت حجت است که مستند به قول پیامبر یا امام است . اگر عموم مسلمانان در مسأله ای وحدت نظر پیدا کنند دلیل بر این است که آن نظر را از ناحیه شارع اسلام گرفته اند . زیرا امکان ندارد مسلمانان همگی در یک مسأله از پیش خود وحدت نظر پیدا کنند .
بنابراین اجماع حجت است که کاشف از قول پیامبر یا امام باشد . معنی این سخن آن می شود که اگر معلوم گردد مسلمانان عصر پیامبر و همینطور پیشوایان معصوم بدون استثناء در مساله ای یک نظر داشته اند علت آن این است که آنها مسأله را از پیامبر و امامان تلقی کرده اند و از دیگران نگرفته اند . از نظر شیعه فقط اجماع علماء معاصر پیامبر یا امام حجت است . و همینطور از نظر شیعه اجماع به خودی خود اصالت ندارد بلکه مشروعیت و حجیت اجماع به این است که کاشف از قول پیامبر یا امام است . اما علماء اهل سنت برای اجماع اصالت قائلند یعنی اگر علماء اسلامی در یک مسأله اتفاق نظر پیدا کنند حتما نظرشان صائب است آنها مدعی اند که بعضی از امت خطاء می کنند و بعضی نه اما ممکن نیست که همه بالاتفاق خطا کنند . از نظر اهل تسنن توافق آراء امت در یک زمان در حکم وحی است آنچه که به آنها القاء می شود حکم خدا است .
4- عقل : از نظر شیعه حجیت عقل بدین معنی است که اگر عقل در جایی یک حکم قطعی داشت ، آن حکم بدین جهت که قطعی و تعینی است حجت است . در اینجا این پرسش در ذهنها خطور می کند که آیا مسایل شرعی در حوزه ی حکم عقل قرار دارد ؟ تا عقل بتواند حکم قطعی درباره ی آن بنماید یا نه ؟ در میان نحله های فقهی اهل سنت یعنی مذاهب حنفی ، مالکی ، شافعی ، و حنبلی ، ابوحنیفه قیاس را دلیل چهارم می شمارد از نظر حنفیها منابع فقه با قیاس چهار تا است . قیاس همان تمثیل منطقی است که مباحث آن در علم منطق مطرح است . اما مالکیها و خصوصا حنبلیها هیچگونه توجهی به قیاس ندارند . ولی شافعیها به پیروی از محمد بن ادریس شافعی حالت بین بین دارند . بدین معنی که بیش از حنفیها به حدیث توجه دارند و بیش از مالکیها و حنبلیها به قیاس . گروه اخباریان شیعه عقل را به هیچ وجه حجت نمی شمارند . از نظر علماء شیعه قیاس به حکم اینکه پیروی از ظن ، گمان و خیال است و اینکه کلمات رسیده شارع مقدس اسلام وافی و کافی است رجوع به قیاس به هیچ وجه جایز نیست .
منابع و ماخذ
1- الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیه تالیف شهید ثانی زینالدین الجبلی العاملی ناشر مکتب الاعلام الاسلامی تاریخ انتشار (تابستان 1370 چاپ پنجم ) .
2- اصول الفقه جلد 2-1- 3-4- مولف شیخ محمد رضا مظفر ناشر موسسه اسماعیلیان قم چاپ سوم تاریخ انتشار رجب 1408 قمری .
3- آشنایی با علوم اسلامی اصول فقه تالیف استاد مرتضی مطهری انتشارات صدرا چاپ و صحافی چاپخانه سپهر تهران . سید محمد حسین دریاباری
این درس ها درتهران هیات مکتب التوحید متوسلین به موسی بن جعفر علیهما السلام گفته شده است تاریخ تدریس سالهای 1371 و1372 بوده است